#فرزند_پروری
اگر کودک نبود
نه پدر معنا داشت
نه هیچ مادری بهشتی میشد
اگر کودکان نبودند شکوفه های زندگی به بهار نمیرسیدند و خانواده بی مفهوم ترین واژه ای میشد که در لغت نامه ها میشد پیدا کنی.
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
🆔 @khrshidkhane_ideas
زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
❣امام جعفرصادق ( ع ):
نوروز همان روزی است که قائم ما اهل بیت در آن ظهور خواهد کرد.
#امام_زمان
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
🆔 @khrshidkhane_ideas
زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
ماسک صورت 𖧾
{ماسک خیـــار و ژل آلـــوٸه ورا ، آبرســان پوست🌱}
به این صورت که ½ یک خیــار🥒 متوسط پوست گرفته رو در بلندر ریخته و مخلوط کنید. ژل آلوئه ورا رو با خیار مخلـــوط🥣 کنید تا خوب به خورد هم رفته و یک دست بشه. اجازه بدین ماسک به مدت 30 دقیقــــه⏰ روی صورتتون بمونه.
بعد از اون که با آب ولرم شستیــــد🚿 ، با یک حولـــه🎀 نرم و تمیز صورتتون رو خشک کنید
#زیبا_باش
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
🆔 @khrshidkhane_ideas
زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کتونی پوشا یاد بگیرید😍✌️
#نظم
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
🆔 @khrshidkhane_ideas
زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
#قصه_شب
قصه عمو نوروز و ننه سرما
یکی بود, یکی نبود. پیر مردی بود به نام عمو نوروز که هر سال روز اول بهار با کلاه نمدی, زلف و ریش حنا بسته, کمرچین قدک آبی, شال خلیل خانی, شلوار قصب و گیوه تخت نازک از کوه راه می افتاد و عصا به دست می آمد به سمت دروازه شهر.
بیرون از دروازه شهر پیرزنی زندگی می کرد که دلباخته عمو نوروز بود و روز اول هر بهار, صبح زود پا می شد, جایش را جمع می کرد و بعد از خانه تکانی و آب و جاروی حیاط, خودش را حسابی تر و تمیز می کرد. به سر و دست و پایش حنای مفصلی می گذاشت و هفت قلم, از خط و خال گرفته تا سرمه و سرخاب و زرک آرایش می کرد. یل ترمه و تنبان قرمز و شلیته پرچین می پوشید و مشک و عنبر به سر و صورت و گیسش می زد و فرشش را می آورد می انداخت رو ایوان, جلو حوضچه فواره دار رو به روی باغچه اش که پر بود از همه جور درخت میوه پر شکوفه و گل رنگارنگ بهاری و در یک سینی قشنگ و پاکیزه سیر, سرکه, سماق, سنجد, سیب, سبزی, و سمنو می چید و در یک سینی دیگر هفت جور میوه خشک و نقل و نبات می ریخت. بعد منقل را آتش می کرد و می رفت قلیان می آورد می گذاشت دم دستش. اما, سر قلیان آتش نمی گذاشت و همانجا چشم به راه عمو نوروز می نشست.
اینو چند وقت پیش پیدا کردم و گذاشتم که قبل از عید پست کنم…
چندان طول نمی کشید که پلک های پیرزن سنگین می شد و یواش یواش خواب به سراغش می آمد و کم کم خرناسش می زفت به هوا.
در این بین عمو نوروز از راه می رسید و دلش نمی آمد پیرزن را بیدار کند. یک شاخه گل همیشه بهار از باغچه می چید رو سینه او می گذاشت و می نشست کنارش. از منقل یک گله آتش برمی داشت می گذاشت سر قلیان و چند پک به آن می زد و یک نارنج از وسط نصف می کرد؛ یک پاره اش را با قندآب می خورد. آتش منقل را برای اینکه زود سرد نشود می کرد زیر خاکستر؛ روی پیرزن را می بوسید و پا می شد راه می افتاد.
آفتاب یواش یواش تو ایوان پهن می شد و پیرزن بیدار می شد. اول چیزی دستگیرش نمی شد. اما یک خرده که چشمش را باز می کرد می دید ای داد بی داد همه چیز دست خورده. آتش رفته سر قلیان. نارنج از وسط نصف شده. آتش ها رفته اند زیر خاکستر, لپش هم تر است. آن وقت می فهمید که عمو نوروز آمده و رفته و نخواسته او را بیدار کند.
پیر زن خیلی غصه می خورد که چرا بعد از آن همه زحمتی که برای دیدن عمو نوروز کشیده, درست همان موقعی که باید بیدار می ماند خوابش برده و نتوانسته عمو نوروز را ببیند و هر روز پیش این و آن درد دل می کرد که چه کند و چه نکند تا بتواند عمو نوروز را ببیند؛ تا یک روزی کسی به او گفت چاره ای ندارد جز یک دفعه دیگر باد بهار بوزد و روز اول بهار برسد و عمو نوروز باز از سر کوه راه بیفتد به سمت شهر و او بتواند چشم به دیدارش روشن کند.
پیر زن هم قبول کرد. اما هیچ کس نمی داند که سال دیگر پیرزن توانست عمو نوروز را ببیند یا نه. چون بعضی ها می گویند اگر این ها همدیگر را ببینند دنیا به آخر می رسد و از آنجا که دنیا هنوز به آخر نرسیده پیرزن و عمو نوروز همدیگر را ندیده اند.
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
🆔 @khrshidkhane_ideas
زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
#سلام_امام_عشق
🌱زیباترین یقین بخدا پیش روی ماست
با یوسفی که یکسره در آرزوی ماست...
🌱ما گرد و خاک پای تو را جمکران کنیم
یک گوشه از نگاه تو را آسمان کنیم...
#الهم_عجل_لولیک_الفرج
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
🆔 @khrshidkhane_ideas
زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐
#خانه_داری
چطوری فرورفتگی روی وسایل چوبی رو از بین ببریم؟🤔
یک دستمال خیس رو روی محل فرورفتگی قرار دهید و سپس اتو کنید تا خشک شود. به همین راحتی فرورفتگی از بین خواهد رفت.
✾࿐༅🍃🤯🍃༅࿐
فوروارد فراموش نشه
🆔 @khrshidkhane_ideas
لطفا دوستانتون رو دعوت کنید به کلی ایده های ساده و کابردی👌
زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪
#همسرانه
🍃🌸
آیین همسرداری در کلام ائمه اطهار
🌸 پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمودند:
هرگاه بنده به چهره همسرش و همسرش به چهره او بنگرد، خداوند به آن دو با نگاه مهرآمیز مینگرد و هرگاه دست یکدیگر را بگیرند، گناهان آن دو از لای انگشتانشان فرو میریزد.
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
🆔 @khrshidkhane_ideas
زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه ایده جالب برای دکوراسیون
با استفاده از سی دی های غیر قابل استفاده ،میز جدید درست کنید😍
┄┅┄┅✶●✶┄┅┄┄
#هنری
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
🆔 @khrshidkhane_ideas
زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
#قصه_شب
🍄🔮خانه تکانی موش کور🔮🍄
توی یه مزرعه سبز زیر درخت بلوط موش کور خونه داشت. موش کور زیر درخت سوراخی کنده بود و خونه ای با صفا برای خودش ساخته بود. سنجاب کوچولو داخل تنه درخت و خانم کلاغه بالای درخت بلوط و خانم خار پشت مهربون کنار بوته های توت فرنگی خونه ای برای خودشون ساخته بودن و زندگی می کردن. فصل بهار نزدیک بود و موش کور تصمیم گرفت خونه تکونی بکنه, وقتی به اتاقاش نگاه کرد دید چقدر وسایل اضافی داره, باخودش گفت: من نمی دونم با این همه وسایل اضافه چکار کنم. تو این فکرها بود که یهو یکی در زد, موش کور در رو باز کرد و دید خانم خارپشت مهربونه گفت: سلام دوست خوبم. موش کور گفت: سلام کاری داشتید؟ خار پشت مهربون گفت: بله، وسایل گردگیری و نظافت اضافه داری به من قرض بدید؟ بعدا برات میارمشون، موش کور با مهربونی جواب داد، بله الان براتون میاورم. موش کور داخل خونه رفت و دید چند تا جارو داره و کلی دستمال اضافه، یک دونه جارو و یه دونه دستمال به خار پشت داد و گفت : این وسایل اضافه است و احتیاجی به اون ها ندارم مال خودت باشه. خارپشت مهربون تشکر کرد و رفت. دوباره صدای تق تق در اومد، موش کور گفت: کیه؟ خانم سنجابه جواب داد منم، موش کور در و باز کرد و با مهربونی گفت: سلام بفرمایید سنجاب خانم، خانم سنجابه گفت: موش کور عزیز می خوام خونه تکونی کنم ولی جارو ندارم ، یه جارو داری به من بدیی؟ موش کور گفت: چند لحظه صبر کنید الان میام، موش کور رفت داخل و خونه یه جارو و یه دستمال و یه سطل براش آوردش و به خانم سنجابه گفت: این وسایل برای خودتون باشه من نیازی بهشون ندارمخانم سنجابه خوشحال شد و از موش کور تشکر کرد و رفت. موش کور وارد خونش شد و شروع کرد به جا به جا کردن وسایل و تمیز کردن اون ها. دید بازم کلی وسایل اضافه داره همه رو جمع کرد و به بیرون خونه برد. و بقیه وسایل خونه رو حسابی تمیز کرد و برق انداخت و سر جاشون چید. خانم کلاغه هم که به وسایل براق خیلی علاقه داشت، اومد و از وسایلی که موش کور بیرون گذاشته بود با اجازه موش کور چند تایی رو جدا کرد و به بالای درخت توی لانه اش برد. چند روزی گذشت و حیوانات جنگل مخصوصا اون هایی که توی درخت بلوط، داخل مزرعه خونه داشتند کارها شون تموم شده بود و منتظر بهار بودند. یک روز موش کور که در حال استراحت بود، در خونه اش رو زدن, در را باز کرد دید خارپشته مهربونه, بعد از کلی سلام واحوال پرسی خارپشت برای تشکر از محبت های موش کور، روی خارهای پشتش کلی توت فرنگی جمع کرده بود آورد داد به موش کور و رفت. هنوز موش کور توی خونه اش نرفته بود که سنجاب از بالای درخت صداش زد، صبر کن موش عزیز در رو نبند، موش گفت: چی شده سنجاب خانم! گفت: بیا این بلوط ها رو برای شما چیدم، موش کور هم سبدی آورد و بلوط ها رو گرفت و تشکر کرد و تو خونه اش رفت. صبح روز بعد خانم کلاغه هم یک دسته گل زیبا برای موش آورد و ازش برای وسایلی که بهش داده بود تشکر کرد، موش کور هم به خانم کلاغه گفت: بعداز ظهر به خونه من بیا مهمونی داریم و همه دوستان مون هم دعوت هستند. خانم کلاغه خوشحال شد و رفت. موش کور خانم سنجابه و خارپشت مهربون رو هم دعوت کرد. بعد از ظهر که شد همه دوستان موش کور به خونه اش اومدند و دیدن به به! موش کور یه کیک توت فرنگی خوشمزه درست کرده و گل های خانم کلاغه رو توی گلدون رو میز گذاشته. موش کور گفت: همگی اینجا جمع شدیم تا منتظر بهار باشیم تا از راه برسه و اومدنش و همگی با هم جشن بگیریم. پرستو که پیام بهار رو همه جا میبرد، از راه رسید و با صدای بلند فریاد زد دوستان بهار اومده, از خواب زمستونی بیدار بشید. موش کور و دوستانش همه خوشحال شدند کلی جشن گرفتند کیک خوردن و خندیدن و شادی کردن و تا شب را کنار هم بودن. همگی از این که دوستان خوبی برای هم هستند خوشحال بودن, و خوشحال تر از اینکه بهار از راه رسیده و هوا خوب شده و بیشتر می تونند کنار هم باشند.
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
🆔 @khrshidkhane_ideas
زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
بہ نام یگانہ هستی
شروع میکنیم یک روز جدید رو یک چهارشنبه جدید رو
یڪ روزدیگر
یڪ برڪت دیگر
وفرصت دیگربراے زندگی
خدای مهربانم
توراسپاس بخاطر
روزی دیگر و آغازی نو
چهارشنبه تون در پناه خداے مهربان🌼
✿࿐༅🦋༅࿐✿
#صبح_بانشاط
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
🆔 @khrshidkhane_ideas
زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
سلام و صد سلام به ..........
خانم های خوشگل خونه 👱🏻♀
همسرهای دلبر آقای خونه👨🏻
مامان های نمونه و صبور بچه های تو خونه👼
نازنین ها ما اومدیم با ......
سال نو 🌱
روزهای جدید📆
برنامه های عالی🗒
هشتک های پر انرژی💪
ما قصد داریم یک کانال خودمونی داشته باشیم و لحظه هامون رو با شما به اشتراک بگذاریم و شما بشین شریک لحظه هامون
😇💞☺️
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
🆔 @khrshidkhane_ideas
زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪
❥❀━•—°⊰🍃🌸⊱°—•━❀❥
مهربانوهای نازنینم 😍
لیست هشتکهایی در کانال موجود است به عبارتی هشتک های سابق کانال ایده های جذاب خورشید خانه
#لیست_هشتکها
#صبحتون_بخیر
#همسرانه
#فرزند_پروری
#خانه_داری
#مناسبتی
#لبخند_حلال
#تلنگر_عصرانه
#بازی_بازی
#کاردستی
#سلام_امام_عشق
#نماز
#ولی_من
#نظم
#جمعه_های_انتظار
#خوش_مزه
#هنری
#دلبری
#استیکر_دلبری
#زیبا_باش
#شیکپوشی
#میدونستی
#ارسالی_دوستان
#کودکانه
#شیک_پوش
#قصه_شب
#آموزش_دین_و_مهدویت_به_کودکان
#ایام_فاطمیه
#هیئت_مادر
#امام_زمان
#حرفهای_خودمونی
#دهه_فجر
#اعیاد_شعبانیه
#نیمه_شعبان
#جذاب_باش
#داستانک_معنوی
#فاتحه_درگذشتگان
#شب_شادی
#هفتسین
#سبزه_عید
#شب_خوش
💜👌👌👌😍😍
دوستتون داریم به امیدروزهای بهتر😍😘
🆔 @khrshidkhane_ideas
زندگیتو زیبا بساز با دستان قدرتمندخودت💪