باید بگم ممنونم ازتون
اگه دعاهای شما نبود از اون شب سخت زنده بیرون نمیاومدم..:)
دیشب تقریبا از یه فروپاشی روانی جون سالم به در بردم
حتی نمیتونستم به خودم دلداری بدم و بگم درست میشه
و تنها کاری که تونستم انجام بدم ، این بود که گریه کنم
بله ، گریه کنم
آخرش چشمام احساس سوزش داشت و میدونستم که میگرنم هم خودشو قاطی ماجرا میکنه
اما از اینکه تمام حال بدم رو باریده بودم ، احوالم بهتر شده بود
بعد گریه کردنم ، موضوع دیگه انقد حاد به نظر نمیرسید
دیگه خیلی اذیتم نمیکرد و یه جورایی قابل بازسازی بود..
پالایش احساسات تورو از خطر احتمالی مرگ نجات میده..
خیلی دوست داشتم این دوهفته مونده به دانشگاه
یه کاری انجام بدم که تک تک سلولهای بدنم به وجد بیان
اما متاسفانه فعلا چسبیدم به پارکتهای خونه
ونسان ونگوک در نامهای بهبرادرش مینویسد: «با من طوری برخورد شده که انگار قلب ندارم.»
چهقدر اینروزها ونسانونگوک آنروزهام
نمیدونم چرا ولی چایی خوردن همیشه برای من یک نوع سرگرمی و ابراز عشق بوده
یعنی با کسی که دوستش دارم خیلی دوست دارم دوتایی چایی بخوریم و حرف بزنیم
+ بزرگ میشی، رشد میکنی انقد سخت نگیر
-ولی بزرگ شدن و فهمیدن به چه قیمتی؟
به قیمت پر شدن کاسۀ صبر؟
+بعضی از تجربیات خیلی دردناکه ، ولی باید تجربش کنیم
-اما من نمیخوام به هر قیمتی تجربه کنم ، زخمش تا آخر دنیا باهام میمونه
از مکالمات/*
اگه یه روزی دلم تنوع و هیجان خواست
حتما حرفهی دوبلوری رو دنبال میکنم
واقعا یه قسمتی از قلبم براش میتپه
یه توت بگ میخواستم بگیرم خیر سرم
یه طرح دادم ، کلی ایده گفتم روش اجرا کنن
گفتم فوقش ۲۰۰ میشه
۴۰۰ شد:))
خدایا محوم کن
یکی از دستاوردهای مستقل بودن ذره ذره از دست دادن انرژی زنانهست
مثلا الان من خودم مشتی هستم و پرطرفدار