eitaa logo
کلید خوشبختی
3.3هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
5.6هزار ویدیو
24 فایل
ناشناس صحبت کن وداستان زندگیتو برام بفرست 👇👇 https://harfeto.timefriend.net/17095372560219 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ https://eitaa.com/joinchat/889782424Cfa913f7dd2 ⛔️کپی از داستان‌ها حرام حتی برای مادر یا خواهر⛔️
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از فرهنگسازی حیا
8.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥حتما ببین و منتشر کن🙏 🔸️صهیونیست های هار و وحشی را فقط باید کشت و نابود کرد 🔹️زخم زدن و رها کردن این وحوش، خطرشان را بیشتر می‌کند 🔸️اگر سختی ایستادگی و مقاومت را تحمل کنیم، قطعا به زودی طعم خوش آزادی فلسطین را خواهیم چشید کلیپ های جذاب و دیدنی👇 🆔@farhangsaze_h
۶ همسر عرفان بهش گفته بود من به هیچ عنوان دوست ندارم با مادرت رفت وامد مجدد داشته باشیم اگه بفهمم حتی خودت بتنهایی به دیدن مادرت رفتی ازت جدا میشم و عرفان هم ناچار برای همیشه پدرومادرش رو فراموش کرده و توی سهرستان کنار خونواده‌ی همسرش هست... همیشه دوست داشتم بدونم وقتی یکی دل کسی رو میشکنه خدا چطوری مجازاتش میکنه و حالا با چشم خودم میدیدم که مادر عرفان بخاطر خودخواهی و تکبر عروس خوبی مثل خواهر من رو از دست داد و بخاطر آزارهایی که به عروسش رسوند پسرش رو برای همیشه از دست داده و محبتش رو نداره پایان.
۱ بعد از سه تا خواهر خدا بهمون یه برادر هم داد اوایل فکر میکردیم با وجود این داداص کوچولو چه زندگی زیبایی خواهیم داشت اما امان از دست بابا که همخ‌ی عشق و محبتهای پدرانه‌ش از اون به بعد نصیب ایرج کوچولو میشد... حتی بابت اینکه یه لحظه اشک به چشمش میومد کلی دعوامون میکرد خب اونم بچه بود هر دقیقه صدای ونگ ونگش بلند میشد از اینهمه فرق گذاشتن بابا دلمون میشکست من فقط پنج سالم بود و خواهر دومی چهار سال و خواهر کوچکم دوسالش بود اونوقت ماها رو تو اون سن و سال بابت گریه کردن ایرجش تنبیه میکرد مامانمم از بس حساسیتهای بابا رو میدید حسابی همه هوس و حواسشو داده بود به اون و انگار نه انگار ما سه تا دختر هم وجود داشتیم یکم که بزرگتر شد همه‌ی درامد بابا صرف این شازده پسرش میشد و ما سه تا دختر بیشتر به خدمتکارهای ایرج شبیه بودیم تا خواهر... ادامه دارد...
۲ وقتی به سن مدرسه رسید مدام اهل کتک و دعوا بود هر روز یه شر جدید درست میکرد مامان بیچاره از پسش بر نمیومد و هروقت شکایتش رو به بابا میکرد با حمایت از ایرج اونو پرتوقع تر و پرروتر بار میاورد تا جایی که حتی با مادرمونم مثل ما رفتار میکرد من و خواهرام به سن ازدواج رسیدیم اما اونقدر برادرم با مردم بدرفتاری و هتاکی کرده بود و پدرم به حمایت از او با اکثر مردم دست به یقه شده بود که دیگر احترام و محبوبیتی بین نردم نداشتیم بقول مادرم هیچ خانواده ای حاضر نمیشد برای ازدواج با ما ابروی خودش رو به خاطر حضور برادرم به خطر بندازه اونموقع برادرم تازه به سن راهنمایی رسیده بود واینهمه باعث بی ابرویی ما شده بود اما خوب خواست خدا بود که مهر ما به دل افراد خوب هم بنشینه و ازدواج های خوب و موفقی نصیبمون بشه. ادامه دارد...
هدایت شده از  صراط
7.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌹🍃 √ تنها مانع رسیدنت به امام زمانت، خودتی! از خودت پیاده شو! 🍃🌹🔸ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
🔅 علیه‌السلام: ✍️ لاتَدَعُوا الْعَمَلَ الصّالِحَ وَ الإجْتِهادَ فى الْعِبادَةِ، اتِّكالاً عَلى حُبِّ آلِ محمّدٍ عليهم السلام؛ 💠 كار شايسته و كوشش در پرستش و عبادت را تنها به اعتماد و پشت‌گرمىِ محبّت آل محمّد صلی‌الله عليه و آله رها نكنيد. 📚فقه‌الرضا عليه‌السلام، ص۳۳۹
👈 رفاقت با سه شخص ممنوع هرگاه على عليه السلام به منبر می‌رفت، می‌فرمود: مسلمان بايد از رفاقت و دوستى سه شخص اجتناب كند: 1⃣ آدم بى باك و هرزه (در گفتار و رفتار). 2⃣ احمق (كم عقل). 3⃣ دروغگو. زيرا آدم بى باك و هرزه، كارهايش را به تو آرايش مى دهد و مى خواهد كه تو هم مانند او باشى، چنين شخصى هرگز به درد دين و آخرت تو نمى خورد، دوستى با او جفا و سخت دلى و رفت و آمدنش بر تو، ننگ و عار است. و اما احمق ، هرگز خير و خوبى از او به تو نمى رسد. هنگام مشكلات اميدى به او نيست، اگر چه در حل آن تلاش كند و چه بسا اراده كند بر تو خيرى رساند (ولى به واسطه حماقتش ) به تو ضرر مى زند. پس مرگ او بهتر از زندگى اوست و سكوت او بهتر از سخن گفتنش و دورى از وى بهتر از نزديكى با او مى باشد. و اما دروغگو، هيچگاه زندگى با او بر تو گوارا نيست، سخنان تو را نزد ديگران مى برد و گفته آنان را نزد تو مى آورد، هرگاه صحبتى را تمام كند سخن ديگرى را شروع مى كند، ممكن است گاهى راست هم بگويد ولى مردم باور نكنند، مى كوشد مردم را به يكديگر دشمن سازد، در سينه شان كينه بروياند. پس از خدا بترسيد و مواظب خويشتن باشيد و ببينيد كه با چگونه افرادى رفاقت مى كنيد و طرح دوستى مى ريزيد. 📚بحار ج 74، ص 205
عارفی معروف به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت. مردی که آنجا بود عابد را شناخت، به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟ گفت: نه. مردگفت: فلان عابدبود. نانوا گفت: من از مریدان اویم، دوید دنبالش و گفت می خواهم شاگرد شما باشم، عابد قبول نکرد. نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم، عابد قبول کرد. وقتی همه شام خوردند، نانوا گفت: سرورم دوزخ یعنی چه؟ عابد پاسخ داد : "دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بندۀ خدا ندادی ولی برای رضایت دل بندۀ خدا یک آبادی را نان دادی!!!! ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
۳ یه روز که به خونه‌ی مادرم برای احوالپرسی رفته بودم از سروصداهای توی کوچه فهمیدیم که ایرج دوباره داره یکی رو میزنه دوان دوان وقتی خودمون دو بالای سرشون رسوندیم دیدیم در کمال وقاحت داره یه پیرمرد که از همسایگان قدیمی بود رو میزنه... با کمک همسایه‌ها ایرج رو کنار زدند و پیرمرد رو از زیر دستش بیرون اوردند وقتی خبر به بابا رسید ایرج رو برای اولین بار دعوا و تهدید کرد که اگه دوباره دست روی دروهمسایه بلند کنه از خونه بیرونش میکنه اما اون به تمسخر فقط میخندید از اون به بعد هر از چند گاهی خبرهای بدی از ایرج بهمون میرسید... ادامه دارد...
هدایت شده از  صراط
39.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌹🍃 وداع... آه روشن نیست پیروز نهایی کیست؟ والله به روشنایی خورشید است. 🍃🌹🔸ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
هدایت شده از  صراط
6.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌹🍃 اسلام شکست بردار نیست... به تفاله های دشمنان هشدار دهید... 🍃🌹🔸ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
🌷 امیرالمؤمنین (علیه السلام) : 👌 هر فقري را مي شود برطرف كرد ، جز فقر حماقت و ناداني را 📙 غررالحکم 🌹 🔱⚜🔱⚜⚜🔱⚜🔱 @khoshbakhtiii 🔱⚜🔱⚜⚜🔱⚜🔱