دیگه به چشمام اعتمادی ندارم
سه ساعت داشتم چهار میلیون رو چهارصد تومن میخوندم=)))
باغ خرمالو؛
دیگه به چشمام اعتمادی ندارم سه ساعت داشتم چهار میلیون رو چهارصد تومن میخوندم=)))
و جالبیش اینجاست که داشتم حساب میکردم بخدا من یه تومن توی کارتم بوده
چرا از اون چهارصد تومنش مونده ؟
اون ششصد تومنش کجاست ؟😭
داشتم فکر میکردم کلی فیلم با محتوای قشنگ میتونه ساخته بشه
که آدم با دیدنش کیف کنه و چشماش برق بزنه
اما چرا باید یه فیلم سه ساعته با محتوای مزخرف ساخته بشه؟
و میلیون و میلیاردها پای ساختنش بره؟
ما میتونیم به خاطر هزار و یک دلیلی که قبلاً برامون اتفاق افتاده ، ادامه ندیم
اما هنرمند کسیه که با همهی سختیهاش ادامه بده
*
ما اگه بدونیم که اومدیم بریم و نیومدیم که موندگار باشیم
احساس وابستگی کمتری به زندگی میکنیم
*
[از مکالمات امروز]
فکر کنم فقط من و تراپیستمیم که وسط صحبت از تروماهای بچگیم یهو بهم رسپی غذا بده= )))))))))))
آدما هم جالبنآ
یه مرد گندهی سیبیلو میبینی
و به این فکر میکنی که اینم یه روزی شیر میخورده و پوشک میشدهآ= )))😂
راننده از سر کلافگی نفسشو میده بیرون
من عذاب وجدان میگیرم که ای وای چرا من خواستم برم دانشگاه ؟
که این اقاعه اذیت بشه
احساس میکنم
مشکلاتی که توی هر برهه از زندگیمون داریم
برمیگرده به برههی قبلیش
یعنی اگر بچه بودیم ، و بچگی میکردیم
نوجوون بودیم و نوجوونی میکردیم
و همهی برههها همینطور میگذشت
کمتر دچار مشکل میشدیم و کمتر احساس میکردیم دنیا قفسی برای زندگی کردنه..