گاهی وقتا خلوت میڪنم با خدا
میگم همه داراییم همین اشڪ چشمامه🥹
اینم ازم سلب توفیق شه
دیگه هیچی ندارم که بیارم درخونت
حسینیه آماده شد واس نیمه ی شعبان شما
چراغونی شده دورتادورش
دلم گرفته بود کاسه ی اشک هام هم
روون مثل همیشه💔
بعد از عجز و ناله ام درخونه ی
مادرتون... اومدم دوباره توحسینیه
صدا تون ڪردم....
آقاجان...
من شرمنده ی علی و اولادعلی ام
شرمنده ترم نکن(: 💔
آقاجان...
قسمت میدم به آبروی مادرت زهرا
دورنندازمون😔
گفتم آقاجان اومدی؟
صدامو شنیدی؟
انگار که اومدی دور زدی تو حسینیه مون
دور پرچم ها عطرت پیچیده💔🥰
بدی هام وبپوشون و در بزار به روی اشتباهامو...
نزار بیشتر ازاین شرمنده ی قنوت
نمازشبات بشم💔😔
آقا نمیگم دست مو بگیر
چون گرفتی... نگرفته بودی الان اینجانبودم
اما میگم دستی که گرفتی ازم و
جون سه ساله ی بنی هاشم
محکم بگیر... محکمه محکم🙂
به قول یکی
من همون میوه پلاسیده ی ته بار مرد بازاری ام
که خریدار ندارم وفقط شمایین که
خریدار قلب پوسیدمین❤️🩹
الانم قصد مزاحمت نیست آقاجان♥
خواستم از جانب سربارتون ڪه روش سیاهه
سلامی بدم خدمتتون و دعا کنم که بیایی 💔