فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ݜٵێכ حسێن عݪێہ ٵݪسݪٵݦ
ݦێٵزݦٵێכ عݜٵڨ ࢪٵ ݕہ ڢࢪٵڨ💔
•🌸⃢💜•
『 #مادرم_زهرا 🦋』
دَرخـٰانِہۍِزَهراهَمِہمِعراجنِشیناَند
آنجـٰاڪِہبِہجُزچـٰادُراۅنیستگِلیمۍ...!
دل من تنگ شهیدی ست ک....
جایش خالی ست....🙂🥀
#حاج_قاسم_سلیمانی
#شهیدانه
خدا #دختر را آفرید😍
لبخندی زد و در گوشش اینچنین زمزمه کرد:
حواست به حسادت #ماه🌙 باشد!
مراقب باش نورت; #خورشید🌞 را نیازارد!!!
از کنار #رود💦💦 که رد شدی کمی از پاکی ات به اوببخش!
به #کوه🎋 که رسیدی قدری غرور به قله هایش قرض بده!!!
و بدان ❗️❕❗️
"زیبایی؛ نورانیت؛ پاکی و غرورت"
همه در گروه داشتن آن #گنجی ست که در کوله بارت نهان کردم....🎒
اری ....
خدا؛ مشتی #حیا بدرقه راهش کرده بود!
پ.ن: 👇
دختری که #حیا ندارد؛ حجابش؛ غرورش؛ زیبایی و پاکدامنی اش یک نمره کم دارد! 😉
خواهرم !
بکوش که از خدایت #بیست بگیری!😋
[﷽♥️]
#انـگـیـزشـۍ💡🟡
#جهاد_علمی
🌼دوستانقبلدرسخوندݩ
بسماللہالرحمنالرحیم
یادتوݩنرهها!
کاروپربرکتمیکنه :))
🌸توسݪفراموشنشہ✨
🦋قبلاینکہواردمیدانرزمبشیدوضو بگیرید(خیلیتاثیرداره)
💎محیطروطورےکنیدکہبهتونروحیہ بدهمثلا⇦میتونیدازچفیہاستفادهکنیدو روبہروتونپرازجملاتانگیزشیباشه
🌺شباکہدرستتمومشدودرآخر...
یہساعتخلاصہوجمعبندےهایی
کہنوشتیروببرمحضرآقابراش
توضیح بده🍃
اونوقتدرسخوندنتممیشہمطالعہ
بہدردبخور🍁
بالاخرهدرسخوندنیڪمنتظر
بایدفرق کنهباغیر
(پیامبراکرم:هرکہدر جستوجوے
دانشباشد،بهشت
درجستوجوےاوست📚)
#روش_درس_خوندن 🤓
•
•
حاج آقا باید برقصه!!!
چند سال قبل اتوبوسی🚐 از دانشجویان👩🏻 دختر یکی از دانشگاههای بزرگ کشور آمده بودند جنوب.
چشمتان روز بد نبیند… 😳😳😳
آنقدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند.
وضع ظاهرشان فوقالعاده خراب بود.
آرایش آنچنانی💄، مانتوی تنگ👗🕶و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود.👰
اخلاقشان را هم که نپرس…😡😡 حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمیدادند، فقط میخندیدند😀😀😀 و مسخره میکردند😜😜😝😍 و آوازهای آنچنانی بود که...
از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود...
دیدم فایدهای ندارد!
گوش این جماعت اناث، بدهکار خاطره و روایت نیست که نیست...
باید از راه دیگری وارد میشدم… ناگهان فکری به ذهنم رسید…🤔🤔🤔 اما…
سخت بود و فقط از شهدا برمیآمد...
سپردم به خودشان و شروع کردم.
گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم!
خندیدند😁😁😁 و گفتند: اِاِاِ …
حاج آقا و شرط!!!
شما هم آره حاج آقا؟؟؟
گفتم: آره!!!
گفتند: حالا چه شرطی؟🤔🤔
گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی میبرم و معجزهای نشانتان میدهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راهتان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید.
گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟
گفتم: هرچه شما بگویید.🥀
گفتند: با همین چفیهای که به گردنت انداختهای، میایی وسط اتوبوس و شروع میکنی به رقصیدن!!!
اول انگار دچار برقگرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آنها سپردم و قبول کردم🥀🥀
دوباره همهشون زدند زیر خنده که چه شود!!! 😁😄😃😀😜😎😏
حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و...
در طول مسیر هم از
جلف بازیهای این جماعت حرص میخوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟
نکند مجبور شوم…!
دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک میخواستم...🙏🏻🙏🏻
میدانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته 🔥و قبرهای آنها بیحفاظ است…🥀🥀🥀
از طرفی میدانستم آنها اگر بخواهند، قیامت هم برپا میکنند، چه رسد به معجزه!!!
به طلائیه که رسیدیم، همهشان را جمع کردم و راه افتادیم …
اما آنها که دستبردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخیهای جلف🤗و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خندههای بلند دست برنمیداشتند و دائم هم مرا مسخره میکردند.😜
کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت:
پس کو این معجزه حاج آقا😭🎋😭🎋😭🎋🎋
!
به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید برقصه...👏👏👏👏👏
برای آخرین بار دل سپردم.
یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچهها خواستم یک لیوان آب بدهد.
آب را روی قبور مطهر پاشیدم و...😭🎋😭🎋
تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد…😭😭😭😭😭😭
عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمیشود!
همه اون دخترای بیحجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود😳😳😳😳.
طلائیه آن روز بوی بهشت میداد...
همهشان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند😌😌😓😓😭😭😭😭😩😫😩😩!
سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه میزدند … 😭😭😭😭😭
شهدا خودی نشان داده بودند و دست همهشان را گرفته بودند. چشمهاشان رنگ خون گرفته بود و صدای محزونشان به سختی شنیده میشد.🎋🎋🎋🎋
هرچه کردم نتوانستم آنها را از روی قبرها بلند کنم.
قصد کرده بودند آنجا بمانند. 🥀🥀🥀🥀🥀🥀
بالاخره با کلی اصرار و التماس آنها را از بهشتیترین خاک دنیا بلند کردم...
به اتوبوس🚌🚌 که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسریها کاملا سر را پوشاندهاند و چفیهها روی گردنشان خودنمایی میکند.
هنوز بیقرار بودند…
چند دقیقهای گذشت…
همه دور هم جمع شده بودند و مشورت میکردند...
پرسیدم: به کجا رسیدید؟ 🤔🤔🤔
چیزی نگفتند.
سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کردهاند و به جامعةالزهرای قم رفتهاند …
آری آنان سر قولشان به شهدا مانده بودند..👏👏👏👏👏👏
اگر دلت لرزید یه صلوات برا سلامتی آقا امام زمان بفرست😭
حتما حتما نشر دهید
https://eitaa.com/doKhtranChdoori
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
💡 از کجا بفهمم فکری که الان توی سرمه، از سوی شیطانه یا از سوی فرشتهها ؟!
https://eitaa.com/doKhtranChdoori
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹