فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
عاشقی دردسری بود نمیدانستیم :)♥️🌱
@khodam_Zahra
اگر امام زمان(عج)غیبت کرده است
این غیبت ماست نه غیبت او..
این ما هستیم که چشمانِ خود را بسته ایم
این ما هستیم که آمادگی نداریم...!
+شهید مصطفی چمران🌿
@khodam_Zahra
نَفسِآدم،چموشہ!
اگهمشغولشنکنۍ
اونتورومشغولمیکنھ..!
مشغولبھگُناھ((:🍃
#تلنگر . .♡
@khodam_Zahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمازت سرد نشه رفیق!(:
@khodam_Zahra
• انتصار •
سوپرایز ۱۰۰ تایی شدنمون🎬 رمان زیبای انتظار عشق🌪💚 دست به دست هم بدیم ۱۰۰ تایی بشیم🙂🔥 #فورواردکنینل
رمان جذاب انتظار عشق قسمت اول
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗انتظار عشق💗
قسمت1
چادرمو برداشتمو از پله ها پایین رفتم
طبق معمول مامان و بابا روی مبل نشسته بودن و لب تاب روبه روشون بود داشتن با پسر دور دونه اشون که چند ساله واسه ادامه درسش رفته بود کانادا صحبت میکردن - سلاااام صبح بخیر
( بابا هم مثل همیشه کم میل یه نگاهی به من کردو سرشو تکون )
بابا: سلام
مامان : سلام هانیه جان بیا ،یه کم با داداشت صحبت کن - مامان جان دیرم شده ،یه وقت دیگه باهاش صحبت میکنم
فعلن خدا حافظ
مامان : باشه برو ،مواظب خودت باش ( یه ماهی میشد که تصمیم گرفتم که چادری بشم ،خانواده و فامیلای مامان و بابام نه زیاد مذهبی هستن نه اهل نمازو حجاب، منم با اعتصاب و گریه و التماس تونستم بابامو راضی کنم تا چادر بزارم ،
فکر میکردن چند روز بزارم دیگه خسته میشم و میزارم کنار ،ولی نمیدونستن من چادر با عاشق و درک به اون انتخاب کردم...
از وقتی با فاطمه آشنا شدم کل زندگیم از این رو به اون رو شد ،فاطمه دختره فوقالعاده مهربون و خون گرمیه، چند ماهی هست که ازدواج کرده)
با فاطمه سر کوچه قرار داشتم ،داشتم چادرمو روی سرم مرتب میکردم که صدای بوق ماشینی رو شنیدم فک کردم مزاحمه ،نگاه نکردم
فاطمه: ببخشید حاج خانم میشه یه نگاهی به ماهم کنین؟
- واییی تویی فاطمه،ماشینو از کی گرفتی؟
فاطمه: سوار شو تا بهت بگم ( سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم به سمت بهشت زهرا)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@khodam_Zahra
9.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدا برای چی ما را افریده؟🤔
میشنویم از:استاد پناهیان🌱
@khodam_Zahra
این جمعه هم در حال گذشتن است و نیامدی...😔💔
با ندبه ما!نیامدی یه جمعه،تو گریه کن که ما برگردیم😭💔
@khodam_Zahra