eitaa logo
خوشتیپ آسمانی
2.3هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
3.5هزار ویدیو
52 فایل
✅ تـنها کانـال رسـمـی شـهید بـابک نوری هریس 🌹 با حضور و نظارت خـانـواده مـحـترم شـهـیـد کانال دوم👇👇👇: https://eitaa.com/maghar_ammar313 خادم کانال: @Khoshtipasemani_1@Rina_noory_86
مشاهده در ایتا
دانلود
🎞 پدرشہید: «وقتی بابڪ می خواست بره سوریہ من گفتم که بابڪ دیگه بر نمی گرده بابک شهید میشه...🕊🥀 او می گوید: موقع خداحافظے نای بلند شدن نداشتم..😞 منو و بابڪ با چشم هایمان از همدیگر خداحافظے ڪردیم ومن از پشت سر پسرم را یڪ دل سیر نگاه ڪردم...👀🚶‍♂ خواهرش می گوید: وقتے بابڪ سوار ماشین شد و رفت من و مادرم خیلے گریہ می کردیم ڪہ دیدیم بابڪ برگشت و گفت: خواهش می کنم گریہ نکنید این جورے اشک ها تون همیشہ جلوے چشمامہ..😓 بابڪ‌سہ بار و رفت و برگشت و دفعہ چهارم ما رو خنداند☺️ و رفت»🍃 ♥️ ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
[🎞] 🍃رفـیـق‌شـهیـد: 🌻جز اعضای اتاق فکر ستاد انتخاباتی برادرش بودم همیشه به جلسات دیر میرسیدم یه روز که قرار بود بود همه توی جلسه باشن و کسی غیبت نکنه طبق معمول دیر رسیدم،خیلی گرسنه😋 بودم قبل اینکه برم داخل اتاق دیدم روی میز سالن یه جعبه شیرینی و شربت🥃 هست،منم با خیال راحت نشستم و خوردم😇 بابک بالای پله ها بود منو نمیدید بهم زنگ زد📞 منم با دهن پر گفتم داداش دارم میام😉 دو دقیقه دیگه اونجام همونطور که داشتم میخوردم در اوج گرسنگی یکی از پشت دستشو✋ گذاشت رو شونم و به حالت شوخی☺️ گفت:علی کارد🔪 بخوره به شکمت 😂بچه ها همه منتظرتن گفتم:به به آقا بابک خوبی؟؟😄 🍃دید نه گرسنه ام گفت: علی بردار جعبه شیرینی رو با خودت بیار بالا تو از گرسنگی میمیری. 🍂گفتم:تو که میدونی من گرسنه باشم راه خونمو گم میکنم😂 گفت:اره مطمئنم به دونستن نیازی نیست...[🙃] ♥️ ♥️✨ ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
🌸 ↜برادر شهید: درست یڪ هفته قبل از اعزام بابڪ بابڪ مادرم روداشت میبرد خرید.... گفتم دارید میریدمنم باخودتون برسونید تادفتر... بعدڪه ڪارم تودفتر تموم شد..دوباره به بابڪ‌زنگ زدم‌گفتم‌بیادنبالم... اومد؛ مادرخرید داشت... مادراومدگفت به من: « بابڪ نگو....آچارفرانسه؛ آچار فرانسه است خداخیرش بده این خاطره‌همیشه توخونه هست 🧔🏻 ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
خوشتیپ آسمانی
#خاطــره🎞 رفیق شهید🌹 : ✨عاشق خونواده بود 🍃عاشق زندگی بود... ✨بابک عاشق دورهمی بود... 🍃خیلی چیزام
••🦋•• و این است ڪه دست بر قلبتـ♥️ گذاشته تو را انتخاب ڪرده افتخارڪن😎 ڪه به چشمش آمدی وخریدنی شدی🍁 عاشقانه ڪه ادامه بدهی❤️ این بار خداوند خریدارت خواهد شد!🌙✨ 🌸 ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
••♥️•• شهـدا دعاداشتـند ادعانـداشتنـد داشتند نمایش نداشتند داشتنـد ریانداشتنـد رسـم داشتند اسـم نداشتنـد زندگیمان را همانند شهداڪنیم😍 🦋 ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
🎞 رفیق‌شہید: برای اولین بار و آخرین بار که شهید بابک نوری و شهید عارف کاید خورده رو دیدم زمانی بود بچه های مقاومت ل ۲۵ کربلا حدود ۲۵۰۰تا ۳۰۰۰متر به داخل خاک دشمن نفوذ کرده بودند. با بچه های ل ۲۵کربلا مازندران تازه رسیده بودم به خط. زمانی که رسیدم گلوله های خمپاره و توپ بیست و سه مثل بارون به سمت بچه ها میومد. از ماشین که پیاده شدم با لحجه خودم چند تا متلک به داعشی ها انداختم. بعد دیدم دونفر از بچه های موشکی چند متر اون طرف تر دارن میخندند... من هم همینطور که میخندیدم با اونها(دو شهید بزرگوار) دست دادم، خدا قوت گفتم رفتم تو سنگر خود و چند دقیقه بعد صدای شهیدان نوری و کاید خورده نظری به گوشمان رسید... زمانی که برگشتم به سمتشان دیدم با ترکش خمپاره زخمی شدن وبچه ها انها دارن انتقال میدن به عقب... هیچ وقت رفـاقـــت وخنـده ها و خوشــحالی دو شهید گرانقدر رو توی اون درگیری فراموش نمی کنم... هیچ وقت! اون دو رفیـق آماده پـرواز بودن بالها شونو آماده کرده بودن ...🕊🍃» ♥️ ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
[🎞] 🍃رفـیـق‌شـهیـد: 🌻جز اعضای اتاق فکر ستاد انتخاباتی برادرش بودم همیشه به جلسات دیر میرسیدم یه روز که قرار بود بود همه توی جلسه باشن و کسی غیبت نکنه طبق معمول دیر رسیدم،خیلی گرسنه😋 بودم قبل اینکه برم داخل اتاق دیدم روی میز سالن یه جعبه شیرینی و شربت🥃 هست،منم با خیال راحت نشستم و خوردم😇 بابک بالای پله ها بود منو نمیدید بهم زنگ زد📞 منم با دهن پر گفتم داداش دارم میام😉 دو دقیقه دیگه اونجام همونطور که داشتم میخوردم در اوج گرسنگی یکی از پشت دستشو✋ گذاشت رو شونم و به حالت شوخی☺️ گفت:علی کارد🔪 بخوره به شکمت 😂بچه ها همه منتظرتن گفتم:به به آقا بابک خوبی؟؟😄 🍃دید نه گرسنه ام گفت: علی بردار جعبه شیرینی رو با خودت بیار بالا تو از گرسنگی میمیری. 🍂گفتم:تو که میدونی من گرسنه باشم راه خونمو گم میکنم😂 گفت:اره مطمئنم به دونستن نیازی نیست...[🙃] ♥️ ♥️✨ ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
|📜|: °{متولد ✨مهرماه هزارو سیصد و هفتاد یک، 🍃آذری الاصل،متولد و ساکن رشت دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه تهران بود رزمی کار و بسیجی....🌺✨ به گفته ی پدر و مادر فرزندی پر انرژی و پر جنب و جوش😇 بود پدر میگویید نور ایمان از چشم های بابکش میریخت✨ مادر میگفت بابکش از بهترین ها❤️ بود خواهرش میگفت داداش بابکش عاشق آراستگی و تیپ زدن💖 بوده است و برادری که بغض از خانه های گلویش پیداست و برق اشک در چشمانش هویداست 😔میگوید بابک بسیار با ایمان بود✨🦋 ✔️جوان قصه ی جوانی دهه هفتادی،زیبا، ورزشکار، بسیجی ،دانشجو و..❤️✨ 🌻از همه موقعیت های دنیایی اش گذشت و در 96/8/27 در منطقه البوکمال سوریه🌹 به سوی پروردگارش پرواز کرد🕊...}• ♥️ ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
••🕊•• خودش دستم را در دست شهدا گذاشت و این رفاقت آغاز شد؛ حالا شده اند انیس ‌و مونسِ تنهایی ها و همدمِ دلتنگی هایم ! و چه‌ رفیقی بهتر از شهدا ؟! ♥️ ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
••🍃•• بـرای لـمس وضو میـگیرم چشمانم لبریز میشود..♥️ 🧔🏻 ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
_رضا، میدونی تو پادگان کسوه که بودیم، خیلی احساس غرور داشتم. _از چی؟ _از اینکه پادگان ما تو چند کیلومتری اسرائیل بود و اون نمیتونست هیچ غلطی بکنه. علی‌پور نگاهش میکند. بابک با هیجان ادامه می دهد: این میدونی یعنی چی، رضا؟ یعنی که ما صاحب قدرتیم؛ یعنی به اون ها هم ثابت شده با ما نمی‌تونن در بیفتن. رضا، ما تو چند کیلومتری اون‌ها بودیم و هیچ کاری نتونستن بکنن. هیجان به صدایش اوج می دهد: میدونی علت همه این‌ها چیه؟ علی‌پور در سکوت سر تکان می ‌دهد. در این مدت بابک هیچ وقت این همه حرف نزده بود. بابک در جیب پیراهنش دست می کند. قرآن کوچکی در می‌آورد و زیر لب صلوات می فرستد و لایش را باز می کند: _به خاطر وجود و درایت ایشونه. رضا، این آرامش و امنیت، این غروری رو که من امشب ازش حرف می زنم، مدیون بودن این مرد هستیم؛ همه‌ی ما. علی‌پور خم می شود روی عکس. تصویر حضرت خامنه‌ای، زیر نور اندک ماه روشن می شود. _خیلی دوست دارم آقا ارادتم رو به خودش بدونه. می خوام بفهمه یکی از سربازهاش منم و برای خوشحالی و سربلندیِ خودش و کشورش هر کاری میکنم. رضا می بیند که بابک چطور سریع قطره اشک گوشه ی چشمش را پاک می کند؛ اما خودش را به ندیدن می زند و خیره می شود به چهره‌ی مردی که سرانگشتان بابک در حال نواختن اوست...! ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
••🦋•• و این است ڪه دست بر قلبتـ♥️ گذاشته تو را انتخاب ڪرده افتخارڪن😎 ڪه به چشمش آمدی وخریدنی شدی🍁 عاشقانه ڪه ادامه بدهی❤️ این بار خداوند خریدارت خواهد شد!🌙✨ 🌸 ‍‎‌‌‎‎‎┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @khoshtipasemani ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---