eitaa logo
اشعار آئینی (خسروی فر)
280 دنبال‌کننده
7 عکس
5 ویدیو
3 فایل
#در_مدح_اهل_بیت_ع https://eitaa.com/khosrvi_madah لینک کانال اشعار آئینی (خادم الذاکرین خسروی فر )
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حسن خسروی
درمَدح ومأتَم حَضرَت زَهراسلام اللّه علیها. «اَیاّم فاطمیّه» تَنور رزق ماگَرم اَست اَزنان شَب زَهرا تَب وتاب جَهان بالاست اَزتاب وتَب زهرا چه رُخ داده مَگَراَزبَعدپَیغَمبَردَراین دنیا که شُدعَجّل وَفاتی دَردُعا ذکَرلَب زَهرا نمی آیَددَگَرلَبخَندشادی روی لَبهایَش توگوئی زآسمان اُفتاده امشب کوکب زَهرا کناربَستَر مادَرچنان پَروانه می گَردَد بریزداَشک غَم اَردیدگان زینَب زَهرا دَمیکه پابه مَحشَرمینَهَدآن گوهَرتَقوا بُراق نورمیگَردَد دَر آنجا مَرکَب زَهرا ببینَدچون حُسین بیسَرخودرادَرآن صحرا بُوَدخونخواهی اَزدُشمَنانَش مَطلب زهرا خسروی فَر
هدایت شده از حسن خسروی
اَذان «بلال» دلشکسته شدَم اَزاَشک روان تو بَلال که زَده آتَش غَم شُعله بجان توبلال جای خالی پَیَمبَرنَشَوَد پُر هَرگز رَفته از دست دگَر دُرّ گران تو بَلال رَفتَن توزمدینه دل مارابشکَست کَس چه دانست اَزاین دَرد نَهان توبَلال من عَلییَّم که مرانَفس خودَش خواند نَبی آنکه مِهرَش شده است خَطّ اَمان تو بَلال مَأذَنه منتَظر بانگ اَذان تو بُوَد خواهشی نیست مَرا غَیر اَذان تو بَلال فاطمه دیده برَه دارَد وچشمی گریان بگمانَم که رسیده است خَزان توبَلال چقَدَر پیر شدی درنَظَراَهل ولا بکجا رَفت نشاط وهَیَجان توبلال بشکَن این مُهر سُکوتی که بلبها زده ای تاشوَدنام خدا وِرد زَبان تو بَلال اَشهَد واَنَّ عَلیّاً وَلیُّ اللّه بگوی فاطمه گشته دلَش تَنگ اَذان توبَلال خادم الذاکرین خسروی فر ─┅═᪥𑁍᪥═┅─ http://eitaa.com/khosrvi_madah ─┅═᪥𑁍᪥═┅─ لینک عضویت کانال اشعار در(ایتا) ═════════════════
زبان حال اَمیرالمومنین باحضرَت زهرا سلام الله دل شکسته شدَم اَز اَشک زُلالَت زَهرا آسمان گریه کنَد بَر تو و حالَت زهرا بانوی خانهٔ حیدَر مَرو اَز خانهٔ مَن چه کنَم باتو واین رَنج و مَلالَت زهرا پا شو اَز بَستَر بیماری وبنشین به بَرَم بین چسان غمزَده گردیده غَزالَت زَهرا گفته بودی که اَذان حال تورا خوب کند رَسَد اَز مأذَنه چون بانگ بَلالَت زهرا من چه گویَم که بمدح تو خدا گفته سُخَن گفته اَز عزّت و اَز جاه وجَلالَت زَهرا وَصف و قَدر تو نَدانَد کسی ای گوهَر من که سخن کرده پیَمبَر ز کَمالَت زَهرا این هَمه عفَّت و پاکی که دارَد زینب بُوَد اَزلطف تو و شیر حَلالَت زهرا خنده أی کُن که مَگَر حال مرا خوب کنَد تا بیابی توجَوابی ز سُوالَت زهرا خادم الذاکرین خسروی فر ─┅═᪥𑁍᪥═┅─ http://eitaa.com/khosrvi_madah ─┅═᪥𑁍᪥═┅─ لینک عضویت کانال اشعار در(ایتا) ═════════════════
هدایت شده از حسن خسروی
درمَدح حَضرَت زَهراسلام اللّه عَلیها وَقتی که ایزَدخلقَت خودرا «بَنا»میکَرد اَزگُلشَن خلقَت گُلی زیبا «جُدا» میکرد وَقتی زراز خلقَت خودپَرده بَرمیداشت بانوی کاخ عصمَتَش را«رونُما» میکَرد اَصلاً نَبوده خلقتی که نور زَهرا بود زَهراکه او راذات حَق«قبله نُما»میکَرد عَبد اَطَعنا بود و فَخر اَنبیاء هَم بود آنکه دلَش راخانهٔ عشق«خُدا» میکَرد گُل می شکُفت اَز نور لبخَند مَلیح او وَقتی لَبَش رابا گُل لَبخَند«وا»میکَرد عَرش خدا اَزنور رُخسارَش مُنَوَّر بود خورشیدکَسب نوراَزاین «نورُالهُدی»میکرد پا بَرسَرِ سَجادّهٔ خود تا که او می زَد هَفت آسمان راغَرق دَر«نوروضیا» میکَرد اَلجار ثُمَّ الداّر را او یاد حَسَن میداد آنشَب که بَرهَمسایه های خود«دُعا» میکَرد گوئی که دُرمیریخت ا‌ز لَعل لَبان خود هَرگَه که درخانه حُسینَش را«صدا» میکرد با ذکرتَسبیحات او می رَفت تا معراج هَرکَس که نجواباخدادَرهَر«کُجا»میکرد شام زَفافَش هَم نَرانداَزخویش سائل را بااین کَرامَت هاخدا راهَم «رضا»میکَرد پَروانه سان بَرگردشمع مرتَضی میگَشت حَقّ ولایَت را به زیبائی «اَدا» می کَرد حُجب وحَیایَش راتَماشاکُن که دَرخانه ا‌زکور مادر زاد هَم حَتَّی «حَیا»میکَرد وَقتی کَنیزَش خاک تیره را طَلامیکَرد خودبانگاهَش کارصَدها«کیمیا»میکَرد اَز آن زَمانی که حسین آمَددَراین دنیا گریه به مَظلومیّ شاه کَربَلا میکَرد خسروی فَر
هدایت شده از حسن خسروی
درفقدان حَضرَت زهرا سلام الله عَلیها زَهرا که نیست خانه مُعَطَّر نمی شَوَد این غُصّه ها که خاتمه آخَر نمی شَوَد صَفحه به صفحه دَفتَرقَلبَم پُراَزغَم اَست این رَنگ غَم که پاک زدَفتَر نمی شَوَد د‌ربین روضه حال دلَم خوب میشَوَد این رزق اَشک بی تومُقَدَّر نمی شَوَد دل رادوباره صَحن عَزای تو کَرده أم جُز دَر غَم تو دیدهٔ ما تَر نمی شَوَد دُخت نَبیّ واین هَمه اَندوه وغَم.چرا جُز تو کَسی فَدائی حیدَر نمی شَوَد با اَشک دیده زینب غَمدیدهٔ توگفت حالَم بدون روی تو بهتَر نمی شَوَد قَلبَم شکَست تا زَن هَمسایه بازگفت «این گریه ها برای تومادَر نمی شَوَد» گُفتَم به اَشک دیده به گلچین روزگار گُل دَرمیان کوچه که پَر پَر نمی شَوَد مادر بیاکه دَردل من آتَشی بپاست حالَم بدون روی تو بهتَر نمی شَوَد ساقی دوباره زانوی غَم دَربَغَل زَده این ساغَر شکسته که ساغَر نمی شَوَد خادم الذاکرین خسروی فر ─┅═᪥𑁍᪥═┅─ http://eitaa.com/khosrvi_madah ─┅═᪥𑁍᪥═┅─ لینک عضویت کانال اشعار در(ایتا) ═════════════════
هدایت شده از حسن خسروی
در مأتم حضرت زهرا سلا اللّه علیها آن خدائی که کند مدح و ثنای فاطمه خوانده از روز اَزَل ما را گدای فاطمه فاطمیّه آمد و زد خیمهٔ غم در دلَم باز هم شد دیده گریان از برای فاطمه شکرللّه داد توفیقی دگَر بر من خدای تابریزم اَشک غم در روضه های فاطمه دیده أش کی میشود گریان بفردای حساب هرکه اشکش را کند وقف عزای فاطمه حقّ او را غصب کردند دشمان بی حیا گر چه میزد آسمان بوسه بپای فاطمه هر زمان یاد مدینه میکنم با اشک وآه مُرغ دل پر می زند اَندر هوای فاطمه روز محشرمیرسد دستش بدامان علی هرکه در این جا بُوَد زیر لوای فاطمه چون نهان کرده ز نابینا رُخ چون ماه را در تَحیُّر مانده عالم از حیای فاطمه درقیامت سرفرازی میکند در بین خلق هَرکه مانده بر سر عهد ووفای فاطمه درشبی که غُسل میدادش ززیر پیرُهَن پیرُهَن هم گریه میکرد از برای فاطمه آن شبی که جامهٔ نو از پی انفاق داد غرق شادی گشت سائل اَزعطای فاطمه خسروی فَر
هدایت شده از حسن خسروی
درشَهادَت حضرت زهراسلام اللّه علیها به بستر فاطمه افتاده وحَیدَر پریشانش بریزد اشک غم آهسته آهسته زچشمانش اگر چه مُرتضی مأمورصبراست وسکوت اماّ دگر بامَرگ زَهرا آتشی افتاده در جانش هزاران بار مُردو زنده شددَرپشت در حیدر میان کوچه چون میدیدکه افتاده قرآنَش دودستش بسته شدازشدت صبروسکوت او کسی را که امین وحی زَدبوسه بدستانش شبی که غسل میدادش ز زیر پیرُهَن حیدر شکسته دیدآنجا بازوی آن ماه تابانش خسروی فَر
هدایت شده از حسن خسروی
درمَدح حَضرَت زَهراسلام اللّه عَلیها وَقتی که ایزَدخلقَت خودرا بَنا میکَرد اَزگُلشَن خلقَت گُلی زیبا جُدا میکرد وَقتی ز راز خلقَت خودپَرده بَر داشت بانوی کاخ عصمَت خود را سوا میکَرد اَصلاً نَبوده خلقتی که نور زَهرا بود زَهراکه او راذات حَق قبله نما میکَرد عَبد اَطَعنا بود و فَخر اَنبیاء هَم بود آنکه دلَش راخانهٔ عشق خُدا میکَرد گُل می شکُفت اَز نور لبخَند مَلیح او وَقتی لَبَش رابا گُل لَبخَند وا میکَرد عَرش خدا اَز نور رُخسارَش مُنَوَّر بود خورشیدکَسب نوراَزاین نورُالهُدا میکرد وقتی سر سَجادّه أش گَرم عبادت بود هَفت آسمان راغَرق دَر نوروضیا میکَرد «اَلجار ثُمَّ الداّر»را او یاد ما داده است درحقّ هَمسایه اگر گاهی دُعا میکَرد گوئی که دُرمیریخت ا‌ز لَعل لَبان خود هَرگَه که درخانه حُسینَش راصدا میکرد با ذکرتَسبیحات او می رَفت تا معراج هَرکَس که نجواباخدادَرهَر کُجا میکرد شام زَفافَ خود نَرانداَزخویش سائل را بااین کَرامَت بَرگدا جود وسَخا میکَرد پَروانه سان بَرگردشمع مرتَضی میگَشت حَقّ ولایَت را چنین زَهرا اَدا می کَرد حُجب وحَیایَش راتَماشاکُن که دَرخانه ا‌زکور مادر زاد هَم حَتَّی حَیا میکَرد وَقتی کَنیزَش دیدگان نافذی داشت خودبانگاهَش کارصَدها کیمیا میکَرد اَز آن زَمانی که حسین آمَد به دنیا گریه برای تشنه کام کَربَلا میکَرد خسروی فَر
هدایت شده از حسن خسروی
درشهادت حضرت زهراسلام الله علبها تا شعله ها ز خانهٔ حیدر بلند شد آه اَز دل حبیبهٔ داور بلند شد یا فضَةُ خُذینی زَهرا شنیده شد ای وای وای از دل حیدر بلند شد در آن میانه محسن شش ماهه جان سپرد آه وفغان زینب مضطر بلند شد اشک حسین وآه حسن جانگداز بود آنجا فغان این دو برادر بلند شد این گریه ها به کربُبَلای حسین رسید آن جا دوباره گریهٔ خواهر بلند شد یادمدینه کرد ویادغم مادرش فتاد وقتی که دید نالهٔ اکبر بلند شد خسروی فر
هدایت شده از حسن خسروی
زبان حال حضرت زهراسلام الله علیها درکوچه های بیکسی مابین دیوار ودرم من اولّین قُربانی مظلوم عالم حیدرم من مرغ عشق حیدرم اماّشکسته بال من بااین پروبال شکسته درهوایش میپرم ازغربَت من کس نگفت درآن دیاربیکسی دشمن بکوچه زد مرا درپیش چشم دخترم من پشت درب خانه وحیدر دودستش بسته بود ای کاش که مأمور صبرآنجا نبودی همسرم خسروی فَر
هدایت شده از حسن خسروی
درشهادت حضرت زهراسلام الله علیها جهان رابانگاهش غرق اَنجُم میکندزهرا شب غم را سحرباهرتفاهُم میکندزهرا اگرچه داده أند آزار او را بعد پیغمبر ولی شبها دعا درحقّ مردُم میکندزهرا چنان سیلی زده ثانی بروی کوثرقرآن که راه خانه رادرکوچه هاگُم میکندزهرا اگرچه غرق مأتم گشته ازداغ رسول الله ولی تابوت می بیند تبسُّم میکندزهرا میان بستراُفتاده ولیکن بازبان اشک علی راچونکه میبیند تکلُّم میکندزهرا سرشک ازدیده میریزد بیادغُربت حیدر غَریبی علی راچون تجسُّم میکندزهرا خسروی فر
هدایت شده از حسن خسروی
درشهادت حضرت زهراسلام الله علیها مادر که بود حال دلم روبراه بود مادَرکه بود بهر همه تکیه گاه بود مادرکه رفت بال وپَر ماشکسته شد گریه کنید مادر ما بی پناه بود ده ها نفر به خانهٔ ماحمله ور شدند آن خانه أی که بهر همه قبله گاه بود هیزُم رسیدو شعلهٔ آتش زبانه زد فرماندهٔ مُهاجمین یک روسیاه بود در از مدار خارج و با ضربت لگد خانه برای مادر ما قتله گاه بود نفرین نکرد فاطمه چون مرتضی نخواست وَر نَه جهان زناله وآهَش تباه بود ازبعد آن مصیبت جانسوزوجانگداز کارعلی وفاطمه أش اشک وآه بود زهرا که رَفت داغ علی بیشمارشد زهراکه رفت همدم او قَعرچاه بود خسروی فر
هدایت شده از حسن خسروی
درشهادت حضرت زهراسلام الله علیها بُغض مدینه بار دگر بیصدا شکست گرد عزا بدامَن اَرض وسماء نشست قَدّ فلک دوباره خمید ازغم علی وقتیکه خصم دست علی رابکوچه بست مأمورصبربود وسکوتش کشنده بود اماّ تمام تاروپود دل او زهم گسست من روضه خوان روضهٔ قَبل شَهادتم آنجاکه مصطفی گرفت جام غم بدست چشمان آسمانی او غرق اشک شد وقتی که یاد آمدش از قصّهٔ الست چشم وچراغ اهل زمین بود فاطمه اماّچه زود کشتی عُمرش بگل نشست خسروی فر
هدایت شده از حسن خسروی
درشهادت حضرت زهراسلام الله علیها ای آنکه ازداغ توحیدر گریه کرده روحُ الأمین بادیدهٔ تر گریه کرده حَتّی زما قَبل شهادت هَم برایت باسینه أی سوزان پیمبرگریه کرده شکرخداگویم که از دوران طفلی شیرم که داده برتو مادرگریه کرده توبرزمین خوردی وآه ازدل کشیدی برحال تو ساقی کوثر گریه کرده درآن هجوم وحشیانه برحریمت شهرمدینه پای تا سر گریه کرده در عالم بالا از این اندوه ومأتم خیل ملک برتو مُکَرَّر گریه کرده کوه غمی برسینهٔ زینب نشسته وقتی کنار دو برادر گریه کرده مدح تورا هرکس شنیده پای منبر باسوز سینه پای منبرگریه کرده خسروی فر
هدایت شده از حسن خسروی
درشهادت حضرت زهراسلام الله علیها حیدر دودستش بسته ودَر داشت میسوخت در پشت در زهرای اَطهر داشت میسوخت روحُ الأمین گریان ومیکائیل نالان محراب غرق اشک ومنبَرداشت میسوخت قُرآن پیغَمبر بزیر دست وپا بود آیات نورانی کوثَر داشت میسوخت خاکستر پروانه گرد شمع میریخت کزدیدن آن صحنه حیدرداشت میسوخت آنشب که جسم یارخود راغسل میداد باچشم تَر فتاّح خیبَر داشت میسوخت یادحُسین وخیمه هاافتادم امشب طفلی درآتش بود ومعجرداشت میسوخت وقتی که خنجر برگلوی شاه می خورد گودال پُرخون بودوخَنجر داشت میسوخت هرجا که میدیدی تنی درموج خون بود درعلقمه ساقی لشکرداشت میسوخت خسروی فَر
هدایت شده از حسن خسروی
درمدح حضرت زهراسلام الله علیها خدا از روز اوّل خلق کرده به عشق تو زمین وآسمان را هزاران سال قبل از خلق عالم زنورت خلق کرده این جهان را زمانی که نَه آدَم بود و حواّ تو پس دادی بخوبی امتحان را تبسُّم کردی و زین نورلبخند مُنوّر کرده أی باغ جنان را بتو داده خدا حکم شفاعت به تو داده مکان ولا مکان را غَرَض ازخلق عالم عشق توبود به مهرتوسرشته گِلِ مان را غم مظلومی حیدر تو راکُشت به پای او فدا کردی تو جان را شبی که پیکرت را غُسل میداد غمت از او گرفت تاب وتوان را شنیدم که به محشردست گیری بزرگ وکوچک و پیر و جوان را شنیدم که شفاعت می نمائی به صحرای قیامت شیعیان را خسروی فر
هدایت شده از حسن خسروی
درمدح امام حسین علیه السلام هرکس که باتو ای حسین جان آشنانیست آئینه دار آیهٔ قالوا بلا نیست خیری از این دنیا نمی بیندیقیناً آنکس که بردرگاه لطف توگدانیست تو بهترین راه رسیدن به خدائی باتو کسی دلواپس روز جزا نیست راه نجات ما فَقَط اشک غَم توست این اشکها جُزمرهَم زخم شمانیست کربُبَلایم را من از زهرا گرفتم ناکام آنکه زائر کربُبَلا نیست اینجا دعا در زیرقُبّه مُستجاب است مارا سلاحی بهتَراینجا از دعانیست تو مایهٔ عفو گناه عالَمَینی مارا بغیراز تو بعالم رهنما نیست تو از ضمیر هر دلی آگاه هستی چون من دراین عالم گدائی بینوانیست لب تشنه بودی وفُرات ازداغ میسوخت چشمَت مَگر سرچشمهٔ آب بَقا نیست خورشیدبی تو اذن تابیدن ندارَد بی نور تو خورشید را نور وضیا نیست چون فُطرُس خود درد ما راهم دواکن جزتو به درد ماکسی دیگر دوا نیست خسروی فر
هدایت شده از حسن خسروی
درمدح وشهادت حضرت زهراسلام الله علیها صحبت ازپَس گرفتَن فدک است قَصد زهرا فَقَط فدک که نبود پای کار وَلّی خود جان داد بین شُعله درآتش نمرود همچو پروانه گرد او گردید تاکه بال وپرش درآتش سوخت جبرئیل آیه های کوثَر خواند گوئیا شَهپرَش در آتش سوخت غُربَت فاطمه هُویدا بود کائنات اَزنفس زدن افتاد زیراین دست وپای نامردان سبط خیرالبشر حسن افتاد فصل درد وخزان رسید اَز راه راه را بَر کوثَر پیمبر بست دست اَبر سیاه بالا رفت آسمان روی خاک غم بنشست وَسَط کوچه اَز نفس اُفتاد تا بحَدّی که راه را گُم کَرد بعدازآن کس ندید لبخندَش تا که تابوت دید تبسُّم کرد شعله اَز درب خانه بالا رفت فاطمه ناله زد علی افتاد در و دیوار گریه می کردند بَرگ ها بود در مسیر باد شب تدفین وغسل زهرا شد آسمان غرق درعزا گردید بُغض حیدرشکسته شدآنشب درد زهرا دگر دوا گردید تاکفن برتن عزیزَش کرد غرق درد وغم ومحن گردید گریه میکرد وگوئیا یاد پیکر شاه بیکفن گردید خسروی فر
هدایت شده از حسن خسروی
درمدح حضرت زهراسلام الله علیها علی که عاشق هَرذکر رَبَناّی توبود همیشه درطلب کثرت رضای توبود نبود خلقتی اَصلاً که آفَریده شدی جهان تَجَلیّ آن خلقت خدانَمای توبود غَرَض زخلقت عالم توبودی ای بانو هرآنچه خلق نموده خدا برای تو بود بهشت حسرت یک لحظه دیدنت راداشت بهشت جلوه ای اَزنور هَل اتای توبود برای آدَم و حَواّ تو مادری کردی که عفو خالقشان در پَی دُعای توبود زجلوه أی که توکَردی درعالم ملَکوت تمام عالم امکان پُر اَز نَوای تو بود درآن شبی که بسائل توپیرُهن دادی فَلَک به حیرت اَزآن دست باسخای توبود اَگَرلبت به تبَسُّم چوغُنچه وا میشد تمام دار ونَدار جهان فدای تو بود فقط نَه سورهٔ کوثَر به شأن تو باشد که آیه آیهٔ قُرآن بمدحَت وثنای تو بود هزار پیر طَریقَت چو طفل درگاهت هزارحاتَم طائی ز جان گدای تو بود خسروی فر
سلام وعرض ادب خدمت ذاکرین عزیزم. به امید خدا ازامشب سه شنبه بمدت ده روز قصدسفرعتبات عالیات رودارم ونایب الزیارهٔ همه شما عزیزان گلم هستم بعلت مسافرت شایدنتونم آنطورکه شاید وباید اشعارارسال کنم اما کانال ذخیره اشعار خصوصا فاطمیه دارد التماس دعا ازهمه تو درمنبرها ومداحی ها بیادماهم باشید خسروی فر
هدایت شده از حسن خسروی
درمدح حضرت زهراسلام الله علیها علی که عاشق هَرذکر رَبَناّی توبود همیشه درطلب کثرت رضای توبود نبود خلقتی اَصلاً که آفَریده شدی جهان تَجَلیّ آن خلقت خدانَمای توبود غَرَض زخلقت عالم توبودی ای بانو هرآنچه خلق نموده خدا برای تو بود بهشت حسرت یک لحظه دیدنت راداشت بهشت جلوه ای اَزنور هَل اتای توبود برای آدَم و حَواّ تو مادری کردی که عفو خالقشان در پَی دُعای توبود زجلوه أی که توکَردی درعالم ملَکوت تمام عالم امکان پُر اَز نَوای تو بود درآن شبی که بسائل توپیرُهن دادی فَلَک به حیرت اَزآن دست باسخای توبود اَگَرلبت به تبَسُّم چوغُنچه وا میشد تمام دار ونَدار جهان فدای تو بود فقط نَه سورهٔ کوثَر به شأن تو باشد که آیه آیهٔ قُرآن بمدحَت وثنای تو بود هزار پیر طَریقَت چو طفل درگاهت هزارحاتَم طائی ز جان گدای تو بود خسروی فر
هدایت شده از حسن خسروی
، درمدح حضرت علی علیه السلام شکر خدا که عاشقت ازعالم ذَرَم شکرخداکه شیرغَمَت داده مادرَم ازکودکی کبوتر بام تو بوده أم هَرجا رَها شوم به هوای تو میپَرم تاجُرعه نوش باده و پیمانهٔ توأم جزازسبوی عشق نریزَم به ساغَرَم ما راغُلام حَلقه بگوش توکرده أند تا زنده أم به درگه لُطف تو نوکرم گویم هزارمرتبه روزی به اشک وآه منَّت پذیر حضرت زهرای اَطهرم روز جزا به عالمیان فخر می کنم زیرا که خاک درگه مولای قنبرم ازآن زمان که خنجرکین برسرت نشست از هرچه خنجراست دگر دل مُکَدّرم خسروی فر
هدایت شده از حسن خسروی
درمدح حضرت علی علیه السلام هرکس که دل بدست تودلبرنمیدهد در راه دوست جان ودل وسر نمیدهد درکوچه سارعشق توهَرکس که پاگذاشت این کوچه رابه طارُم اَخضَر نمیدهد هرکس که دل سپُرد به مهرتویاعلی دل را به دست غیر تو دیگَر نمیدهد هرکس که گریه کرد به بزم عزای تو این گریه را به مهر مُنَوَّر نمی دهد دنیابخود ندیده است هَمانندزینَبت آن که امان به خصم ستَمگَر نمیدهد «زینب کسی است که در راه عفَتَّش» «عباس میدهدو نَخ معجر نمیدهد» دختر مگو که زَین اَب است وبه غیراو ذات خداچنین مقام بدختَر نمی دهد ازبسکه سر سپُردهٔ عشق حسین بُوَد دل را به غیر عشق برادر نمی دهد ازبس صدای یا اَبَتایش ملیح بود او را جواب ساقی کوثَر نمی دهد خسروی فر
دَرمدح حَضرَت زهراسلام الله علیها عالم دوباره گشته پَریشان فاطمه اَزرَه رسیده شام غریبان فاطمه حیدردلَش شکسته زهجران فاطمه دورفَلَک زگَردش چَشمان فاطمه شرح غَمَش بدفتَر دل جا نَشد دگَر2 هَرکسَ گدای او نَشد آقا نشد دگَر 2 دنیا بدون فاطمه دنیا نمی شَوَد قُرآن بدون فاطمه مَعنا نمی شَوَد هَرزُهره ای که زُهرهٔ زَهرا نمی شَوَد هَردُختَری که اُمّ اَبیها نمی شَوَد گردون اَسیردَستهٔ َدستاس اوشده2 مُحتاج هَرنگاه پُراحساس او شده2 زَهرا اَگَرنبود بهشت خدا نبود حوروپَری وعالَم اَرض وسَما َبود لوح وقَلَم نبود ومَحفل اَشک وعَزانَبود زَهرا اَگَرنَبود علی مُرتَضی نَبود قُرآن تَمام وَصف جَمال وکَمال اوست2 کوثَر نَمی زگوهَراَشک زُلال اوست2 چَشم وچراغ اَهل تَوَلاّست فاطمه عالَم همه چوقَطره ودریاست فاطمه نوردوچَشم سَیدّ بَطحاست فاطمه بالانشین عَرش مُعَلاّست فاطمه غُنچه بدون خَندهٔ او وا نمی شَوَد2 هَردختَری که مادَربابا نمی شَوَد2 خلقَت بنام نامی اوپاگرفته اَست هَستی زهَست فاطمه معنا گرفته اَست تاکه مدال اُمّ اَبیها گرفته اَست مهرَش دَرون سینهٔ ماجاگرفته اَست قوم یَهود گشته مسَلمان فاطمه2 منَتّ پَذیر لُطف فَراوان فاطمه2 نخل بُلَند عشق بَروبار فاطمه اَست روحُ الامین کَبوتَر دَربارفاطمه اَست یوسف نشسته برسَربازار فاطمه اَست حیران زقَدروهمَّت وایثارفاطمه اَست ماسائلان دَرگه پُرفیض حیدَریم2 منَّت پَذیر حَضرَت زهرای اَطهَریم2 چَشمی ندیده درهَمه دوران طَلایه اش طوبی نشَسته هَمچو مَلَک زیرسایه اش باشَد گُواه ذات خدا هَم زپایه اش غیراَزدُعا ندیده کَس حَتّی گلایه اش هَرپَرتُوی زنور رُخَش آیه های نور2 بیت گلینَش آیَت دیباچه های نور2 دَرس حَیاء گرفته جَهان اَزعفاف او چون کعبه خلق گرم حُضوروطَواف او حالا زراه آمده شام زفاف او وَسائلی که دَر زَده دَراعتکاف او دیده گشوده عالَم خلقَت بدست او2 دَرحیَرَت اَست دیده زعَهد اَلَست او2 اودَر مَدینه است ودلَش کربلا بُوَد محنَت زده زداغ شَه سَرجُدا بُوَد باغ بهشت اوحَرَم کبریاء بُوَد سَرفَصل این کتاب غَمش نینَوا بُود کَرببلاست مَرکَز دارُالشّفای عشق2 آئینه دار آیهٔ قالوا بَلای عشق خادم الذاکرین خسروی فر ─┅═᪥𑁍᪥═┅─ http://eitaa.com/khosrvi_madah ─┅═᪥𑁍᪥═┅─ لینک عضویت کانال اشعار در(ایتا) ═════════════════
دَرشهادَت حَضرَت زهرا سلام الله عَلیها مَرگ زَهرا رابه این زودی کَسی باوَرنداشت غَیر رَفتَن چاره ای صدّیقَهٔ اَطهَر نَداشت آنکه لبخند لَبَش نورآفَرین جَنَّت اَست بَرلَبش لَبخند شادی بَعد پیغَمبَر نَداشت نوراو ما قَبل خلقَت آفَریده شد ولی تادَم مُردَن نقاب ا‌زچهرهٔ خود بَرنَداشت غیراوهَم کُفو حیدَردرجَهان اَصلاً نبود فاطمه هم کُفو غَیراَزحَیدَرصَفدَرنَداشت بعدپیغَمبَر دگَرلَبخَنداوراکَس نَدید دلخوشی بعد پَیَمبَر بانوی مَحشَرنداشت مثل زهرا هیچکَس ا‌زحَقّ خودمَحروم نیست گوئیا اِرث اَزپدَرآن سورهٔ کوثَر نَداشت شکوه های مَردُم شَهرمدینه هَم که بود جای دیگَربین مَردُم آن گُل اَحمَرنداشت دَرجَوانی هَم طَلَب میکَرد مَرگ خویش را حاجتی دیگر مَگَر بَهر خودآن مادَر نَداشت تا دَرآتَش زَده وا شد به آن ضَرب لَگَد غَیرآه وناله واَفغان به پُشت دَرنداشت تیرهای کینه رازهرا بجانَش می خَرید هَمچومُرغی دَرقفَس اُفتاد وبال وپَر نَداشت بارها خودرافدای جان حیدَرکَرد وباز هَمدَمی چونکه بغَیر اَز فاتح خیبَرنَداشت باوَصییتّ های خودآتَش بجان خَلق زَد گوئیا جُز زینَب مَظلومه او دختَرنداشت آشیان وَحی راآتَش زَدَند وسوختَند چاره ای جزصَبر آنجا ساقی کوثَر نَداشت همچومُرغی پَرکشید اَزآشیانش نیمه شَب وَقت رَفتَن گَشته بود اَماّ دریغا پَرنداشت یاد بابا مینمود واَشک مأتم میفشاند چون دراین میخانه دیگَرساقی وساغَرنداشت گفت شایدکه تَسَلاّیَش دَهَدبانگ اَذان این اَذان هَم فایده بَرحال اودیگَرنداشت دَرد پَهلو یکطَرَف روی کبودَش یکطَرَف چاره ای جزصَبر آن مَحبوبهٔ داوَر نَداشت بَهرماندَن صورَت وپهلوی سالم لازم اَست سینه وپهلوی سالم دُخت پیغَمبَرنَداشت گَربیفتَد مادَری طفلان به بابا دلخوشَند من بمیرَم که علی دَرکوچه هَم یاوَرنَداشت گریه هایش بی اَمان بود ودلَش دَریای خون روزگاری تلخ تَراَزاوکَسی دیگَرنَداشت بانگ یا فضّه خُذینی دَرفَضاپیچیده بود مَحرَمی درآن میانه همسَرحیدَرنَداشت بسکه آزردَند اورا درجَوانی دشمنان آرزوئی غیرمَرگ آن بانوی محشرنداشت خادم الذاکرین خسروی فر ─┅═᪥𑁍᪥═┅─ http://eitaa.com/khosrvi_madah ─┅═᪥𑁍᪥═┅─ لینک عضویت کانال اشعار در(ایتا) ═════════════════