eitaa logo
خداشناسی علمی
158 دنبال‌کننده
58 عکس
1 ویدیو
0 فایل
درباره اثبات وجود خدا از طریق علم روز
مشاهده در ایتا
دانلود
این تغییرات همان تغییرات میکرونی است که خلقت گراها آن را قبول دارند. مثل همان تغییراتی که در انسانهای مختلف در اثر گذر زمان بوجود آمده است. اما تمام آنها از یک فرد (حضرت آدم) منشعب شده اند. این تغییرات آنقدر کوچک است که ساختمان کلی بدن دچار تغییرات بسیار کوچکی می شود.  آیا واقعا  بین سگ و گرگ اختلاف زیادی وجود دارد؟ جالب است بدانید که سگ (Dog) و گرگ (wolf) و شغال(jackal) و گرگ صحرایی (coyotes) همگی داری 78 کروموزوم می باشند و سگ و گرگ می توانند با هم آمیزش کنند. نوعی از سگ آنقدر شبیه گرگ می باشد که تشخیص اختلاف بین آنها بسیار سخت می باشد. خانواده گربه سانان گُربه‌سانان (Felidae) خانواده‌ای از حیوانات گوشتخوار هستند. حیواناتی مانند شیر، ببر، گربه و پلنگ در این خانواده قرار دارند. نخستین گربه‌سان‌ها در دوره ائوسن یعنی حدود ۴۰ میلیون سال پیش پدید آمدند. There are 41 known species of felids in the world today, which have all descended from the same ancestor آشناترین عضو این خانواده، گربه اهلی است که پیرامون یازده هزار و پانصد سال پیش به زندگی در کنار انسان خو گرفت و خود را اهلی کرد. نیای وحشی گربه اهلی، گربه دشتی نام دارد که هنوز در آفریقا و آسیای غربی زندگی می‌کند ولی ویرانی زیستگاه، منطقه پراکندگی این گربه‌ها را محدود کرده‌است. ببر ( tiger) گربه (cat ) و شیر ( lion)  همگی دارای ۳۶ کروموزوم
خانواده میمون ها: تمام میمون هایی از جمله: گوریل، شامپانزه، بونوبو و اورانگوتان از نیایی منشعب شده اند که در 14 میلیون سال پیش زندگی می کرده است. حال اگر طوفان نوح در 14 میلیون سال پیش اتفاق افتاده باشد تنها لازم است که نیای آنها در کشتی نوح قرار گیرد. اگر زمان را به 65 میلیون سال قبل ببریم. آنگاه از بین تمام انواع میمونها لازم است که همان نیای آنها در کشتی قرار گیرد و البته این همان میمونی است که در محل زندگی نوح زندگی می کرده است و در کشتی قرار می گیرد. در حقیقت لازم است که تنها یک نوع میمون در کشتی نوح قرار گرفته باشد و شامپانزه و گوریل و اورانگوتان و بونوبو و سایر میمون ها که همه دارای 48 کروموزوم می باشند از همان میمونی منشعب شده اند که در کشتی نوح بوده است. آیا شما بین این میمون ها اختلاف زیادی  می بینید؟  خیر همه آنها میمون بوده و هیچ پیشرفتی نسبت به نوع دیگر نداشته اند.  
طوفان نوح و خرس و خرس قطبی! معمولا سوالی که پرسیده می شود، این است که چگونه حضرت نوح مثلا به قطب رفته و یک خرس قطبی را با خود آورده و در کشتی گذاشته است؟ چگونه می توان این حیوانات را از نقاط مختلف زمین جمع کرد و در یک کشتی گذاشت؟! باید بیان شود که این نوح نبوده که به قطب رفته است. بلکه این خرس بوده که به قطب رفته است. حضرت نوح نوعی خرس را که نیای خرس های قهوه ای و قطبی است و در منطقه ای که نوح زندگی می کرده وجود داشته است در کشتی می گذارد و این حیوان در طی هزاران سال بعد از پیاده شدن از کشتی نوح جمعیتشان افزایش یافته است و با توجه به اینکه در آن زمان قاره ها به هم وصل بوده اند لذا به نقاط مختلف مهاجرت کرده اند. این موضوع در مورد سایر حیوانات نیز اتفاق افتاده است. اساسا یکی از دلایلی که در تائید حرکات صفحات زمین(plate tectonic) استفاده می شود همین متشابه بودن تنوع حیات حیوانات در مناطقی است که زمانی به هم وصل بوده اند. توجه داشته باشید که تنوع حیات در منطقه ای که نوح در آن زمان زندگی می کرده است الزاما نبایستی اکنون هم وجود داشته باشد. بلکه این تنوع می تواند اکنون دستخوش تغییر شده باشد. مثلا کسی  نمی توان بگوید: که فیل فقط در هند است و یا کانگورو فقط در استرالیا می باشد. اجازه بدهید همین خرس قطبی را بیشتر توضیح بدهم: فرض کنید دو گروه انسان مختلف به قطب سفر کنند. گروه اول: سیاه پوستانی که لباس های سیاه نیز پوشیده اند و گروه دوم: سفید پوستانی که لباس سفید پوشیده اند. طبیعتا در محیطی که پوشیده از برف است گروه اول به راحتی دیده می شوند و ممکن است توسط موجودات مختلف مورد حمله واقع شوند (مثلا توسط همین خرس قطبی) و یا اینکه نتوانند موجودی را برای تغذیه شکار کنند زیرا از دور دیده می شوند. لذا به مرور زمان جمعیت گروه اول کاسته می شود و فقط گروه دوم که به راحتی در محیط استتار می شوند باقی می مانند. من این را قانون استتار می نامم. استتار همان چیزی است که انسان ها از آن به عنوان یک نیروی دفاعی در مقابل دشمن در جنگ ها استفاده می کنند و اینگونه بقای خود را محتمل تر می سازند. حال فرض کنید یک دسته خرس های قهوه ای خانه طبیعی خود را رها کنند و به سمت شمال (قطب شمال) حرکت کنند. در این محیط جدید خرس ها با پوست رنگ روشنتر راحتر می توانند خوک های آبی را شکار کنند و اینگونه بقای خود را محتمل تر می سازند و نهایتا رنگ جمعیت خرس ها تغییر می کند. این همان قانون استتار است. آیا شما بین خرس قهوه ای و خرس قطبی اختلاف زیادی بجز اختلاف در رنگ پوست می بینید؟ لذا تنها یک نوع خرس در کشتی قرار گرفته است و از همان خرس، در اثر گذر زمان خرس های مختلف منشعب شده اند ولی خرس تا میلیارها سال دیگر، همان خرس خواهد ماند و به وال تبدیل نمی شود. در مورد سایر حیوانات نیز به همین شکل بوده است. فقط یک جفت حیوان در کشتی قرار گرفته است و از همان یک جفت در طی زمان 65 میلیون سال، گونه های مختلف از آن نوع حیوان منشعب شده اند. طبیعتا قرار دادن شاخه های اصلی در درون یک کشتی کاری شدنی خواهد بود. در حقیقت باید گفت که چه حیوانات خشکی از انقراض عظیم کرتاسه جان سالم به در برده اند؟ مطمئنا تعداد این حیونات بسیار اندک می باشند. این تعداد حیوان همان حیوناتی هستند که در کشتی نوح قرار گرفته اند.
عدم امکان آمیزش! چرا؟! عدم آمیزش انسان با شامپانزه!!! چرا؟!   نقل قولی از یک پروفسور تکامل گرا: فرض کنید شما در ساحل اقیانوس هند در جنوب سومالی رو به سمت شمال بایستید و با دست چپ، دست راست مادرتان را بگیرید. به همین شکل مادرتان هم دست مادرش یعنی دست مادربزرگ شما را بگیرد. مادربزرگ شما هم دست مادرش را بگیرید و این زنجیره همینطور به سمت غرب امتداد یابد. این زنجیره راهش را از کرانهٔ اقیانوس هند به سوی بوته ‌زارهای نواحی مرزی کنیا ادامه می‌دهد. فکر می‌کنید چه قدر باید به راهمان ادامه دهیم تا به جد مشترکمان با شامپانزه ها برسیم؟ این مسیر به طرز شگفت آوری کوتاه است. اگر برای هر شخص یک متر جا در نظر بگیریم، ما در کمتر از پانصد کیلومتری ساحل به جدّ مشترکمان با شامپانزه‌ها می‌رسیم. بر طبق سخن شما هر نسلی می بایست با نسل قبلی بتواند آمیزش کند، تا امکان ایجاد نسل جدید وجود داشته باشد. و البته که این زنجیر می بایست پیوسته و فاقد هرگونه انفصال و جدایی باشد. مطمئنا در انتهای این زنجیر به یک مادر بزرگ مشترک می رسیم که از این مادر بزرگ، دو فرزند کاملا متفاوت بوجود آمده است که نتها خودشان بلکه نسل های بعد از آنها نیز نمی توانند با هم آمیزش کنند!!! اما چطور این مادر بزرگ مشترک، دوکاره(انسان ساز و شامپانزه ساز) شده است و در طی این مدت طولانی ۵.۴ میلیون سال، هیچ کدام از این مادر بزرگ ها دیگر دوکاره نبوده اند تا شاهد دهها گروه انسان مختلف باشیم که هر گروه تنها بتواند با افراد همان گروه، آمیزش کند! تکامل گرا ها می گویند در 5.4 میلیون سال پیش ، انشعابی در نیای مشترک اتفاق می افتد و یکی از این انشعاب ها به شامپانزه امروزی و یکی از آنها به انسان امروزی ختم شده است. مفهوم این سخن این است که اگر ما نسل انسان و شامپانزه را به عقب ببریم به یک نقطه مشترک (نیای مشترک) می رسیم. طبیعتا می بایست این نقطه مشترک یک عضو (پدر و مادر یا حداقل مادر) باشد. به همین دلیل تکامل گراها می گویند انسان و شامپانزه پسر عموهای هم هستند. وقتی گفته می شود که انسان و شامپانزه دارای نیای مشترک هستند این بدان معنی است که اگر: نسل انسان و نسل شامپانزه را به عقب ببریم نهایتا این دوشاخه به یک نقطه مشترک (جد مشترک-نیای مشترک) می رسند. که به این نقطه مشترک: " انشعاب بزرگ" می گویند. این نقطه مشترک نهایتا یک عضو(یا اعضائی) است که می بایست دارای اولاد(progeny) و فرزندانی باشد که یکی از این فرزندان به شامپانزه امروزی و فرزند دیگر به انسان امروزی ختم می شود. یعنی نهایتا انسان و شامپانزه می بایست در این عضو (پدر و مادر(parent) یا حداقل مادر) اشتراک داشته باشند و در این حالت باید بپذیریم که این عضو ، دارای فرزندانی است که این فرزندان آنقدر با هم اختلاف ژنتیکی دارند که امکان آمیزش میان آنها و نسل های بعد از آنها وجود ندارد و این موضوعی کاملا غیر ممکن است. سوال این است : آیا انسان و شامپانزه می توانند با هم آمیزش بکنند؟ اگر می توانند آمیزش (به صورت آزمایشگاهی یا طبیعی) بکنند، نام این گونه بینابینی چیست؟ اگر نمی توانند آمیزش بکنند دلیل این موضوع چیست؟ 👇👇👇👇👇👇👇
مطمئنا تکامل گراها نمی توانند دلایل محیطی را عامل این عدم آمیزش بدانند، زیرا در طی این زمان (5.4 میلیون سال از نقطه انشعاب) هیچ گونه تغییری در انسان ها بوجود نیامده است. و تمام انسان های روی زمین می توانند با هم آمیزش کنند(گذر زمان و محیط های مختلف)... مثلا یک ایرانی می تواند با سرخ پوست آمریکایی و یک ژاپنی می تواند با سیاه پوستان و یک اروپایی می تواند با یک مصری آمیزش کند. و دارای فرزند شوند. در حقیقت تمام انسان های روی زمین که در نقاط مختلف زندگی می کنند به قول تکامل گراها، اعضای انشعابی هستند که در ۵.۴ میلیون سال پیش ایجاد شده است. و این انسان ها که در شرایط مختلف محیطی قرار داشته اند و علارغم گذر زمان ۵.۴ میلیون سال از نقطه انشعاب، محیط به هیچ وجه نتوانسته است کوچکترین تاثیری بر روی آمیزش بگذارد و اکنون تمام این انسان ها می توانند با هم آمیزش کنند. شامپانزه ها نیز در همان فاصله زمانی و در همان طبیعت و محیط بوده اند و امروزه همه شامپانزه ها می توانند با هم آمیزش کنند و داری فرزند شوند، لذا محیط در این فاصله زمانی نتوانسته است بر آمیزش شامپانزه ها نیز تغییری ایجاد کند. بنابراین وقتی انسان و شامپانزه نمی توانند با هم آمیزش کنند و گونه بینابینی را بسازند لذا این عدم آمیزش می بایست در نقطه انشعاب بوجود آمده باشد، یعنی از یک عضو (مادر) دو فرزند کاملا متفاوت زائیده شود که نتنها خودشان بلکه نسل های بعد از آن ها هم نتوانند با هم آمیزش کنند که این موضوعی کاملا غیر ممکن است. اگر عامل محیطی باعث این تغییر نیست و این تغییر در نقطه انشعاب بوجود آمده است. این موضوع چگونه امکان پذیر است که از یک مادر دو فرزند(نسل انسان و نسل شامپانزه) بوجود بیاید که نتنها این فرزندان نمی توانند با هم آمیزش کنند بلکه امکان آمیزش نسل های بعدی هم وجود نداشته باشد. آیا امکان پذیر است که از یک عضو (مادر) ، دو فرزند متفاوت بوجود بیاید؟ و چرا این اتفاق فقط و فقط یک بار اتفاق افتاده است. چرا انسان و شامپانزه مانند جدشان (نیای مشترک ) دوکاره (انسان ساز و شامپانزه ساز) نبوده اند. چرا نباید این انشعاب بارها و بارها و در نقاط مختلف کره زمین اتفاق بیفتد تا ما شاهد وجود گونه های بینابینی و ده ها گروه انسان مختلف باشیم. چرا این اتفاق فقط و فقط یک بار افتاده است؟👇👇👇👇 به این عکس ها نگاه کنید 👇👇👇
   ___________________________________  تکامل در مقیاس میکرونی امروزه بشر به پیشرفت های بسیار بزرگی رسیده است. سوالی که وجود دارد این است که : آیا نبایستی تکامل در مقیاس های بسیار کوچک قابل مشاهده و اندازه گیری باشد؟ آیا با پیشرفت هایی که در علم صورت گرفته است نمی توان تغییرات ژنتیکی کوچک در گونه ها را به ثبت رساند؟! آیا تکامل گراها تاکنون توانسته اند، تغییرات بسیار کوچک در یک گونه را که علامت و نشانه ای برای تبدیل شدن به گونه دیگر باشد، به ثبت برسانند؟!!! آنچه سوال برانگیز است این است که با پیشرفت های صورت گرفته، انتظار می رود که تغییرات کوچک در یک گونه قابل اندازه گیری و ثبت شدن باشد. یعنی این فرایند تبدیل شدن از یک گونه به گونه دیگر در مقیاس میکرونی قابل اندازه گیری باشد تا تکامل گراها بتوانند نمونه ای عملی برای ادعایشان داشته باشند!!!! آیا نبایستی از بین میلیون گونه موجود حداقل یک گونه، علائم و نشانه هایی از تبدیل شدن به گونه دیگر را در مقیاس میکرونی (micro evolution) داشته باشد؟! و نشان دهنده ایجاد یک تغییرات بزرگ (macro evolution) در یک گونه و تبدیل شدن آن به گونه دیگر باشد. در کره زمین میلیون ها گونه مختلف وجود دارد. با توجه به اینکه تکامل مختص به یک گونه خاص نمی باشد و از طرف دیگر تکامل مربوط به زمان خاصی نیر نمی باشد لذا طبیعتا می بایست در هر مقطع زمانی ، شاهد نشانه هایی از فرایند تکامل در یکی از گونه ها باشیم. آیا تکامل گراها توانسته اند نشانه ای هرچند کوچک از تغییرات در یکی از این میلیون گونه، را پیدا کنند. به عبارت دیگر در یکی از میلیارد عضو از میلیون گونه مختلف، نشانه هایی از ایجاد تغییرات بسیار کوچک و تبدیل شدن از یک گونه به گونه دیگر را به ثبت برسانند!!!! در حقیقت وجود میلیون ها گونه مختلف، احتمال در حال وقوع بودن تکامل را در یکی از گونه افزایش می دهد!! لذا اگر بر اساس قانون احتمالات بخواهیم در نظر بگیریم، در هر مقطعی از زمان می بایست شاهد وجود گونه های بینابینی باشیم!!!! مثلا: شامپانزه هایی که انگشت شست آنها در حال جابجا شدن است و قوسی کف پا در حال ایجد شدن است. و خرس هایی که در حال تبدیل شدن به گونه هایی شبیه به وال هستند و ..... مغلطه ای که تکامل گراها به عنوان دستاویزی برای خود استفاده می کنند: زمان است. به این معنی که می گویند: میلیون ها زمان لازم است که یک گونه به گونه دیگر تبدیل شود. اما وقتی صحبت از میلیون ها گونه مختلف است طبیعتا در هر مقطعی از زمان می بایست شاهد نشانه هایی( هرچند کوچک) در یکی از گونه ها برای تبدیل شدن به گونه دیگر باشیم. آیا در این مقطع زمانی حتی یک گونه از میلیون گونه مختلف، در حال تکامل نیست تا بتوانید نشانه هایی از آن را به ثبت برسانند! خلقت گراها، تغییرات میکرونی را قبول دارند. مثلا تغییراتی که می تواند در منقار یک پرنده ایجاد شود. اما آیا تا کنون تغییرات میکرونی که نشان بدهد یک گونه در حال تبدیل شدن به گونه دیگراست مشاهده شده است؟
________________________________
انشعابی که فقط یک بار اتفاق افتاد چرا انشعاب از نیای مشترک در 5.4 میلیون سال پیش اتفاق می افتد و دیگر این انشعاب اتفاق نمی افتد.  آیا نباید این انشعاب ها و جدا شدن ها به تدریج و در فواصل زمانی مختلف در شامپانزه و انسان اتفاق بیفتد!!! به این معنی که انسان و شامپانزه همانند جد مشترکشان که دوکاره (انسان ساز و شامپانزه ساز!!!) بوده ، آنها نیز دوکاره از آب در بیایند و نوع های مختلف از انسان بوجود بیاید؟!! آنچه تعجب آور است این است که تکامل گراها بدون اینکه به این موضوع توجه بکنند ادعا می کنند که این اتفاق تنها و تنها یک بار اتفاق افتاده است. اما یک قانون می بایست تکرار پذیر باشد . آیا ما می توانم منکر قانون جاذبه شوم؟ خیر .. زیرا این قانون در همه جا قابل مشاهده است و تکرار پذیر است و به اصطلاح تاریخ مصرف ندارد. اما تکامل گراها می خواهند ما قانونی را باور کنیم که فقط و فقط یک بار اتفاق افتاده و دیگر تکرار نشده است. اگر امروز گونه های مختلفی از انسان وجود داشت، می شد باور کرد که این انشعاب بارها و بارها اتفاق افتاده است.  چرا تکامل گراها بدنبال فسیل نسل های بینابینی هستند؟ آیا این خود نشان نمی دهد که این انشعاب فقط و فقط یک بار اتفاق افتاده است! چرا ما نبایستی شاهد وجود گونه های بینابینی در طبیعت باشیم؟ چرا شامپانزه ها نبایستی همانند جدشان که شاخه ای از آن منشعب شده است و به انسان امروزی ختم شده است. بازهم در نقاط مختلف زمین و در فواصل زمانی مختلف شاخه هایی از آنها منشعب شود تا ما شاهد وجود گونه های بینابینی باشیم و نیازی نباشد که بدنبال فسیل بگردیم. در حقیقت یک قانون می بایست ، تکرار پذیر باشد و تاریخ مصرف نداشته باشد اما گویا تکامل، قانونی است که فقط یک بار اتفاق افتاده است. چرا تکامل گراها بدنبال فسیل ها هستند؟! با توجه به تکراری بودن این فرایند، آنها می توانند گونه های بینابینی را در طبیعت پیدا کنند، و نیازی نیست که خودشان را برای پیدا کردن فسیل ها به زحمت بیندازند. چرا که به طور مداوم این انشعاب در  فواصل زمانی متفاوت در حال تکرار بوده است. به عبارت ساده تر شامپانزه ها در فواصل زمانی صد ها ساله نسبت به هم، همانند نیای مشترکشان انشعاب پیدا کرده و لذا در هر عصری انواع گونه های بینابینی می بایست وجود داشته باشند. آیا ما در طبیعت گونه های بینابینی را می بینیم؟!  
________________________________
انفجار کامبرین چگونه تکامل گراها می خواهند انفجار کامبرین را توجیح کنند؟  دوره کامبرین نقش اساسی و مهمی در تاریخ حیات بر روی زمین ایفا می‌کند. زمانی که اغلب گروههای بزرگ جانوران اولیه در قالب فسیل ظاهر شدند. این حادثه گاهی (انفجار کامبرین) نامیده می‌شود به دلیل اینکه زمان کمی برای ایجاد آن طی شده‌است. در ابتدا تصور می‌شد که سنگهای این دوره حاوی اولین و قدیمی‌ترین فسیلهای جانوری است. داروين ريشه نوعها را چنين بيان کرده است:اگر تئوريم درست باشد، تعداد بيشماري از نوعهاي گذر مياني که رابطه مياني نوعها ميباشند حتماً ميبايستي زندگي کرده باشند و دلايل زيستن آنها را هم فقط از ميان فسيلها ميتوان يافت. فسيلهاي يافته شده از صخره هاي کامبرين مربوط به بي مهرگان ساختار پيچيده اي مانند حلزونها تريلوبيت اسفنجها، کرمها, شقايق دريايي, ستاره دريايي و غيره مي باشد. جالب اينجاست که تمام اين نوعهاي مختلف از يکديگر درآن واحد و بدون اينکه هيچ اجداد مشترکی داشته باشند پديدار شده اند. بخاطر همين اين اتفاق از آن به عنوان انفجار کامبرين ياد مي شود. چطور ممکن است که دنيا در آن واحد مملو از گروههاي خيلي متفاوت موجودات زنده شده, و با داشتن ساختارهاي خيلي متفاوت بدون اينکه هيچ جد مشترکي داشته باشند بوجود آمده اند؟ این سوالی است که تکامل گرايان تا کنون نتوانسته اند به آن جوابی بدهند. يکي از پشتيبانان فلسفهً تکامل در سطح جهان زيست شناس انگليسي بنام ريچارد داوکينس, در ارتباط با اين حقيقت که تزهاي او را طرد و رد مي کند چنين مي گويد: ... قشرهاي کامبرين, کهنترين قشرهايي که در آن گروههاي اصلي بي مهرگان را يافته ايم مي باشد. اينها علارغم اوٌلين بار پديدار شدنشان, خيلي تکامل يافته بودند. انگار بدون داشتن گذشتهً تکامل, به همان صورت, مثل اينکه همانجا بوجود آمده اند. البتٌه اين پديدار شدن آني, کسانيراکه به آفرينش اعتقاد دارند را بسيار ممنون مي سازد.    در دوران کامبرين پديدار شدن آني تريلوبيتها, که دارای ساختار بسيار پيچيدهً چشمي هستند. بسیار تعجب آور است.  اين چشم با دارا بودن شبکهً چشم مرکٌب که از صدها تکٌه بوجود آمده و داراي سيستم جفت عدسي مي باشد، فقط توسط يک مهندس اپتيک خوب تعليم يافته و با استعداد مي تواند گسترش داده شود.  👇👇👇👇👇👇👇👇