eitaa logo
خوشتیپ آسمانی
2.1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
52 فایل
✅ تـنها کانـال رسـمـی شـهید بـابک نوری هریس 🌹 با حضور و نظارت خـانـواده مـحـترم شـهـیـد خادم کانال: @Khoshtipasemani_1@Rina_noory_86
مشاهده در ایتا
دانلود
•|√|• گفتـ : ڪہ چے !؟😕 هےجانباز جانباز ... شہید شہید ... میخواستن نرن😑 ڪسے مجبورشون کرده بود !؟😂 گفتم : چرا اتفاقا ! مجبورشون میڪرد🎈 گفت : ڪی!؟😐 گفتم: همونـے که تو نداریش ! گفت : من ندارم!؟ چی رو😳 گفتم : 🙂✨👌 السَّلاَمُ عَلَى الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِیدِ دم باغیرتامون گرم که رفتن👌 ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| 📱 . •جوونـیم و با احساسیم •بـه روۍ حـرم حساسیم ♥️ ✌️🏼 ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
🖐🏻 شلوارپاچہ‌کوتاه‌میپوشید...🚶🏻‍♂ احیانا مگہ‌توشالیزارمشغولید‌‌ایهاالناس🐾؟! حی‌علی‌الحیااا😐 ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
˹🌱 • . روایت‌داریم‌که‌اغلب‌جهنمۍها، جهنمۍزبان‌هستند. فکرنکنیدهمه‌شراب‌مۍخورند وازدیوارمردم‌بـٰالامۍرونـد. یک‌مشت‌مومنِ‌مقـدّس‌را مۍآورندجھنم. اۍآقاتوکه‌همیشه‌هیئت‌بـودیۍ مسجدبودۍ! 😏 درصف‌نمازجماعت‌مۍنشینندوآبـرو مۍبرند. "آیت‌الله‌فاطمۍنیا🌿" ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خوشتیپ آسمانی
#159 پس چرا از روز اول شروع میکنید به عزاداری؟! +خب این یک سنته ائمه ما اینطور عزاداری میکردن و ما
_پس بریم؟! سر تکون دادم که کتایون از جاش بلند شد سوالی نگاهش کردیم و اون رو به ژانت جواب داد: تو مغزت از کار افتاده ولی مغز من هنوز کار میکنه! با این قیافه کجا میخواید برید این وقت شب باور کن پلیس دستگیرتون میکنه به عنوان تروریست! سوییچش رو از روی جا سوییچی برداشت: _میرسونمتون دم در منتظر میشم تا برگردید سوییشرتش رو پوشید و کتابش رو هم برداشت ژانت شاکی گفت: نخیر زنای داعشی روبند دارن ولی ما نداریم مگر اینکه مریض باشن و بیخود بهمون گیر بدن! مگه لباس مشکی پوشیدن جرمه؟! با ته خنده ای از کل کل جذابشون رو به کتی گفتم: راضی به زحمت نیستیم مادمازل فکر کردی اینوقت شب تا اونجا پیاده میریم؟! خب تاکسی میگیریم دیگه _خب ماشین که هست تنها بمونم خونه چکار بذار بیام یکم عادی سازی کنم براتون‌! توی ماشین کتایون مدام به ژانت اعتراض میکرد اما ژانت اعتنا نمیکرد از اون که ناامید شد رو به من توپید: این بچه یتیمو بردی جایی که اشکشو دربیارن؟! مریضی تو؟! ژانت با همون صدای گرفته نالید: فارسی حرف نزنید‌! لبخندم رو خوردم و گفتم: بابا مگه من گفتم بیاد خودت که شاهد بودی خودش خواست بعدم چرا لوس بازی درمیاری! گریه تاحالا کی رو کشته؟! من به اندازه موهای سرت این روضه ها رو شنیدم و گریه کردم میبینی که صحیح و سالم در خدمتتم ژانت بینیش رو بالا کشید: کتی اذیتش نکن من خودم باهاش رفتم اتفاقا امشب خیلی حالم خوب شد تا حالا با گریه انقدر سبک نشده بودم کاش تو هم اومده بودی و میدیدی چه حس خوبی داره پوزخندی زد: حتما سومین شبی بود که زحمت میکشید و ما رو تا مسجد میرسوند و یک ساعتی دم در توی ماشین منتظر میشد تا برگردیم من هم اصراری به تغییر وضعیت نداشتم اما ژانت که انگار چیزهای جدیدی میدید و دلش میخواست دوستش رو هم وارد دنیای ناشناخته ها کنه مدام و به هر طریق بهش اصرار میکرد یک شب همراه ما به مسجد بیاد اما کتایون زیر بار نمیرفت ژانت دوباره سکوت ماشین رو شکست: کتایون تو بی مورد سرزنشم میکنی امشب اونجا درباره یه بچه ی کوچیک حرف میزدن که چطور کشته شده خب معلومه که با شنیدنش آدم گریه میکنه تو هم اگر بودی حتما گریه ت میگرفت _خب آدم چرا باید حتما بشنوه؟! چرا باید بره جایی که اشکش رو دربیارن؟!مگه خودمون تو این دنیا کم مصیبت داریم که یکمم بابت مصائب تاریخ گریه کنیم؟ گفتم: خیلی حقایق تلخن و شاید اشکمون رو در بیارن اما ما از دونستنشون فرار نمیکنیم چون مهمن و باید بدونیم این گریه کلی حکمت داره فکر میکنم قبلا راجع بهش حرف زدیم حالا اگر میخوای خودتو بزنی به اون راه راحت باش! ژانت سرش رو جلو آورد و بین صندلی من و کتی نگه داشت: کتایون بیا یه شب با ما بیا باور کن یه تجربه متفاوته اینو از من قبول کن! خیلی جای خاصیه مگه میخوای چکار کنی تهش یه روسری سرت میکنی دیگه یه شبه همش! تا چیزی رو تجربه نکنی که نمیتونی ما رو سرزنش کنی جواب کتایون سکوت بود و سکوت... آروم به ژانت اشاره کردم اصرار نکنه و با اشاره به ظرف های نذری روی صندلی عقب بحث رو عوض کردم: امشب مسجد نذری داشت یعنی از امشب تا شب عاشورا نذری دارن ببخشید که نتونستم برات غذا بگیرم ولی همینو سه تایی میخوریم به نظرم کافیه ژانت هم سر تکون داد: آره من الان دیدم توش پر برنج و همون غذایی که _قیمه _آره همونه خیلی زیاده یه دونه ش برای یه نفر اونم شام! باهم میخوریم کتایون بی اونکه چشم از جلو بگیره بی تفاوت گفت: لازم نیست خونه کنسرو داریم اگر غذای گرم بخوام می خرم خودم ژانت دلخور گفت: پولتو به رخ ما نکش کسی نگفت نمیتونی غذا بخری‌‌! کتایون مثل همیشه نگران دلخوری ژانت از آینه نگاهی بهش انداخت: چه ربطی داره دیوونه _همش خودتو لوس میکنی میگم این غذا زیاده دیگه! _خیلی خب بابا یکم میخورم بی خیال! فوری ام قاطی میکنه واسه آدم! لبخند محوی زدم و نگاهم رو به خیابان نم خورده دادم باز پاییز زود شروع شد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️|دل ڪہ هوایـــے شــود،پــرواز اســتــ ……ڪہ آســمــانــیــت مــےڪنــد.…… واگــر بــال خــونــیـــن داشــتــہ بــاشــے دیــگــر آســمــــان،طــعــم ڪربــلــا مــےگــیــرد. دلــــ‌هارا راهےڪربــلــاے جــبــــ‌هہ‌ها مــےڪنــیــم و دســت بــر ســیــنــہ، بــہ زیــارت "شــــ‌هــــــداء" مــےنــشــیــنــیــمــ...|♥️ 🕊🦋 بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم🦋🕊 🌸اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ 🕊اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ 🌼اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🕊اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یااَنصارَفاطِمَةَ سَیِّدَةِ 🌹نِسآءِ العالَمینَ 🌸اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ 🕊الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، 🕊بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ 🌼الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنےکُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم... 🌸 ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
. از جآنب پروردگآرت : 🌱 من همانم ڪھ وقتےمےترسۍ ، بہ تو ؛ امنیت مۍ دهم . برگرد ، مطمئن برگرد تا یڪبارِ دیگر با هم باشیم...:)♥️ تایڪبارِ دیگر ؛ دوست داشتنِ همدیگر را تجربه ڪنیم^^ [ قریش-3 ] [فجر-28-29] [ مائده 54 ] 💛 ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ نظرے ڪن بہ دلم←♥️ ‌‌حال دݪم خوب شود🌼✨ حال و احوال رفیقٺــ🙌🏻 ‌بہ خدا جالب نیسٺ :‌ )🍂 🌙 ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---