بسم رب النور...🌱
🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊
🌿 رمــ🕊ــان مینویاو
🌿 به نویسندگی بانوماهطلعت
🌿 قسمت #پنجم
«کپیبدونذکرنامنویسندهحراممیباشد!»
برق ها روشن شدن و گوله ای از برف شادی به صورتم برخورد کرد!
همه یک صدا شعر تولدت مبارک رو میخوندن!
برف شادی ها رو با حالتی چندش از روی چشمام و رو و دور لبم پاک کردم و وقتی چشمام رو باز کردم با چهره ی شیطون و خبیث صدف رو به رو شدم که کاسه ای آب دستش بود!
قبل از اینکه فرصت کنم حرفی بزنم ظرف آب سرد رو روی صورتم خالی کرد که باعث شد برف های شادی از روی صورتم پاک بشن!
بهار بود
بهار هم که با خودش قاطی داره معلوم نیست کی سرده کی گرمه!
ولی اون روز گرم بود!
گرمایی که من عاشقش بودم
گرمایی که مثل گرمای تابستان سوزان نبود ولی مثل سرمای زمستان هم لرزان نبود
ولی من به شدت سرمایی هستم به طوری که وقتی صدف اون آب یخ رو ریخت روم گرما جاش رو به سرما داد و سرما به تک نک سلول هام نفوذ کرد!
••🕊••🕊••🕊••🕊••
همونطور که صدف پتویی روم مینداخت گفت: ولی کیف کردی با کادویی که بهت دادما! اصلا شادی از سر و روت میباره!
من که همونطور داشتم از سرما میلرزیدم از عصبانیت فریاد زدم: خفه شو صدف! تو حالیت نیست من تو عمرم اشاره به یخ هم نکردم اون وقت تو اومدی آب یخ ریختی روم انتظار هم داری خوشحال بشم؟!
و بعد هم زدم زیر گریه!
نمیدونستم هق هقی که میکنم از گریهست یا از سرما!
خیلی انسان زود رنج و حساسی هستم و با یه تلنگر ساده گریه ام میگیره!
صدف آروم بهم نزدیک شد و گفت: مینو! داری گریه میکنی!
دیگه نتونستم تحمل کنم و با صدای لرزون که اونهم نمیدونستم از گریهست یا از سرماست گفتم: گمشووو بیرون صدف!
اصلا نمیفهمیدم دارم چی میگم و فقط عصبانی بودم!
قبل از اینکه بهش فرصت بدم حرفی بزنه شالش رو محکم کشیدم رو صورتش و گفتم: اول این تیپ داغونت رو درست کن بعد برو بیرون!
از عصبانیت سرخ شده بود
انگار میخواست چیزی بگه ولی نگفت و دیوانه ای نثارم کرد و از کنارم بلند شد تا بره بیرون
در اتاق من به سوی بیرونِ اتاق باز میشه
همین که در رو باز کرد...!
ادامهدارد...
کپیباذکرنامنویسندهآزاد...
🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊
درپناهحق🍃
https://abzarek.ir/service-p/msg/675883
قسمت پنجم رمان تقدیم نگاه قشنگتون😊💜
بعد از ظهر هم یک پارت داریم😉🌻
نظرات فراموش نشه🦋✨
ببینینرفقاۍامامزمانے
هرچقدربهبالایقلہ ۍظهور
نزدیڪمیشیم
هواڪممیشہ!
دیگہبہشُشِهرکسےنمیسازه...🖐🏻
بیهوامیخرن. . .
بیهوامےبَرَن. . .
بیهوامیاد!
خیلےحواستونُجمعڪنید🚶🏻♂'
حواسٺباشھجمعھدلشونشڪونے
#امام_زمان
مادرڪوچہهاےتنگِزمانہمان
براےیاریامامغائبمان..
#امام_زمان
#یا_زهرا
دراسلامتماشاچینداریم؛
همهمسلمانانبایدبههرنحوۍ
درصحنهنبردبینحقوباطل
شرکتکنندوگرنہخودنیزباطلند!
-شھیداحسانقاسمیه🌱
#تلنگر
تا زمانے ڪھ شاڪر نباشیـم‼️
با از دست دادن
متوجہ نعمت خواهیـم شد...!
و این دردناڪ ترین نوع تلنگر هست!👊🏻🚫''
امامحسین(ع)🖤
هرکسخدارابندگیکندخداوندهمهچیزرابندهاوگرداند🌏
تنبیهالخاطر،ج۲،ص۱۰۸✨
#امامحسین🖤
#خداجونم❤️
تو ڪتاب سہ دقیقہ در قیامت اومده بود
ڪه من هرڪاری "شوخےشوخے" انجام دادم
اونا "جدےجدے" نوشتن ...😕💔
مثلا چت با نامحرم/:
•••┈❀🌿♥️🌿❀┈•••
#قیامت💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یــه کاری کــن...
تـــو واســـم...🙂♥️
#امام_رضا_«ع»
#استوری
••🐳🌞••
خواهرمنگذارپوششراازتوبگیرند،
نگذاربهاسمآزادۍزن،
باتوودیگرخواهرانمهمانند«شیاۍ»رفتارڪنند
- شھیدعلیرضاملازاده🌱
#حجاب•°
•
سلام دوستان می خواهیم اسم کانال رو عوض کنیم به نظر شما چی باشه؟
بوی عطر خدا
بچه شیعه ها
سمت خدا
بوی عطر خدا
خانه ی امن خداوندی
زندگی به سبک خدا
در جستجوی خدا
کلام خدا
عاشقان الله
به رنگ خدا
تو ناشناس هرچه زودتر نظرتون رو بگید👇
https://abzarek.ir/service-p/msg/680942
بسم رب النور...🌱
🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊
🌿 رمــ🕊ــان مینویاو
🌿 به نویسندگی بانوماهطلعت
🌿 قسمت #ششم
«کپیبدونذکرنامنویسندهحراممیباشد!»
همین که در رو باز کرد در محکم به بینی حامد برخورد کرد!
سریع از جلوی شوفاژ بلند شدم و به سمت در حرکت کردم
صدف هم پررو پررو بدونِ اینکه از حامد عذر خواهی کنه اول از همه با چشماش حامد رو بلعید بعدم عین طلبکارا رفت پایین!
حامد هم با اینکه سرش پایین بود ولی آب شد!
سریع به سمت حامد حرکت کردم
کمی ازش فاصله گرفتم و به راه رفته ی صدف نگاه کردم و بعد به سمت حامد برگشتم
نگران پرسیدم: خوبی حامد؟! اینجا چی کار میکنی آخه!
همونطور که داشت بینیش رو ماساژ میداد گفت: آره چیز خاصی نیست؛ دیر کردین اومدم صداتون کنم که دوستت...! اصلا این دوستت چرا اینجوریه!
- ضرب المثل یه ابله یه سنگ میندازه تو چاه صد تا عاقل هم نمیتونن درش بیارن عاقبت صدفه! دختره ی بی حیا عقل نداره!
چیزی نگفت و سرش رو اورد بالا که انگار از چیزی تعجب کرده باشه گفت: سردته؟!
نمیخواستم بفهمه تو این گرما سردمه بنابراین گفتم: کی...من؟...نه
به پتوی روی شونم اشاره کرد و گفت: پس این پتو...
سریع پتو رو از روی شونم برداشتم و گفتم: اها...این...ام...این...چیزه...یعنی...
قبل از اینکه بتونم حرفی بزنم محکم من رو در آغوشش گرفت!
تا خواستم چیزی بگم بهم اجازه نداد و گفت: میدونستی آغوش گرم ترین انرژی نه تنها توی زمین بلکه توی کل سیاره ها و کهکشان هاست؟
لبخندی از گرمای وجودش زدم و گفتم: نه نمیدونستم...ولی الآن فهمیدم!
بعد از این که گرمای وجودش رو به وجودم کشیدم ازش جدا شدم
+ پایین همه منتظرتن؛ بریم جانم؟
لبخندی زدم و گفتم: بریم
ادامهدارد...
کپیباذکرنامنویسندهآزاد...
🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊
درپناهحق🍃
https://abzarek.ir/service-p/msg/675883
این هم پارت پایانی امروز🌱
منتظر نظراتتون هستم🌻
سلام بله با حجاب بودن خیلی خوبه و برای یک زن با حجاب بودن خیلی ارزشمند تر از بی حجاب بودنه🍃
#ناشناس