از لحاظِ روحے نیاز دارم
امام حسین بہم بگہ پاشو بیا کربلـا
ببینم با خودت چیکار کردے...!
• انتصار •
یه کنج از حرم . . بهم جا بده (:" دلم تنگته خدا شاهده .!💔
شدیدا نیاز دارم . .
آقای ِ امام حسین ازم بپرسه :
ـ کیف حالك ؟!
منم بگم :
+ هل يمكنك ان تعانقني . .؟!
(میشه بغلم کنی . .💔!)*
نگران نیستم،
همه چیز درست میشود.
آب ریخته روی زمین جمع نه،
اما خشک میشود.
قلب شکسته خوب نه،
اما ترمیم میشود.
و هنوز هم میتوان،
در گلدانی شکسته گل کاشت ...
• انتصار •
__
نازک نارنجی شدم . .
تا اسمت میاد
گریم میگیره :)💔
فراق فی فراق . .!:)
#اللهم_الرزقنا_کربلا
چند روز از اقامتم در گردان نگذشته بود که فهمیدم در گردان خبر هایی هست؛خبر هایی که تا آن وقت برایم سابقه نداشت.یک ساعت به اذان صبح مانده،در تاریکی فضای حسینیه گردان،مانند نماز جماعت، جو نورانی نماز شب حاکم و صدای ناله و مناجات بلند بود.هر ساعت از شب که اتفاقی از حواب بیدار میشدم،میدیدم کسی در اتاق نیست!این برایم معما شده بود.کار طاقت فرسای غواصی دیگر رمقی برای کسی نمیگذاشت. واقعا شب هایی گه قرار نبود برای تمرین به کارون برویم،از خستگی بی هوش میشدم.این امر خر چند شب یکبار بیشتر اتفاق نمی افتاد؛ولی باز هم شب هایی که قرار نبود برای تمرین به کارون برویم،از خستگی بی هوش میشدم. اما باز هم بچه ها این شب ها را غنیمت میشمردند و به راز و نیاز میپرداختند.یک شب بیدار شدم و دیدم کسی در اتاق نیست!رفتم بیرون.چون معمولا صابون در دستشویی نبود،کورمال کورمال به داخل تدارکات دسته رفتم.ناگهان یکه خوردم.پشت کارتن های تغذیه،قامتی بلند ولی خمیده با گردنی کج دیدم.رفتم داخل.زیر نور مهتاب،چهره ی ملتهب و گریان و دستان به التماس بلند شده مسعود شادکام نمایان شد.مدتی نشستم و با صدای ناله و گریه ی مسعود هم نوا شدم.در قنوتش داشت تند تند با اشک و ناله مناجات شعبانیه را از حفظ میخواند و اشک میریخت. دیگر نیازی به صابون نبود!شسته شده بودم و پاک.
حماسه یاسین
.•
هر چقدر به بالای قله ظهور نزدیک میشیم
هوا کم میشه! دیگه به شش هرکسی نمیسازه!
بی هوا میخرن، بی هوا میبرن، بی هوا میاد!
خیلی حواستونو جمع کنید، میزان هوای نفسه! . .
.
[حاج حسین یکتا فرمودن]
میگن . .
اگه روزی سه بار بگی بِاَبی اَنتَ وَ اُمّی یا اباصالح المهدی . .
امام زمان یجورِ خاصی برات دعا میکنه ((:
پس تصدقت بشم الھی :
بِاَبی اَنتَ وَ اُمّی وَ نفسی یا اباصالح المهدی .
بِاَبی اَنتَ وَ اُمّی وَ نفسی یا اباصالح المهدی ؛
بِاَبی اَنتَ وَ اُمّی وَ نفسی یا اباصالح المهدی (: