eitaa logo
اللهِ قلوب💓
85 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
3هزار ویدیو
3 فایل
جهت تبادل ، انتقاد ، پیشنهاد : @WWWbentoZahra313 اللهم عجل لولیک الفرج 💚
مشاهده در ایتا
دانلود
قدمی عقب رفتم و تیزی نگاه هیزش داشت جانم را می‌گرفت که صدای بسمه در گوشم شکست :«پس چرا وایسادی؟ بیا لباساتو عوض کن!» و اینبار صدای این زن فرشته نجاتم شد که به سمت اتاق فرار کردم و او شوهرش را حس کرده بود که در را پشت سرم به هم کوبید و با خشمی سرکش تشر زد :«من وقتی شوهرم کشته شد، زنش شدم! تو هم بذار جون شوهرت بالا بیاد بعد!» ای کاش به جای این هیولا سعد در این خانه بود که مقابل چشمان وحشی‌اش با همان زبان دست و پا شکسته به گریه افتادم :«شوهرم منو کتک نزده، خودم تو کوچه خوردم زمین...» اجازه نداد حرفم تمام شود که لباسی را به سمتم پرت کرد و جیغش را در گلو کشید تا صدایش به ابوجعده نرسد :«اگه می‌خوای بازم شوهرت رو ببینی، بپوش بریم بیرون!» نفهمیدم چه می‌گوید و دلم خیالبافی کرد می‌خواهد دهد که میان گریه خندیدم و او می‌دانست چه آتشی به جان شوهرش افتاده که با سنگینی زبانش به گوشم سیلی زد :«اگه شده شوهرت رو سر می‌بُره تا به تو برسه!» احساس کردم با پنجه جملاتش دلم را از جا کَند که قفسه سینه‌ام از درد در هم شکست و او نه برای نجات من که برای تحقیر داریا نقشه‌ای کشیده بود و حکمم را خواند :«اگه می‌خوای حداقل امشب نیاد سراغت با من بیا!» و بهانه خوبی بود تا عجالتاً این زن جوان را از مقابل چشمان شوهرش دور کند که شمرده شروع کرد :«نمی‌دونم تو چه هستی که هیچی از نمی دونی و از رفتن شوهرت اینهمه وحشت کردی! اما اگه اونقدر به و رسولش ایمان داری که نمی‌خوای رافضی‌ها داریا رو هم مثل و و به کفر بکشونن، امشب با من بیا!» از گیجی نگاهم می‌فهمید حرف‌هایش برایم مفهومی ندارد که صدایش را بلندتر کرد :«این شهر از اول نشین بوده، اما چندساله به هوای همین حرمی که ادعا می‌کنن قبر سکینه دختر علیِ، چندتا خونواده مهاجرت کردن اینجا!» طوری اسم رافضی را با چندش تلفظ می‌کرد که فاتحه جانم را خواندم و او بی‌خبر از حضور این رافضی همچنان می‌گفت :«حالا همین حرم و همین چندتا خونواده شدن مرکز فتنه که بقیه مردم رو به سمت کفر خودشون دعوت کنن! ما باید مقاومت رافضی‌ها رو بشکنیم وگرنه قبل از رسیدن ، رافضی‌ها این شهر رو اشغال می‌کنن، اونوقت من و تو رو به کنیزی می‌برن!» نمی‌فهمیدم از من چه می‌خواهد و در عوض ابوجعده مرا می‌خواست که از پشت در مستانه صدا رساند :«پس چرا نمیاید بیرون؟» از نفسم بند آمد و فرصت زیادی نمانده بود که بسمه دستپاچه ادامه داد :«الان با هم میریم حرم!» سپس با سرانگشتش به گونه سردم کوبید و سرم منت گذاشت :«اینجوری هم در راه خدا می‌کنیم هم تو امشب از شرّ ابوجعده راحت میشی!» تمام تنم از زخم زمین خوردن و اینهمه وحشت درد می‌کرد و او نمی‌فهمید این جنازه جانی برای جهاد ندارد که دوباره دستور داد :«برو صورتت رو بشور تا من ابوجعده رو بپزم!» من میان اتاق ماندم و او رفت تا شوهرش را فراری دهد که با کلماتی پُرکرشمه برایش ناز کرد :«امروز که رفتی نیت کردم اگه سالم برگردی امشب رافضی‌ها رو به نجاست بکشم! آخه امشب وفات جعفر بن محمدِ و رافضی‌ها تو حرم مراسم دارن!» سال‌ها بود نامی از ائمه بر زبانم جاری نشده و دست خودم نبود که وقتی نام (علیه‌السلام) را از زبان این وهابی اینگونه شنیدم جگرم آتش گرفت. انگار هنوز مادرم در جانم زنده مانده و در قفس سینه پَرپَر می‌زد که پایم برای بی‌حرمت کردن لرزید و باید از جهنم ابوجعده فرار می‌کردم که ناچار از اتاق خارج شدم. چشمان گود ابوجعده خمار رفتنم شده و می‌ترسید حسودی بسمه کار دستش دهد که دنبال‌مان به راه افتاد و حتی از پشت سر داغی نگاهش تنم را می‌سوزاند. با چشمانم دور خودم می‌چرخیدم بلکه فرصت پیدا کنم و هر قدمی که کج می‌کردم می‌دیدم ابوجعده کنارم خرناس می‌کشد. وحشت این نامرد که دورم می‌چرخید و مثل سگ لَه‌لَه می‌زد جانم را به گلویم رسانده و دیگر آرزو کردم بمیرم که در تاریکی و خنکای پس از باران شب داریا، گنبد مثل ماه پیدا شد و نفهمیدم با دلم چه کرد که کاسه صبرم شکست و اشکم جاری شد. بسمه خیال می‌کرد هوای شوهر جوانم چشمم را بارانی کرده که مدام از اجر جهاد می‌گفت و دیگر به نزدیکی حرم رسیده بودیم که با کلامش جانم را گرفت :«می‌خوام امشب بساط کفر این مرتدها رو بهم بزنی! با هم میریم تو و هر کاری گفتم انجام میدی!»... ✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد @khodayedelha اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر💚
10.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌎 تجربه‌ی زندگی برزخی در زمین❗️ ☀️ ۵ روز تا @khodayedelha اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر💚
در شبکه های اجتماعے؛ فقط بـه فکر خوشگذرانی نباشید!✋🏼 شما افسرانِ جنگ نرم هستید و عرصه‌ جنگ نَرم ، بصیرتے عمار گونھ و استقامتے مالک اشتر وار میطلبد:) -حضرت‌آقا🌱 @khodayedelha اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر💚
5.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تصاویر ویژه از بازی مرحوم آیت‌الله حائری شیرازی با نوه‌هایشان 🔺توصیه هایی جالب از مرحوم حائری، درمورد تربیت فرزند تا قبل از 7 سالگی @khodayedelha اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍭⃢💌 • • ‌درجوشن‌کبیر‌ی‌عبارتۍ‌هست‌ یاکَریم‌ُالصَّفح‌‌یعنۍ‌" ی‌جورۍ‌تو‌رو‌میبخشه‌که‌انگار‌نه‌انگار که‌تو‌خطایۍ‌مرتکب‌شدۍ :) • • جرعھ اے آرامش از جنس خدا..😍↯ @khodayedelha اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 امام‌جماعت‌واحدتعاون‌بود بهش‌مےگفتندحاج‌آقاآقاخانے روحیہ‌عجیبےداشت. زیرآتیش‌سنگین‌عراق‌شهداءرو منتقل‌مےڪردعقب‌توےهمین‌رفت وآمدهابودکه‌گلوله‌مستقیم تانڪ‌سرش‌روجدا‌کردچند‌قدمیش‌بودم. «هنوزتنم‌مےلرزه‌وقتےیادم‌میاد» ازسربریده‌شده‌اش‌صدابلندشد: «السلام‌علیک‌یااباعبداللّٰه» 🙂! ✅ @khodayedelha اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر💚
» 📜 ❤️قال امام صادق علیه‌السلام: هـــرگاه مــؤمن به بـــــرادر خود می زند ایمان در قلب او از میان می رود همچنان که نمک در آب ذوب می شود. 📚اصــول کافی ج ۲ ص ۳۶۱ 💟 @khodayedelha اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر💚
تعداد مجروحین بالا رفته بود فرمانده از میان گرد و غبار انفجارها دوید طرفم و گفت : سریع بی‌سیم بزن عقب و بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد! شاستی گوشی بی‌سیم را فشار دادم و بخاطر اینکه پیام لو نرود و عراقی‌ها از خواسته‌مان سر در نیاورند، پشت بی‌سیم با کد حرف زدم گفتم: ” حیدر حیدر رشید ” چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید. بعد صدای کسی آمد: – رشید بگوشم. + رشید جان! حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید! -هه هه دلبر قرمز دیگه چیه ؟ + شما کی هستی؟ پس رشید کجاست؟ – رشید چهار چرخش رفته هوا. من در خدمتم. + اخوی مگه برگه کد نداری؟ – برگه کد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی می‌خوای؟😅🙈😂 دیدم عجب گرفتاری شده‌ام، از یک‌طرف باید با رمز حرف می‌زدم، از طرف دیگر با یک آدم ناوارد طرف شده بودم😄😄😂 + رشید جان! از همان‌ها که چرخ دارند! – چه می‌گویی؟ درست حرف بزن ببینم چی می‌خواهی ؟😅😅 + بابا از همان‌ها که سفیده. – هه هه! نکنه ترب می‌خوای. + بی‌مزه! بابا از همان‌ها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره🚨👉 – ای بابا! خب زودتر بگو که آمبولانس می‌خوای!🚒😂🙈😅 کارد می‌زدند خونم در نمی‌آمد. هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بی‌سیم گفتم.😂😂 @khodayedelha اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر💚