بنده ویرانم یا امیرالمومنین ع ؛
با التماس پشت درب خانهی شما نشسته ام که جانم را عمارت کنید.
دِینی که به گردن سپاهی ها و شهدا داریم رو اگه نتونیم ادا کنیم، اون دنیا خیلی پامون گیره.
نهایتش اینه که هر جا پشت سرشون حرف زدن، ازشون دفاع کنیم. این نهایتشه...
« آغوش ِگرم برای هموطن عزیز و غمگینم ،
طاقت بیار ، بالاخره به درستی تموم میشه .. »
چقدر خوب میشد اگر داشتمت.
اگر بودی، روزی چند صفحه قربانت میرفتم و یک کتاب کامل برایت ماشاالله و لا حول و لا قوه الا بالله مینوشتم.
که از چشم بد در امان بمانی و بمانی..
اگه روزی جوری مردم که بشه
اعضای بدنمو اهدا کنین
قلبمو به کسی ندین ..
این قلبم زیادی مهربونه
گند میزنه به زندگی طرف :)
تو خوب میدانستی چقدر از احتمال دیگر نبوسیدنت میترسم. و هربار که میترسیدم مرا میبوسیدی..
برای زندگی کردن زیادی لطیفی و برای مردن زیادی جانسخت
نه حوصله آدمها را داری و نه تحمل انزوا را
نه مجال خوشبینی را و نه استعداد ناامیدی را
نیمی از تو همواره بر سر راه آسایشت قرار گرفته است
گاها تمام انرژی برای ارتباط گرفتن از دست میره
الآنم همینطور : )
نیاز دارم به سکوت مداوم و طولانی