eitaa logo
334 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
487 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ما مفتخریم که بانوان و زنان پیر و جوان و خرد و کلان در صحنه های فرهنگی و اقتصادی و نظامی حاضر و همدوش مردان یا بهتر از آنان، در راه تعالی اسلام و مقاصد قرآن کریم فعالیت دارند... و از محرومیت هایی که توطئه دشمنان و ناآشنایی دوستان از احکام اسلام و قرآن بر آنها بلکه بر اسلام و مسلمانان تحمیل نمودند، شجاعانه و متعهدانه خود را رهانده و از قید خرافاتی که دشمنان برای منافع خود به دست نادانان و بعضی آخوندهای بی اطلاع از مصالح مسلمین به وجود آورده بودند؛ خارج نموده اند. (صحیفه امام، ج21،ص398-397) •• ↷ #ʝøɪɴ ↯🍃🌱 @khybariha
⊰♥⊱ ــ توکجاغِیبت‌میزنـه؟ وقتی‌ناراحتی یھو محومیشی..!! + میرم پیش رفیقام‌ یکم‌آرومم کنند.. چطور؟! ــ این رفیقات کین که‌من نمیشناسم! ازبچه‌های دانشگاهند؟! + نـه..! رشته‌شون باما فرق‌داره؛ اونا فارغ‌التحصیل‌ شَھادت‌اند..🕊^^ •• ↷ #ʝøɪɴ ↯🍃🌱 @khybariha
..🖤.. سالروز شهادت حمزه سیدالشهداء علیه السلام و وفات جانگداز حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السلام تسلیت باد.🏴 •• ↷ #ʝøɪɴ ↯🍃🌱 @khybariha
📿🌱 درڪربلا داش مشتی‌ها رفتند به یاری امام ح‌س‌ی‌ن (ع) و شهید شدند، مقدس‌ها استخاره کردند استخاره‌شان بد آمد..!! •|آیت‌الله‌مجـتـهدی‌تهرانی|• •• ↷ #ʝøɪɴ ↯🍃🌱 @khybariha
دیـر نیست هنوز ؛ "بیقراری"یعنى نصف راه... نمازهای دیگه‌ات روسروقت بخون همه چی دُرُس میشه ! من نمیگما :)
🌿•| 🌱سعـے ڪنيد امام زمان معمار زندگـے شما باشند تا زندگـے شما را آنطور ڪ خدا فرمودھ بسازید. 🌹 🦋 •• ↷ #ʝøɪɴ ↯🍃🌱 @khybariha
اگه یه روزی هـمه چیز جور بود؛ باید بزنی تو سرِ خودت! آخه خدا دقیقا بعضی وقتا تو رو با چیزی امتحان میکنه که روش حساسی! چون بزرگ شدنت تو هـمینه.. •• ↷ #ʝøɪɴ ↯🍃🌱 @khybariha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو لبخندے بزن شاید شہادٺ سهم من باشد (: ♡... •• ↷ #ʝøɪɴ ↯🍃🌱 @khybariha
🦋 ((جراحت گلو و تارهای صوتی)) گفته بودند که حق درگیری نداریم و حتّی المقدور می بایست از برخورد رزمی با دشمن اجتناب کنیم و در صورتی که اتّفاق افتاد به عقب برگردیم. فاصلهٔ مقر تا خطّ مقدّم با ماشین، یک ساعت راه بود و از آنجا هم باید سه ساعت پیاده روی می کردیم تا به منطقهٔ مورد نظر برسیم. حوالی ساعت چهار بعدازظهر 🕓 بود، همگی سوار یک لندکروز شدیم و حرکت کردیم. نزدیکی های غروب به خط رسیدیم که تحویل بود. هماهنگی های لازم انجام گرفت. نماز مغرب و عشا را خواندیم و با تاریک شدن کامل هوا به طرف محور به راه افتادیم. جلو بود، بعد تخریب چی و بقيّه هم پشت سر این دونفر. ستون پنج نفره در دل تاریکی به طرف دشمن پیش می رفت. طبق معمول بچّه ها زیر لب می گفتند. و آیهٔ "وَجَعَلْنا...." را زمزمه می کردند. تاریکی محض بود؛ به گونه ای که حتّی فاصلهٔ یک متری خودمان را هم نمی دیدیم. منطقه تقریباً سنگلاخ و کوهستانی بود و حرکت در این شرایط کار ساده ای نبود. با نزدیک شدن به دشمن شرایط حسّاس تر هم می شد. من کفش ورزشی پایم کرده بودم که کمی گشاد بود. موقع راه رفتن سنگریزه ها از کنار پا به داخل کفش می ریخت و اذیّتم می کرد و نمی گذاشت به دقّت قدم بردارم. به اولین کمین دشمن نزدیک شده بودیم. ستون در تاریکی محض و در نهایت سکوت پیش می رفت. حرکت حسّاس تر و آهسته تر شد. چند سنگریزه زیر پایم تکان خورد و سرو صدایی ایجاد کرد. محمّد حسین ستون را نگه داشت. او می دانست سروصدا بخاطر کفش های من است. سرش را برگرداند و آهسته گفت: «عبّاس مواظب باش سنگریزه ها زیر پایت صدا نکنند! همین بالای سرمان هستند.» گفتم: «چشم! بیشتر مراقبت می کنم» حرکت آهسته تر شده بود، تجهیزات را محکم گرفته بودیم که یک وقت تکان نخورند و سرو صدا ایجاد نکنند. آهسته از پایین اولین کمین عراقی گذشتیم و وارد شیاری شدیم. دیگر در دل دشمن بودیم، کوچکترین اشتباه می توانست غیر قابل جبران باشد. دو کمین عراقی ها دو طرف شیار بالای سرمان بود. همچنان با احتیاط تمام جلو می رفتیم. محمّد حسین کنار بوتهٔ بزرگی توقّف کرد و ستون پشت سرش، ایستاد. سرش را به طرف ما برگرداند و خیلی آهسته گفت: «مواظب باشید! عراقی ها وسط این بوته یک منوّر کار گذاشته اند.» محمّد حسین آن مین را در شب های قبل کرده بود. به آرامی و با دقّت بسیار از بوته گذشتیم. دیگر نزدیک رسیده بودیم. سمت راست و به........ •• ↷ #ʝøɪɴ ↯🍃🌱 @khybariha