eitaa logo
خداشناسی علمی
158 دنبال‌کننده
58 عکس
1 ویدیو
0 فایل
درباره اثبات وجود خدا از طریق علم روز
مشاهده در ایتا
دانلود
این همه حیوان و کشتی نوح! چگونه اینهمه حیوان مختلف در یک کشتی جا شده است؟! خلقت گرا ها، تغییرات میکرونی در موجودات را در اثر شرایط مختلف محیطی قبول دارند. در حقیقت یک خلقت گرا معتقد است که آفریدگار یک انسان به نام حضرت آدم آفریده است و این انسان، میلیون ها و بلکه میلیاردها سال هم که بگذرد باز هم انسان باقی خواهد ماند. اما از همین یک انسان ، انسانهای مختلفی با رنگها و چهره های مختلف منشعب می شود در حقیقت تغییرات ایجاد شده در اثر محیط بسیار ناچیز می باشد. اما در همه این انسانها تعداد کروموزوم ها یکسان است و ساختار کلی بدن کاملا مشابه می باشد. به این معنا که حضرت آدم هم 46 کروموزوم داشته است. و میلیاردها سال بعد نیز انسانها همین تعداد کروموزوم را خواهند داشت. در حقیقت تمام انسانهای کره زمین منشعب شده از بازماندگان کشتی نوح (فرزندان نوح) هستند. همچنین تمام موجودات خشکی، منشعب شده از موجوداتی هستند که در کشتی نوح بوده اند. اما چگونه می توان این همه گونه مختلف را در درون کشتی نوح جا دارد؟!جواب بسیار ساده است. آیا این همه تنوع در جانوران خشکی در 65 میلیون سال پیش هم وجود داشته است؟ چه تعداد از جانوران خشکی پس از انقراض عظیم کرتاسه (انقراض دایناسور ها و همه خزندگان- طوفان نوح به ادعای من) جان سالم به در برده اند. طوفان نوح که همین دیروز اتفاق نیفتاده است که نیاز باشد تمام گونه هایی که اکنون زندگی می کنند در کشتی نوح وجود داشته باشند. باید توجه داشت که نیاز نیست که تمام انواع میموها و گربه سانان و سگ سانان و ... در درون کشتی قرار گیرد. بلکه تنها یک جفت سگ و یک جفت گربه و یک جفت میمون و ... که در منطقه ای که نوح زندگی می کرده  است در درون کشتی قرار گرفته است. و از این جفت ها، گونه های مختلف سگ و گربه و میمون و ... منشعب می شوند. در حقیقت بجای این گونه ها و زیر شاخه های کوچک می بایست شاخه های اصلی در کشتی نوح قرار گیرند اما آیا تعداد این شاخه های اصلی زیاد می باشد؟ البته که خیر تغییرات میکرونی بر علیه تکامل داروینی!   خانواده سگ ها: Canidae is the biological family of carnivorous and omnivorous mammals that includes wolves, foxes, jackals, coyotes, and domestic dogs. گرگ، روباه، شغال، گرگ سحرایی و سگ خانگی دارای نیای مشترکی می باشد که در حدود 55 میلیون سال پیش زندگی می کرده است. در حقیقت تمام سگ ها از نوعی سگ به نام کانیدائی منشعب شده اند.  این سگ همان سگی است که از انقراض کرتاسه (طوفان نوح) جان سالم به در برده است و در 65 میلیون سال پیش زندگی می کرده است. روبرت واین تحقیقاتی را در زمینه خانواده سگ سانان انجام داده است: Canidae:The Canidae group diverged from other Carnivora 50-60 million years ago. The  ancestor produced 12 genera and 34 species in less then 10 million years. Robert K.Wayne: Molecular evolution of the dog family او معتقد است که کانیدائی از کارنیورا که حدود 50 تا 60 میلیون سال پیش می زیسته منشعب شده است و از آن نیای مشترک 34 نوع از خانواده سگ سانان در کمتر از 10 میلیون سال بوجود آمده و منشعب شده است. پس اکنون به این سوال مهم که چگونه این همه جانور در یک کشتی جا گرفته است پاسخ داده می شود. پس در آن زمان فقط همین نیای کانیدائی در کشتی قرار گرفته است. پس بجای این همه سگ سانان مختلف فقط یک سگ قرار گرفته است. آیا کشتی نوح برای شاخه های اصلی حیوانات نیز نیازمند جای زیادی می باشد؟
این تغییرات همان تغییرات میکرونی است که خلقت گراها آن را قبول دارند. مثل همان تغییراتی که در انسانهای مختلف در اثر گذر زمان بوجود آمده است. اما تمام آنها از یک فرد (حضرت آدم) منشعب شده اند. این تغییرات آنقدر کوچک است که ساختمان کلی بدن دچار تغییرات بسیار کوچکی می شود.  آیا واقعا  بین سگ و گرگ اختلاف زیادی وجود دارد؟ جالب است بدانید که سگ (Dog) و گرگ (wolf) و شغال(jackal) و گرگ صحرایی (coyotes) همگی داری 78 کروموزوم می باشند و سگ و گرگ می توانند با هم آمیزش کنند. نوعی از سگ آنقدر شبیه گرگ می باشد که تشخیص اختلاف بین آنها بسیار سخت می باشد. خانواده گربه سانان گُربه‌سانان (Felidae) خانواده‌ای از حیوانات گوشتخوار هستند. حیواناتی مانند شیر، ببر، گربه و پلنگ در این خانواده قرار دارند. نخستین گربه‌سان‌ها در دوره ائوسن یعنی حدود ۴۰ میلیون سال پیش پدید آمدند. There are 41 known species of felids in the world today, which have all descended from the same ancestor آشناترین عضو این خانواده، گربه اهلی است که پیرامون یازده هزار و پانصد سال پیش به زندگی در کنار انسان خو گرفت و خود را اهلی کرد. نیای وحشی گربه اهلی، گربه دشتی نام دارد که هنوز در آفریقا و آسیای غربی زندگی می‌کند ولی ویرانی زیستگاه، منطقه پراکندگی این گربه‌ها را محدود کرده‌است. ببر ( tiger) گربه (cat ) و شیر ( lion)  همگی دارای ۳۶ کروموزوم
خانواده میمون ها: تمام میمون هایی از جمله: گوریل، شامپانزه، بونوبو و اورانگوتان از نیایی منشعب شده اند که در 14 میلیون سال پیش زندگی می کرده است. حال اگر طوفان نوح در 14 میلیون سال پیش اتفاق افتاده باشد تنها لازم است که نیای آنها در کشتی نوح قرار گیرد. اگر زمان را به 65 میلیون سال قبل ببریم. آنگاه از بین تمام انواع میمونها لازم است که همان نیای آنها در کشتی قرار گیرد و البته این همان میمونی است که در محل زندگی نوح زندگی می کرده است و در کشتی قرار می گیرد. در حقیقت لازم است که تنها یک نوع میمون در کشتی نوح قرار گرفته باشد و شامپانزه و گوریل و اورانگوتان و بونوبو و سایر میمون ها که همه دارای 48 کروموزوم می باشند از همان میمونی منشعب شده اند که در کشتی نوح بوده است. آیا شما بین این میمون ها اختلاف زیادی  می بینید؟  خیر همه آنها میمون بوده و هیچ پیشرفتی نسبت به نوع دیگر نداشته اند.  
طوفان نوح و خرس و خرس قطبی! معمولا سوالی که پرسیده می شود، این است که چگونه حضرت نوح مثلا به قطب رفته و یک خرس قطبی را با خود آورده و در کشتی گذاشته است؟ چگونه می توان این حیوانات را از نقاط مختلف زمین جمع کرد و در یک کشتی گذاشت؟! باید بیان شود که این نوح نبوده که به قطب رفته است. بلکه این خرس بوده که به قطب رفته است. حضرت نوح نوعی خرس را که نیای خرس های قهوه ای و قطبی است و در منطقه ای که نوح زندگی می کرده وجود داشته است در کشتی می گذارد و این حیوان در طی هزاران سال بعد از پیاده شدن از کشتی نوح جمعیتشان افزایش یافته است و با توجه به اینکه در آن زمان قاره ها به هم وصل بوده اند لذا به نقاط مختلف مهاجرت کرده اند. این موضوع در مورد سایر حیوانات نیز اتفاق افتاده است. اساسا یکی از دلایلی که در تائید حرکات صفحات زمین(plate tectonic) استفاده می شود همین متشابه بودن تنوع حیات حیوانات در مناطقی است که زمانی به هم وصل بوده اند. توجه داشته باشید که تنوع حیات در منطقه ای که نوح در آن زمان زندگی می کرده است الزاما نبایستی اکنون هم وجود داشته باشد. بلکه این تنوع می تواند اکنون دستخوش تغییر شده باشد. مثلا کسی  نمی توان بگوید: که فیل فقط در هند است و یا کانگورو فقط در استرالیا می باشد. اجازه بدهید همین خرس قطبی را بیشتر توضیح بدهم: فرض کنید دو گروه انسان مختلف به قطب سفر کنند. گروه اول: سیاه پوستانی که لباس های سیاه نیز پوشیده اند و گروه دوم: سفید پوستانی که لباس سفید پوشیده اند. طبیعتا در محیطی که پوشیده از برف است گروه اول به راحتی دیده می شوند و ممکن است توسط موجودات مختلف مورد حمله واقع شوند (مثلا توسط همین خرس قطبی) و یا اینکه نتوانند موجودی را برای تغذیه شکار کنند زیرا از دور دیده می شوند. لذا به مرور زمان جمعیت گروه اول کاسته می شود و فقط گروه دوم که به راحتی در محیط استتار می شوند باقی می مانند. من این را قانون استتار می نامم. استتار همان چیزی است که انسان ها از آن به عنوان یک نیروی دفاعی در مقابل دشمن در جنگ ها استفاده می کنند و اینگونه بقای خود را محتمل تر می سازند. حال فرض کنید یک دسته خرس های قهوه ای خانه طبیعی خود را رها کنند و به سمت شمال (قطب شمال) حرکت کنند. در این محیط جدید خرس ها با پوست رنگ روشنتر راحتر می توانند خوک های آبی را شکار کنند و اینگونه بقای خود را محتمل تر می سازند و نهایتا رنگ جمعیت خرس ها تغییر می کند. این همان قانون استتار است. آیا شما بین خرس قهوه ای و خرس قطبی اختلاف زیادی بجز اختلاف در رنگ پوست می بینید؟ لذا تنها یک نوع خرس در کشتی قرار گرفته است و از همان خرس، در اثر گذر زمان خرس های مختلف منشعب شده اند ولی خرس تا میلیارها سال دیگر، همان خرس خواهد ماند و به وال تبدیل نمی شود. در مورد سایر حیوانات نیز به همین شکل بوده است. فقط یک جفت حیوان در کشتی قرار گرفته است و از همان یک جفت در طی زمان 65 میلیون سال، گونه های مختلف از آن نوع حیوان منشعب شده اند. طبیعتا قرار دادن شاخه های اصلی در درون یک کشتی کاری شدنی خواهد بود. در حقیقت باید گفت که چه حیوانات خشکی از انقراض عظیم کرتاسه جان سالم به در برده اند؟ مطمئنا تعداد این حیونات بسیار اندک می باشند. این تعداد حیوان همان حیوناتی هستند که در کشتی نوح قرار گرفته اند.
عدم امکان آمیزش! چرا؟! عدم آمیزش انسان با شامپانزه!!! چرا؟!   نقل قولی از یک پروفسور تکامل گرا: فرض کنید شما در ساحل اقیانوس هند در جنوب سومالی رو به سمت شمال بایستید و با دست چپ، دست راست مادرتان را بگیرید. به همین شکل مادرتان هم دست مادرش یعنی دست مادربزرگ شما را بگیرد. مادربزرگ شما هم دست مادرش را بگیرید و این زنجیره همینطور به سمت غرب امتداد یابد. این زنجیره راهش را از کرانهٔ اقیانوس هند به سوی بوته ‌زارهای نواحی مرزی کنیا ادامه می‌دهد. فکر می‌کنید چه قدر باید به راهمان ادامه دهیم تا به جد مشترکمان با شامپانزه ها برسیم؟ این مسیر به طرز شگفت آوری کوتاه است. اگر برای هر شخص یک متر جا در نظر بگیریم، ما در کمتر از پانصد کیلومتری ساحل به جدّ مشترکمان با شامپانزه‌ها می‌رسیم. بر طبق سخن شما هر نسلی می بایست با نسل قبلی بتواند آمیزش کند، تا امکان ایجاد نسل جدید وجود داشته باشد. و البته که این زنجیر می بایست پیوسته و فاقد هرگونه انفصال و جدایی باشد. مطمئنا در انتهای این زنجیر به یک مادر بزرگ مشترک می رسیم که از این مادر بزرگ، دو فرزند کاملا متفاوت بوجود آمده است که نتها خودشان بلکه نسل های بعد از آنها نیز نمی توانند با هم آمیزش کنند!!! اما چطور این مادر بزرگ مشترک، دوکاره(انسان ساز و شامپانزه ساز) شده است و در طی این مدت طولانی ۵.۴ میلیون سال، هیچ کدام از این مادر بزرگ ها دیگر دوکاره نبوده اند تا شاهد دهها گروه انسان مختلف باشیم که هر گروه تنها بتواند با افراد همان گروه، آمیزش کند! تکامل گرا ها می گویند در 5.4 میلیون سال پیش ، انشعابی در نیای مشترک اتفاق می افتد و یکی از این انشعاب ها به شامپانزه امروزی و یکی از آنها به انسان امروزی ختم شده است. مفهوم این سخن این است که اگر ما نسل انسان و شامپانزه را به عقب ببریم به یک نقطه مشترک (نیای مشترک) می رسیم. طبیعتا می بایست این نقطه مشترک یک عضو (پدر و مادر یا حداقل مادر) باشد. به همین دلیل تکامل گراها می گویند انسان و شامپانزه پسر عموهای هم هستند. وقتی گفته می شود که انسان و شامپانزه دارای نیای مشترک هستند این بدان معنی است که اگر: نسل انسان و نسل شامپانزه را به عقب ببریم نهایتا این دوشاخه به یک نقطه مشترک (جد مشترک-نیای مشترک) می رسند. که به این نقطه مشترک: " انشعاب بزرگ" می گویند. این نقطه مشترک نهایتا یک عضو(یا اعضائی) است که می بایست دارای اولاد(progeny) و فرزندانی باشد که یکی از این فرزندان به شامپانزه امروزی و فرزند دیگر به انسان امروزی ختم می شود. یعنی نهایتا انسان و شامپانزه می بایست در این عضو (پدر و مادر(parent) یا حداقل مادر) اشتراک داشته باشند و در این حالت باید بپذیریم که این عضو ، دارای فرزندانی است که این فرزندان آنقدر با هم اختلاف ژنتیکی دارند که امکان آمیزش میان آنها و نسل های بعد از آنها وجود ندارد و این موضوعی کاملا غیر ممکن است. سوال این است : آیا انسان و شامپانزه می توانند با هم آمیزش بکنند؟ اگر می توانند آمیزش (به صورت آزمایشگاهی یا طبیعی) بکنند، نام این گونه بینابینی چیست؟ اگر نمی توانند آمیزش بکنند دلیل این موضوع چیست؟ 👇👇👇👇👇👇👇
مطمئنا تکامل گراها نمی توانند دلایل محیطی را عامل این عدم آمیزش بدانند، زیرا در طی این زمان (5.4 میلیون سال از نقطه انشعاب) هیچ گونه تغییری در انسان ها بوجود نیامده است. و تمام انسان های روی زمین می توانند با هم آمیزش کنند(گذر زمان و محیط های مختلف)... مثلا یک ایرانی می تواند با سرخ پوست آمریکایی و یک ژاپنی می تواند با سیاه پوستان و یک اروپایی می تواند با یک مصری آمیزش کند. و دارای فرزند شوند. در حقیقت تمام انسان های روی زمین که در نقاط مختلف زندگی می کنند به قول تکامل گراها، اعضای انشعابی هستند که در ۵.۴ میلیون سال پیش ایجاد شده است. و این انسان ها که در شرایط مختلف محیطی قرار داشته اند و علارغم گذر زمان ۵.۴ میلیون سال از نقطه انشعاب، محیط به هیچ وجه نتوانسته است کوچکترین تاثیری بر روی آمیزش بگذارد و اکنون تمام این انسان ها می توانند با هم آمیزش کنند. شامپانزه ها نیز در همان فاصله زمانی و در همان طبیعت و محیط بوده اند و امروزه همه شامپانزه ها می توانند با هم آمیزش کنند و داری فرزند شوند، لذا محیط در این فاصله زمانی نتوانسته است بر آمیزش شامپانزه ها نیز تغییری ایجاد کند. بنابراین وقتی انسان و شامپانزه نمی توانند با هم آمیزش کنند و گونه بینابینی را بسازند لذا این عدم آمیزش می بایست در نقطه انشعاب بوجود آمده باشد، یعنی از یک عضو (مادر) دو فرزند کاملا متفاوت زائیده شود که نتنها خودشان بلکه نسل های بعد از آن ها هم نتوانند با هم آمیزش کنند که این موضوعی کاملا غیر ممکن است. اگر عامل محیطی باعث این تغییر نیست و این تغییر در نقطه انشعاب بوجود آمده است. این موضوع چگونه امکان پذیر است که از یک مادر دو فرزند(نسل انسان و نسل شامپانزه) بوجود بیاید که نتنها این فرزندان نمی توانند با هم آمیزش کنند بلکه امکان آمیزش نسل های بعدی هم وجود نداشته باشد. آیا امکان پذیر است که از یک عضو (مادر) ، دو فرزند متفاوت بوجود بیاید؟ و چرا این اتفاق فقط و فقط یک بار اتفاق افتاده است. چرا انسان و شامپانزه مانند جدشان (نیای مشترک ) دوکاره (انسان ساز و شامپانزه ساز) نبوده اند. چرا نباید این انشعاب بارها و بارها و در نقاط مختلف کره زمین اتفاق بیفتد تا ما شاهد وجود گونه های بینابینی و ده ها گروه انسان مختلف باشیم. چرا این اتفاق فقط و فقط یک بار افتاده است؟👇👇👇👇 به این عکس ها نگاه کنید 👇👇👇
   ___________________________________  تکامل در مقیاس میکرونی امروزه بشر به پیشرفت های بسیار بزرگی رسیده است. سوالی که وجود دارد این است که : آیا نبایستی تکامل در مقیاس های بسیار کوچک قابل مشاهده و اندازه گیری باشد؟ آیا با پیشرفت هایی که در علم صورت گرفته است نمی توان تغییرات ژنتیکی کوچک در گونه ها را به ثبت رساند؟! آیا تکامل گراها تاکنون توانسته اند، تغییرات بسیار کوچک در یک گونه را که علامت و نشانه ای برای تبدیل شدن به گونه دیگر باشد، به ثبت برسانند؟!!! آنچه سوال برانگیز است این است که با پیشرفت های صورت گرفته، انتظار می رود که تغییرات کوچک در یک گونه قابل اندازه گیری و ثبت شدن باشد. یعنی این فرایند تبدیل شدن از یک گونه به گونه دیگر در مقیاس میکرونی قابل اندازه گیری باشد تا تکامل گراها بتوانند نمونه ای عملی برای ادعایشان داشته باشند!!!! آیا نبایستی از بین میلیون گونه موجود حداقل یک گونه، علائم و نشانه هایی از تبدیل شدن به گونه دیگر را در مقیاس میکرونی (micro evolution) داشته باشد؟! و نشان دهنده ایجاد یک تغییرات بزرگ (macro evolution) در یک گونه و تبدیل شدن آن به گونه دیگر باشد. در کره زمین میلیون ها گونه مختلف وجود دارد. با توجه به اینکه تکامل مختص به یک گونه خاص نمی باشد و از طرف دیگر تکامل مربوط به زمان خاصی نیر نمی باشد لذا طبیعتا می بایست در هر مقطع زمانی ، شاهد نشانه هایی از فرایند تکامل در یکی از گونه ها باشیم. آیا تکامل گراها توانسته اند نشانه ای هرچند کوچک از تغییرات در یکی از این میلیون گونه، را پیدا کنند. به عبارت دیگر در یکی از میلیارد عضو از میلیون گونه مختلف، نشانه هایی از ایجاد تغییرات بسیار کوچک و تبدیل شدن از یک گونه به گونه دیگر را به ثبت برسانند!!!! در حقیقت وجود میلیون ها گونه مختلف، احتمال در حال وقوع بودن تکامل را در یکی از گونه افزایش می دهد!! لذا اگر بر اساس قانون احتمالات بخواهیم در نظر بگیریم، در هر مقطعی از زمان می بایست شاهد وجود گونه های بینابینی باشیم!!!! مثلا: شامپانزه هایی که انگشت شست آنها در حال جابجا شدن است و قوسی کف پا در حال ایجد شدن است. و خرس هایی که در حال تبدیل شدن به گونه هایی شبیه به وال هستند و ..... مغلطه ای که تکامل گراها به عنوان دستاویزی برای خود استفاده می کنند: زمان است. به این معنی که می گویند: میلیون ها زمان لازم است که یک گونه به گونه دیگر تبدیل شود. اما وقتی صحبت از میلیون ها گونه مختلف است طبیعتا در هر مقطعی از زمان می بایست شاهد نشانه هایی( هرچند کوچک) در یکی از گونه ها برای تبدیل شدن به گونه دیگر باشیم. آیا در این مقطع زمانی حتی یک گونه از میلیون گونه مختلف، در حال تکامل نیست تا بتوانید نشانه هایی از آن را به ثبت برسانند! خلقت گراها، تغییرات میکرونی را قبول دارند. مثلا تغییراتی که می تواند در منقار یک پرنده ایجاد شود. اما آیا تا کنون تغییرات میکرونی که نشان بدهد یک گونه در حال تبدیل شدن به گونه دیگراست مشاهده شده است؟