eitaa logo
کانال ܟܿࡐ‌ܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
1.8هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
4.5هزار ویدیو
84 فایل
باهدف آموزش وتحکیم روابط زوجین ایجادگردید: ✅برداشت با صلوات حلال ♥️ما را بدیگران معرفی کنید @khoshbghkt @GAFKTH 👫انتخاب عقلانی =زندگی عاشقانه
مشاهده در ایتا
دانلود
💔عشق‌های «نا» یا «با» فرجام ( ازدواج موفّق با مقدمۀ دوستی!) ❓شما در بارۀ ازدواج‌هایی که با مقدّمۀ دوستی انجام گرفته، طوری حرف می‌زنید که گویا هیچ ازدواجی که این طور انجام گرفته باشد، موفّق نخواهد بود. ما پیش از ازدواج، با هم دوست بودیم و بعدش هم ازدواج کردیم و موفّق شدیم. 🔰موفّقیت شما نشانۀ چیست؟ 🔴 قاعده‌سازی از موفّقیت ❌این‌که شما موفّق شدید، دلیل نمی‌شود که همه موفّق شوند. این‌که شما به مشکلی بر نخوردید، دلیل نمی‌شود که هیچ کس به مشکل بر نخورَد. ⛔️فرض کنیم که به معنای واقعی کلمه، شما موفّق شدید. ما هم انکار نمی‌کنیم که برخی از ازدواج‌هایی که با مقدّمۀ دوستی انجام گرفته، موفّق هم شده؛ امّا این را بارها گفته‌ایم که نباید از پیروزی‌ها و شکست‌ها قاعده ساخت. ✅باید پیروزی و شکست را تحلیل کرد. مثلاً در همین جا برای تحلیل این موفّقیت باید پرسید: رابطۀ شما تا چه اندازه احساسی بود؟ این رابطه به قصد ازدواج شروع شد یا به قصد دوستی؟ تا چه اندازه این رابطه پیش رفت؟ پیش از ازدواج، چه مدّت با هم ارتباط داشتید؟ قبل از دوستی چه اندازه به شباهت روحی و اخلاقیِ یکدیگر توجّه داشتید؟ از نظر روحی، توانایی شما در مدیریت احساسات‌تان چه‌ قدر است؟ .. 📚نیمه دیگرم، کتاب اول،ص ۱۲۵ 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
🌹 زندگی در واقع یک شوخی است🍃🌺 نه یک امر جدی ! اگر آن را جدی بگیرید آنوقت رنج میبرید ؛ از افکارت رنج خواهی برد زندگی مانند یک وزنه سنگین می شود و تو زیر بار آن خرد میشوی آنگاه زندگی تمام نشاط خودش را از دست می دهد "تمام خنده هایش" را..... 🍃🌺 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
🕵 همسر الویت اول زندگی 💞 زنها همیشه دوست دارند بدونند که همیشه انتخاب اول همسرشون هستند.  دوست دارند دائما بپرسند که : 👈من را دوست داری یا کارت رو؟ 👈من مهم ترم یا جلسه ات؟ 👈بین من و خانواده ات کدوم اولویت داریم؟ آقایون عزیز خانم شما به طریق مختلف دنبال جواب این نوع سوال هاست. پس با هوشمندی و سیاست نتیجه رو به نفع خانوم تموم کنید و از عشقی که بهتون برمیگردونند لذت ببرید. آقایون تیز باشید لطفا!  خانوم ها شدیدا علاقمند که برای شما اولین نفر باشند اولویت شما باشند این حس خوب رو بهشون بدید و ببینید که چطور ده ها برابرش رو از عشق و آرامش به خودتون برمیگردونند امتحانش مجانیه. فقط کمی حوصله و وقت و زیرکی که همه تون تو این موارد استادید👌☺️ 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
💕آموختم " تلافی کردن از انرژی خودم می کاهد. " آموختم " گاهی از زیاد نزدیک شدن فراموش می شوی. " آموختم " تا با کفش کسی راه نرفتم راه رفتنش را قضاوت نکنم. " آموختم " گاهی برای بودن باید محو شد. " آموختم " دوست خوب پادشاه بی تاج و تختیست که بر دل حکومت میکند. " آموختم " از کم بودن نترسم اگر کم باشم شاید ولم کنن ولی زیاد که باشم حیفم میکنن. " آموختم " برای شناخت آدمها یکبار بر خلاف میلشان عمل کنم 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حساسیت نسبت بمادرشوهر.mp3
8.27M
💢پاسخ: 🛑موضوع: حساسیت نسبت بمادرشوهر استاد کاظمیان«کارشناس ارشد مشاور خانواده» 💢⚜️ پرسش : 🛑موضوع: حساسیت نسبت بمادرشوهر سلام خسته نباشید من مدتی هست نسبت به مادر شوهرم حساس شدم علتشم اینه که ایشون به جاریم بیشتر توجه می کنند و من خیلی اذیت می شم و بارها بخاطر این مسئله با شوهرم دعوا کردم لطفا بمن بگین باید چکار کنم ؟ تشکر 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷 قسمت17 امیر سینا را با خودش کشید کنار میز. سینا مجبور شد در پاکت را باز کند و برای هر کدام از بچه ها یک مشت بادام شور بریزد! میان همین شوخی ها بود که شهاب گلویی صاف کرد و گفت: - خانم سعیدی به گزارش مفصل آماده کرده از روند کارش تا الآن با همون سوژه . من فکر میکنم با توجه به اینکه فضای این سوژه ها خاصه، ایشون باید به تیم تشکیل بده و در جریان تمام کارا باشه! امیر با سر تأیید کرد و گفت: - شهاب با خانمت یه سر به مزونا بزن. فعلا هم به خانم سعیدی بگو با یکی دوتا خانم برن این آرایشگاه و استخرا رو رصد کنن! آتلیه هم باشه برای تیم سیدا همه که مرخص شدند، شهاب تلفنش را برداشت و وارد محوطه شد. خانمش که جواب داد در جا گفت: - سلام بر اصالت خانه! - سلام آقا! یادی از بزرگان کردی؟ - زنگ زدم بگم که رییسم گفته که باید برادران زنم را عوض کنم! - بسم الله ! شهاب خنده اش را فرو خورد و گفت: - نترس خانم جان. من بخوامم کسی بهم زن نمیده که بخواد برادرم داشته باشه ! فقط پدر شما بود که اغفالش کردم و شدنی بود! - خدا وکیلی الآن با من چه کار داری؟ - من برای جبران مافات که برات عروسی نگرفتم و لباس عروس نپوشیدی میخوام ببرمت مزون! صدای خنده همسرش، لبخند را به لبان شهاب نشاند: - خدا به دورا یه بار دیگه تلفظ کن شما! - ببین خانم جان اگر می خوای من سر این کار بمونم برای بعدازظهر بیا بریم به یکی دوتا مزون سر بزنیم! عصر شهاب و خانمش در حالی وارد مزون شدند که از اتاق پشتی صدای گفتگوی یکی دو مرد می آمد و خنده بلند زن ها!  عصرشهاب و خانمش در حالی وارد مزون شدند که از اتاق پشتی صدای گفتگوی یکی دو مرد می آمد و خنده بلند زنها! شهاب سراغ نزدیک ترین لباس به اتاق رفته بود و سفت و سخت داشت همان را به خانمش پیشنهاد می داد تا دقیق ببیند. از صدای گفتگوها چیزی دستگیرش نمی شد، اما برای آنکه مردها را ببیند آن قدری معطل کردند و سه چهار لباس عروس را امتحان کردند تا مردها بیرون آمدند! عکس هایی که  شهاب گرفت به درد آرش می خورد تا نظر نهایی بررسی را بدهد! و نکته مهم اینکه مردها عنوان کردند دارند به مزون دیگر می روند. دقیقا همان مزونی که شهاب می خواست با همسرش به آن سری بزند. نتیجه این شد که تا کنار مزون رفتند و حدود یک ساعت منتظر ماندند تا مردها بیرون بیایند! مزون سومی که مردها رفتند تا حدود یازده شب زمان برد. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷🕸 قسمت18  عکسی زنها و مردها را آرش گرفت تا بررسی کند. همان شب نتیجه را روی صفحه برای جمع گفت: - این کار جریانی داره اداره میشه. کار یکی ده نفر نیست... بستن و دارن هر پیش می برن. این شش تا زنی که شهاب آمار داده که چهارتاشون تهرانین دوتاشون هم تهرانی نیستند و دانشجو هستند تهران . البته ظاهرة؛ که اطلاعات دقیق خونوادگی و محل کار و زندگی و... توی پرونده آوردم. یه نکته جالب اینکه مردایی که با اینا کار میکنن و شهاب توی مزون دیده همه بالای چهل سال هستن و از برو بچه های سیاسی! اینا یکی دو ساله با ایران نبودن یا در سکوت خبری بودن! آرش همان طور که صفحه عوض میکرد ادامه داد: - دیگه اینکه عکسای جدیدی ازشون پیدا کردیم با یه گروه هنرمندا که هم توی فضای مجازی، صفحه با اعضاء بالا دارند، هم شهرت دارند. مخصوصا یکی از این دخترا! آرش عکس های متعدد دختر را روی صفحه انداخت: - هم با هنرمندا زیاد عکس داره، هم با دخترای دانشگاهی، هم با سلبریتی ها! بچه ها در سکوت بودند که آرش رفت. شهاب با احتیاط گفت: - اقا امیر با توجه به حجم و مدل کار که داره پیچیده می شه، کاش ارش کامل به ما ملحق می شد. امیر در سکوت کمی از چایش را نوشید و گفت: - آرش! خودش درگیر پروژه گروه های زیرزمینی موسیقیه و کنار بچه های خبرنگاری هم هست! کمک ما هم میکنه! شهاب می دانست که آرش دارد اضافه کار سر این پروژه کمک می دهد اما بودن دائم او نتایج را زودتر نشان می داد. حتی می دانست که خود امیر هم به این امر تمایل دارد فقط حجم بالای کار و راضی کردن مسئول، کمی سخت بود. نگاهی زیر چشمی بین سید و سینا رد و بدل شد. بچه ها قصد بیرون رفتن از اتاق را نداشتند. سید در ظرف بیسکویت را کنار گذاشت. بیسکویتی را که برداشته بود تکه کرد و گفت: - هرطور شما صلاح میدونید. شما سر هردوتا پروژه هستید. چون آرش به پرونده سال ۸۹ مسلطه و این هم خیلی شبیه شده ... البته من از حساسیت پرونده در دستور کار آرش خبرندارم. این عقب نشینی یک گام جلو آمدن بود. کوتاه پیشنهاد دادن و زود کنارة میدان جاگیرشدن. امیر به صورت منتظر بچه ها خیره شد و گفت: - تا شب درگیرم. حدود نهار به آرش بگو بیاد ریز کار رو براش بگو. منم رایزنی میکنم برای آمدنش. امیر در دلش دعا می کرد که پرونده این قدر بزرگ نباشد که نیاز به آمدن سهیل و صدرا و حامد هم باشد. حجم دشمنی ها و توطئه ها هر کدام را سرچند کار واداشته بود. گاهی دلش برای زندگی بچه ها می سوخت اما میان همه دلش برای جوانان ایران بیشتر آتش می گرفت که ندانسته همراه می شدند با دیوهایی که جز اسارتشان نقشه ای دیگر در سرشان نبود. کوچک که بود، تلویزیون کارتونی نشان میداد؛ پینوکیو و شهر لذتها. خور و خواب و خشم و شهوت... اما آراسته و تزیین شده ... و دیگر هیچ. خانه شکلاتی وسط جنگل که ظاهرش فریبنده بود و ساکنش جادوگر بدجنس. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
خدایـاﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺣﻮﺍﺳﻤﺎڹ ﻧﺒﻮﺩ و ﻫﻮﺍﯾﻤﺎڹ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻲ بدون آنکه متوجه بشیم گره از کارمان گشودی خـدایـا هر لحظه و همیشه کنارمان باش 🌟شبتون بخیر و آرام🌟 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
💗💫آدینه تون شاد و زیبا 🌸💫الهی 💗💫هر چی حس خوبه 🌸💫خدای مهربون براتون 💗💫مقدرکنه 🌸💫دلتون شاد 💗💫لحظه هاتون آرام 🌸💫وجودتون سلامت و 💗💫زندگیتون پراز محبت باشه 🌸💫آدینه تون زیبا در کنار عزیزانتون
💚یادداشت ویژه💚 سؤال؟ ⬅️من و همسرم تا کجا همراه هم هستیم؟! پس از یک سال زندگی زناشویی، زن و مرد به زیبایی صورت هم فکر نمی کنند و فقط به خلق و خو و رفتار یکدیگر توجه دارند! یکی از پیچیده ترین سوال هایی که جوامع امروز هنوز نتوانسته اند پاسخ مناسبی برای آن بیابند، این است: چرا زنان و شوهرانی که با بررسی همه جانبه و تفاهم کامل و بیشتر عاشقانه، زندگی مشترک را شروع می کنند، پس از چندسال، به یکنواختی رابطه و نوعی بی تفاوتی می رسند؟ بر سر آنانی که با شیفتگی و دلدادگی آغاز زندگی خود را جشن می گیرند، چه می آید که مقابل هم می ایسند و حاضر نمی شوند یک قدم به نفع طرف مقابل عقب بنشینند؟ چرا گاهی از هم دلزده می شوند و به جای اینکه پایه های عاطفی پیوندشان محکمتر شود، سست تر می شود؟ چرا فقط تعداد کمی از همسران می توانند تا پایان با یکدیگر در تفاهم کامل و توأم با عشق به سر برند؟ 👈علل فاصله گرفتن همسران از هم دلایل و شواهد زیر هر چند برای این جدایی ها کافی نیست اما بیشترین نقش را در دوری زن و شوهر از یکدیگر دارند. ⬇️⬇️ 1- بی توجهی به رعایت اصول اولیه بی توجهی به آنچه موجب آغاز عاشقی و دلدادگی شده؛ مثل خوب لباس پوشیدن، منظم و مرتب بودن، خوب غذا خوردن، وقت شناسی، خوش سخنی، رعایت آداب اجتماعی، هدیه خریدن، مهربانی کردن و جایگزینی این ویژگی های مثبت در زندگی زناشویی با رسیدگی نکردن به سر و وضع و بی توجهی به اصلاح و آرایش صورت، شکم پرستی و پرخوری، وقت نشناسی، بدزبانی، درغگویی و نامهربانی، رویاهای طرف مقابل را نقش بر آب می کند. 2- ایجاد شخصیت بدلی وقتی حقایق را از هم پنهان می کنیم، اطلاعات غلط و نادرست به هم می دهیم و به دروغ ادعا می کنیم ویژگی های مثبتی داریم و خود را همسری آرمانی، خونسرد، بخشنده و مردمدار معرفی می کنیم اما در عمل خلاف اینها ظاهر می شویم؛ باید به همسرمان حق بدهیم نگاهی مانند گذشته به ما نداشته باشد! وقتی پیش از ازدواج وعده هایی می دهیم که از انجام شان عاجزیم، باید آماده باشیم فردا به چشم قهرمان به ما ننگرند و به نقش ضد قهرمان سقوط کنیم. وقتی خود را کدبانو، خانه دار و صرفه جو معرفی می کنیم، اما از انجام نقش آنه ناتوانیم، باید آمادگی دلسردی همسرمان را داشته باشیم. 3- تفاوت فکری ادامه تحصیل یکی و توقف دیگری، گرایش شدید یکی به مذهب، سیاست، ایدئولوژی یا به طور کلی ارتقای فکر و اندیشه اش در مقابل ایستایی دیگری، موجب می شود زن و مرد از هم فاصله بگیرند 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
💞 مقایسه مرد زندگیت با دیگران اقتدار او را می شکند . 💞 مقایسه زن زندگیت با دیگران احساس او را خدشه دار می کند . 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
زندگی سهم مردم جدی نیست آن هایی که جدی هستند سهم شان سختی و فشار است زندگی به آن هایی تعلق دارد که شاد هستند و در بزم اند آن هایی که می دانند بودنشان را چگونه جشن بگیرند. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﺭﺳﻬﺎ ﺭﺍ ﺯﻣﺎﻥ ﺳﺨﺘﯽ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ... ﺻﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﮏ نوع ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ ﺩاری ﻧﻮعی ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ... ﻧﺎﮐﺎﻣﯽ به معنیﺗﺎﺧﯿﺮ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﺷﮑﺴﺖ ﻭ ﺧﻨﺪﯾﺪﻥﯾﮏ نوع ﻧﯿﺎﯾﺶ ﺍﺳﺖ 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
🌸 همسرت را تحسين كن هرگز با فرض اين كه خودش اين چيزها را مي‌داند، از تحسين كردن غافل مشو! مشكلي پيش نخواهد آمد، اگر بارها با خلوص نيت به او بگويي: 👈 دوستت دارم❤️ 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷🕸 قسمت19 کسی از بیرون جادوگر را نمی دید و به هوس لذت، خودش را می کشاند تا وسط جنگل، توصیه ها را قبول نمی کرد و به همه می خندید تا خودش را برساند به خانه شکلاتی اما بعدش که اسیر جادوگر میشد... دیگر ناله اش به جایی نمی رسید... امیر بلند شد نگاهی به ورقه های دست شهاب انداخت و قبل از آنکه برود پیش حاجی برای بررسی روند پرونده و گرفتن راه کار گفت: - تمام کارایی که توی این مدت انجام شده، طبق زمان بندی و طبق روال رفت و برگشتی تنظیم کن؛ برای توجیه طرح عملیاتی و ادامه کار باید مدارک و استدلالمون قانع کننده باشه تا بتونیم مصوبه رو بگیریم. اون وقت می تونیم نیرو اضافه کنیم... میدونی راضی کردنشون با گزارش غیر ممکنه ، با استدلال محال، با التماس سخت. هر سه راه رو باید یک جا بریم. لبخند که تمام صورت شهاب را گرفته بود، به لحظه ای جمع شد. امیربی توجه به حال شهاب گفت: - فقط میمونه یه چیز دیگه که ما توی پرونده قبلی هم خیلی بهش حساس شدیم؛ این که در ظاهر چند تا زن دخیلند، ظاهرة سوزن و قیچی اما به اندیشه و چرایی داره . چرا با این سبک و سیاق جلو اومدن؟ از گستره کاریشون بوی خوبی نمیاد! امیر از در بیرون نرفته دوباره سر برگرداند و گفت: - سینا اون زنه که توی تور خانم سعیدی بود، توی شمال زیر نظر نیرو هست فقط به خانم سعیدی گفتم اگر کاری بود با توو شهاب در میون بذاره. احتمالا آرش مجبور باشه دخالت کنه برای هک و رمزگشایی. حواستون باشه که اطلاعات رو با هم تطبيق بدید. سینا سر تکان داد و گفت: و - چشم - نیرو از توی خونه پیدا کردی که پروژه رو جلو ببره؟ با این حرف امیرشهاب تکیه اش را از میزگرفت و دستانش را درهم پیچیانه و گفت: - آقا از زنها که تا حالا چیزی دستگیرمون نشده! - مرد هم اونجا رفت وآمد داره. از بچه های آرش هم اطلاعات خوبی میشه گرفت. برو سراغشون. شهاب با رفتن امیر رو به سینا که متفکرنشسته بود گفت: - برات شربت بیارم ! - تو خورشتا رو توی ماستا نریز شربت پیشکش! زاغ سیاه زن های این مؤسسه رو چوب زدنم شد شغل! هرچی تونوجونی خطا نکردیم حالا باید خطای آبجیای این مملکت رو جمع کنیم؟ شهاب نچ بلندی کرد و گفت: - به جای غرغرکردن بشین صلواتای نذری که از عملیات قبلی روی دستت مونده رو بگو، خدا هم چشم و چارت رو که به سیاهیا دوختی روشن میکنه! سینا شانه بالا انداخت و گفت: - اونو که وظیفه عیالمه ! اما این صوتایی که آقا امیر میفرسته کولاکه! قابل تحمل میکنه این عملیاتو؟ - من مناجاتای میثم رو دوست داشتم.... فقط سینا! - جان ! - زوم کن روی مردا شاید فرج بشه! - آره! گیر و گور رو مردا انداختن تو جون این زنا، خودشون رو هم باید به تله بندازیم! چرا به ذهنم نرسیده بود؟ چند تا مرد هم توی این مؤسسه هستند... باشه،باشه! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷 قسمت20 اولین بار تو یه کافه قرار گذاشتم.... حالم چند روز خوب نبود.... اونقدری که ترجیح میدادم تو سرمای پارک قدم بزنم ولی تنها نباشم. می رفتم توی پارک بانوان! با چند تا از بچه ها قرار میذاشتیم، قبل از رفتن فقط سه ساعت طول میکشید تا از آرایشگاه بیرون بیام؟ تلخندی گوشه لبش را بالا برد: - پونصد میدادم بابت یه مهمونی پارک، خیلی از عکسای اوایل کانالم برای همین مهمونیایی بود که می رفتیم! اما وقتی با اون رفت وآمد کردم دیگه کارم خیلی متفاوت شد و درآمدم بیشتر! این جمله را که گفت، بی اختیار آه سردی از گلویش خارج شد. دلش نوجوانیش را هم می خواست و هم نمی خواست... زور گفتن های پدرش... آه اصلا دلش نمی خواست دیگر کنار پدرش قرار بگیرد، تمام داد و قالش سر او و مادرش بود اما بعد از طلاق دادن مادر و زن گرفتنش، تازه خودش شد یکی از همین مردهایی که هرکاری دلشان می خواهد می کنند. مادر وزن بابایش هم هر کاری دلشان خواست کردند. او میان تضادها بزرگ شد؛ تضاد پدر و مادر و جامعه و مدرسه .... دلش حتی برای مدرسه هم تنگ شده بود، همان مدرسه ای که معلمهاری یک کله نصيحت بودند و اعتراض به رفتارهای نوجوانانه ! نوجوانی که باغ بود و عقده های ناگشوده زیاد داشت. شاید هم لجبازی هایی که با خانواده و زندگی داشت او را وادار می کرد تا به حال هیچ کس رحم نکند؛ نه خودش و نه معلم و مادر.... وقتی هرکس سرش داغ زندگی خودش است و لذت بردن، او هم حق خودش میدید که برود دنبال لذت هایش و به همه بخندد. خیابان ها را با دوستانش متر می کرد، سربه سرخیلی ها می گذاشت، تا ساعت ها در کافه و پارک می ماند، صدای خنده اش چشم ها را می چرخاند... وای که چه کارها کرده بود. از تمام روزها و آدم های نوجوانیش متنفر بود. چشم بست تا خاطره ها را نبیند. برگشت به همان روزی که او برای اولین بار دعوتش کرده بود؛ تمام تصویر آن روز در مقابل چشمش رژه رفت؛ وسواس گرفته بود که برای اولین دیدارش با چه تیپی ظاهر شود. سخت انتخاب کرد و ساعت ها وقت گذاشت. از شانس بدش بعد از چند ماه قهر، پدر و مادرش آمده بودند خانه اش ! جديدا بیشتر معترضش می شدند.... او هم مقابل چشمان همیشه نگرانشان به حالت قهر از خانه زد بیرون: - تولد گرفته بود. کافه قرق بود. وارد که شدم اولین چیزی که تو نگاهم نشست،استایل و مارک پوشیدنش بود! سنگ تموم گذاشته بود. خیلی نبودن شاید ده پونزده نفر. همه هم خیلی با هم صمیمی و راحت! من بینشون غريبه بودم. اما طوری تحویلم گرفتن که انگار دوستای قدیمی هستیم. همون جا دم در شال و مانتو رو ازم گرفت و گذاشت روی میز و منو با ادا و اطوار خودش معرفی کرد. کلا خیلی سرزنده بود. همه هم کنارش خوش بودن. من رو هم کنار فربد نشوند... یعنی اولش که صندلی رو عقب کشید گفت: فربد هواشو داشته باش که خیلی تکه. این حرفاش برای من از هزارتا تشویق بیشتر اثر داشت،گفت: فربد عکاسه، باهاش راه بیای میتونی پیجتو بترکونی. اونور آب مدرک گرفته. این جا بین ماها اومده زنده بمونه: هان فربد زنده ای دیگه. نمیری که منم می میرم. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 ایده آل خواه نباشیم 💠 خوبه که در موقعیت‌ ها به بهترین حالت ممکن دست پیدا کنیم؛ 🔹اما باور داشته باشیم اگر بهترین حالت هم برایمان ایجاد نشد، باز می توان از آنچه هست بهترین ها را برای موفقیت های بعدی بسازیم. 🔸باید از مسیر زندگی لذت برد و از آنچه که پیش می‌آید هرچند اگر ایده آل ما هم نبود، بهترین ها را ساخت. 🔹بدانیم خیلی از موفقیت ها ریشه در مدیریت ناکامی ها دارند. 🔸 شکست های امروز می توانند پلی باشند برای رسیدن به موفقیت های آینده. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
دوست من!🧡 عادت نکن فقط موقع ناراحتی بری سمتِ خدا! اگه یه‌ رفیـق داشته باشی که فقط موقـع غم‌ و غصش بیاد سراغت بهت چه حسی دست میده؟ قطعا خوشِت نمیاد! لحظه‌هایی که شادی هم بایـد بری پیشِ خدا و شکرش رو بجا بیاری🌱 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
🌻دوس دارے همسر آیندت چطوری باشه؟ خودت هم همونجوری باش!! 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt