اَللّهُم اِنْ کانَ فَرَجِی مِمّا اَنَا فِیهِ بِالْمَوْت فَعَجِّلْ لِیَ السّاعَةَ.
«خدایا اگر گشایش کار من در چنین وضع ناگواری که هستم با مرگ انجام میشود، هم اکنون در مرگِ من شتاب کن.»
چه زیبا میگه حسین پناهی :
اگر وقت نداری حالم را بپرسی ،
درک میکنم . .
اگر وقت نداری با من صحبت کنی،
درک میکنم . .
اگر وقت نداری مرا ببینی ، درک میکنم !
اما اگر بعد از تمام اینها حالم خوب نبود؛
‹ اینبار نوبت توست که درکم کنی
بخوان از چشم های لالِ من، امروز شعرم را
که فردا از منِ دیوانه، دیوانی نمی ماند
تو خواهی رفت، دیگر حرفِ چندانی نمی ماند
چه باید گفت با آن کس که میدانی نمیماند؟
باغ خرمالو؛
اَللّهُم اِنْ کانَ فَرَجِی مِمّا اَنَا فِیهِ بِالْمَوْت فَعَجِّلْ لِیَ السّاعَةَ. «خدایا اگر گشایش
یَا إِلَهِی عَجِّلْ وَفَاتِی سَرِیعاً، فَلَقَدْ تَنَغَّصَتِ الْحَیَاةُ یَا مَوْلَائِی.
«ای خدایِ من! مرگ مرا به سرعت برسان که دیگر زندگانی در این "دنیا" برایم تیره و تار گشته است.»
هدایت شده از باغ خرمالو؛
نوشته بود:
«چقدر ایستاده؛
تا کوه شده است
چقدر گریسته؛
تا دریا شده است
ایستادم
گریستم
من شدم.»