eitaa logo
334 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
487 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محکم برقص قرهای کمرت را بیرون بریز مختلط برقص چرا که شده ۹۰ میلیون! ‌ وضعیت کشوری که برای رقص و دیسکو رای می‌دهند بهتر از این نخواهد بود! و ما نیز سوختگان حماقت آنان...! @Bisimchimedia
🔺 🔸قسمت دوازدهم🔸 📚 حاج آقا پناهیان: «در میان ماه‌های سال، فرصتی که در این فرصت بیش از هر زمان دیگری می‌توانیم به خدا نزدیک بشویم، ماه مبارک رمضان است. اگر از این فرصت استفاده نکنیم خدا حق دارد در اوقات دیگر هم ما را از مقرب‌ شدن محروم کند. اگر از فرصت ماه مبارک رمضان خوب استفاده نکنیم شاید نام ما جزء متکبرین و مستکبرین نوشته شود؛ کمااینکه فرمود: «إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی‏ سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرین»(غافر/ آیه ۶۰)» 🍃🌸 @khybariha
•• ازعالمۍ پرسیدند: بالاترین وزنه چندڪیلو است ڪه یه نفر بزنه وبهش بگن پهلوان؟! گفت: بالاترین وزنه یه پتوی1کیلویی است ڪه هنگام بتواند از روۍ خودبلند ڪند، هرکۍ این وزنه روبلندکنه است. •• 🍃🌸 @khybariha
.
#پارت_سی_و_نهم🦋 ...یقین داشتم که حتماً سرّی در این امر نهفته است. به محمّدحسین گفتم:«مسائلی که امش
🦋 ((جوِّ اطلاعات عملیات)) ، جانشین واحد و ما بود، اما آنقدر دوستانه و خودمانی رفتار می کرد که اگر یک نفر غریبه از راه می رسید، نمی توانست تشخیص بدهد که کدام فرمانده و کدام نیرو است! درحقیقت قبل ازهرچیز، برای ما یک "برادر" و یک "دوست صمیمی" بود.همین رفتار ایشان باعث شده بود که جوّ خیلی باصفایی در اطلاعات عملیات به وجود بیاید؛🤗 به عنوان مثال هربار که بچه ها جمع می شدند و برای حمام به مرخصی شهری می رفتیم،او نیز می آمد.بعد هم آنجا تمام بچه ها را یکی یکی کیسه می کشید! یک بار حدود دوازده نفر از نیروهای ، باهم به مشهد رفته بودیم. وقتی رسیدیم، همگی تصمیم گرفتیم قبل از زیارت به حمام برویم..؛ حدود ساعت هفت صبح بود.🕢 یک حمام عمومی پیداکردیم و رفتیم داخل. محمدحسین گفت:«من امروز باید همه شما را کیسه بکشم.» من که سابقه این کار راداشتم ،گفتم:«پس من آخرین نفر هستم» و رفتم روی سکوی حمام خوابیدم. یادم است آن روزحدود ساعت یازده نوبت به من رسید. 💠این شرحِ بی نهایت، کز زلف یار گفتند حرفی است از هزاران کاندر عبارت آمد! ((تیررسام )) محل استقرار واحد،خط بود. محور هم نیزار کوچکی در همین منطقه بود.به خاطر دید مسقیم دشمن، امکان رفت و آمد در روز وجود نداشت. بچه ها می بایست شب حرکت کنند و روز بعد، برای دیده بانی درجزیره🏝بمانند و فرداشب دوباره به مقربرگردند. از طرفی، نمی توانستند قایق را در اطراف جزیره رها کنند، یعنی باید افراد دیگری آن ها را می رساندند و شب بعد، دوباره برای آوردنشان جلو می رفتند. آن شب، نوبت و بود! هردو آماده شدند؛ بچه ها آن ها را به محل موردنظر رساندند و برگشتند. قرارشد فرداشب دوباره به سراغشان برویم. روز بعد، نزدیکی های غروب، مه غلیظی تمام منطقه را پوشاند. وجود این مه،به خصوص در شب، مشکل جدی و اساسی در کار تردد ایجاد می کرد.😕 اصلا نمی توانستیم جهت را تشخیص دهیم و مسیرحرکتمان را مشخص کنیم. استفاده از قطب نما🧭هم به دلیل تلاطم آب و درنتیجه تکان های شدید قایق، امکان نداشت!! با همه این حرف ها، گروهی که قراربود برای آوردن بچه ها بروند،حرکت کردند؛ اما چند لحظه بعد، دوباره برگشتند و گفتند که به هیچ وجه امکان جلو رفتن نیست و آن ها نتوانسته اند راه را پیدا کنند.😔 هوا سرد بود و این سرما، در شب شدت بیشتری می گرفت. کاظمی و خواجویی هم امکانات مناسبی برای ماندن درجزیره نداشتند؛ چون اصلا نیروی شناسایی نمی تواند وسایل زیادی با خودش حمل کند؛ به همین سبب باید هرچه سریع تر برای بازگرداندن بچه ها فکری می کردیم! اما چاره چه بود⁉️ زمان می گذشت و هوا سردتر میشد! ذره ای از شدت مه کاسته نمی شد. بیست و چهار ساعت از رفتن بچه ها گذشته بود و تا آن لحظه، قطعا سختی های زیادی متحمل شده بودند! محمدحسین که در جریان تمام این قضایا بود، یک لحظه از فکر بچه ها بیرون نمی آمد. سعی می کرد تا راه مناسبی پیدا کند، عاقبت فکری به ذهنش رسید..... 🍃🌸 @khybariha
.
#پارت_چهلم 🦋 ((جوِّ اطلاعات عملیات)) #محمد_حسین_یوسف_الهی ، جانشین واحد و #فرمانده ما بود، اما آنق
🦋 ((تیررسام)) تعدادی تیررسام پیدا کرد و آورد.گروه دیگری تشکیل داد و به آن ها گفت: «شما حرکت کنید. من هر چند لحظه یک بار تیری به سمت جزیره شلیک می کنم. شما جهت حرکت تیرها را بگیرید و بروید جلو، در بازگشت هم به محل شلیک توجه کنید و عقب بیایید» گروه حرکت کرد محمدحسین هم تیرها را درون خشابی گذاشت، اسلحه را مسلح کرد، بعد از چند لحظه اولین تیر را شلیک کرد. این کار هر چند دقیقه یکبار تکرار می شد، اما هنوز چند تیر بیشتر شلیک نشده بود که دیدیم بچه ها دوباره برگشتند. این راه هم فایده ندارد،تیرها به خوبی دیده نمی شوند، نمی توان جهت حرکت راتشخیص داد. هر لحظه به خاطر آن دو نفر بی تاب تر می شد. درنهایت را صدا کرد و جلسه ای گذاشتند تا با مشورت همدیگر راهی پیدا کنند. آن هایک بار دیگر امکانات موجود و شرایط منطقه را بررسی کردند و بلاخره تصمیم گرفتندخودشان دست به کار شوند. هر دو سوار قایقی شدند و به طرف جزیره 🏝حرکت کردند. یک سری تیرک برق آن جابود، سعی کردند خودشان را به تیرک ها برسانند و به کمک آن ها راه را پیدا کنند. با گذشت زمان و نیامدن آن ها مشخص بود به سختی پیش می روند. سرانجام بعد از چند ساعت قایقشان🛶از لابه لای مه مشخص شد، اما ظاهرا دو نفر بیشتر نبودند، وقتی قایق به لب ساحل رسید، دیدیم و بی حال کف قایق افتاده اند. سرمای شدید جزیره🏝بدنشان را بی حس کرده بود. وتوان اینکه قدمی بردارند و یاخودشان را سر پا نگه دارند، نداشتند. هر دو بی رمق و بی حال افتاده بودند. بچه ها به سرعت کمک کردند. آن ها را برای استراحت و مراقبت به سنگر بردند. خدا می داند اگرچندساعت دیرتر به سراغشان رفته بودند چه اتفاقی می افتاد.وقتی محمدحسین ازقایق پیاده شدرضایت و خوشحالی رامی شدازچهره اش خواند.همه می دانستیم که اوهرسختی را تحمل می کند،اماطاقت دیدن ناراحتی بچه هاراندارد. 💠در ره منزل لیلی که خطرهاست درآن شرط اول قدم آن است که مجنون باشی ((چای وچفیه)) یکی از خصوصیات قدرت ابتکارآن ها بود.درهرشرایطی سعی می کردندتاباامکانات موجودبهترین راه بازده کاری را داشته باشند.دراین میان از خلاقیت بیشتری برخورداربود،چه در مسائل مهم عملیاتی و چه در مسائل جزئی پشت جبهه. بارها اتفاق می افتاد که درکارماگرهی ایجاد می شد بچه ها هرچه سعی می کردندموفق نمی شدن آن را رفع کنند.دراین موقع محمدحسین یوسف الهی می آمدوباطرحی که می داد،مشکلات راحل می کرد.گاهی اوقات شبانه روزدریک محورتلاش میکردیم وکارپیش نمی رفت،اما ایشان می آمد یک شبه ماموریت را تمام می کرد. درجاده من و حسینی باهم به شناسایی می رفتیم.یک شب موقع برگشتن قطب نمای🧭ماکه ضد آب نبود،ازکارافتاد؛ به همین دلیل مجبور شدیم ازشب بعد برای خودمان نشانه و راهنمایی بگذاریم که معبرراگم نکنیم.برای این کارریسمانی جلوی کانال بستیم. چند شب بعددوباره ریسمان راهم گم کردیم و هرچه گشتیم، نتوانستیم آن راپیداکنیم.روزبعدبه جست وجویش رفتیم،اماهیچ اثری ندیدیم.قضیه رابامحمدحسین یوسف الهی در میان گذاشتیم، ایشان گفت:《کارشمانیست بایدحتماخودم بروم》 🌌شب بعد به همراه محمدرضاکاظمی رفتندوبعدازمدت کوتاهی آمدند.وقتی برگشتندریسمان راپیداکرده بودند،کاری که ماچندروزنتوانسته بودیم انجام بدهیم،آن تا دریک شب یابهتربگویم درچندساعت انجام دادند. ✅نکته جالب اینجاست که دراین روحیه مختص ماموریت های شناسایی نبود،حتی درکارهای عادی پشت خط نیزخلاق ومبتکربود.یک باردویست،سیصدنفرازخانواده های شهدا برای بازدیدازمنطقه به مقرلشکرآمده بودند. ⚜رسیدگی و پذیرایی درآن شرایط کارخیلی مشکلی بود.ماهمه مانده بودیم که چه کنیم.یوسف الهی مسئولیت خدمات آن هارابرعهده گرفت وبه کمک هندوزاده کارهارامرتب کرد. یادم است میخواستیم به این خانواده هاچای بدهیم، اما هرچه امکاناتمان رابررسی کردیم،دیدیم نمی توانیم درآن واحد به سیصدنفرچای بدهیم.دوباره مشکل رابامحمدحسین درمیان گذاشتیم،ایشان آمدوگفت:《یک قابلمه بزرگ آب کنیدوبگذاریدروی اجاق.》 بعد یک چفیه تمیزونوازتدارکات گرفت و آورد.آن را شست و یک چای خشک وسط آن خالی کردوآن راگره زدوداخل قابلمه که آبش جوش آمده بود،گذاشت وبه این ترتیب یک قابلمه چای صاف وتمیزدرست کرد که به راحتی برای تمام سیصدنفرکافی بود. 💠شهرخالی است زعشاق بودوکزطرفی مردی از خویش برون آیدوکاری بکند 🍃🌸 @khybariha
•🕊•قرار این شبهامون یادتون نره این‌ ماه‌رمضون‌ خیلی‌ فرصت ‌خوبیه ‌واسه ‌اینکه ‌نماز‌شب ‌بخونیم🙃‌ خیلی ‌قشنگه‌ نزدیکای ‌سحـر ‌بشینی ‌رو‌ سجاده‌ حرف ‌بزنی ‌با خدا درد و دل ‌کنیم❤️‌ خیلی‌هامون‌ تا‌ سحر ‌بیداریم📱‌ پس ‌‌غافل ‌نشیم‌ از ‌نعمت‌ نماز‌شب🕯 🍃🌸 @khybariha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 پیام ویژه خداوند در شب های ماه رمضان 🔹روایتی زیبا در بیان آیت الله اقا مجتبی تهرانی (ره) اینو هم پیشنهاد میکنم ببینید فقط یک دقیقه آرامش 🍃🌸 @khybariha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشـ💞ـق یعنی صبح بعد از خوابِ دلچسبِ سحر اولیــن چیزی که می‌آید به یادم نــام تـ💞ـوست ••●❥❣❥●•• 【اَلْسَّلامُ عَلیكَ یا بَقیَّة اللّهِ فی اَرْضِهِ】 『سلام بر تو ... ای باقی مانده خدا در زمینش』 🍃🌸 @khybariha
•┈┈••✾❀💕✿💕❀✾••┈┈• 🌙دعای روز سیزدهم ماه مبارک رمضان : 🌸 اَللَّـهُمَّ طَهِّرْني فيهِ مِنَ الدَّنَسِ وَالاَْقْذارِ، وَصَبِّرْني فيهِ عَلي كآئِناتِ الاَْقْدارِ، وَوَفِّقْني فيهِ لِلتُّقي وَصُحْبَةِ الاَْبْرارِ، بِعَوْنِكَ يا قُرَّةَ عَيْنِ الْمَساكينَ. خدايا مرا در اين ماه از آلودگي ها و ناپاكي ها پاك كن، و بر شدني هاي مورد تقديرت شكيبايم گردان، و به پرهيزگاري و همنشيني با نيكان توفيقم ده، به ياري ات اي نور چشم درماندگان. 🍃🌸 @khybariha
🕊آغاز روزمون با سلامی به شهدا🕊 🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 🍃🌸 @khybariha
دل اگر یار نبیند جگرش می‌سوزد .. جگرم ســـــــــوخت ... زبس خواب حرم را دیدم ... 🍃🌸 @khybariha