eitaa logo
335 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
487 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺 هزاران نماز هم بخوانیم و روزه بگیریم، نگاه تو ک‍ه نباشد، هیچ اثری ندارد! هیچ... •• ↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#j๑ïท🌱 @khybariha ✌️🏻📿
یا مَـن‌ ‹عِشقُہ› شِفـاء! اے‌ ڪہ عشقت تمام درمان‌سـت... ❤️ 🥀🖤 •• ↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#j๑ïท🌱 @khybariha ✌️🏻📿
💚🏴 •• ↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#j๑ïท🌱 @khybariha ✌️🏻📿
.
#قسمت_یکم 🦋 🔸مقدمه: بسم الله الرّحمن الرّحیم «فَرحینَ بِما اتیهمُ اللّه مِن الفضلهِ یَستَبْشرو
🦋 🔸مقدمه: (ادامه) زندگی سراسر افتخار و حیات بخش این به خدا پیوستگان بی ادعا که طراوات یاد و روح پاکشان، زمینه برگزاری کنگره بزرگداشت سرداران شهید سپاه و هشت هزار شهید استانهای کرمان و سیستان و بلوچستان را فراهم آورد، تنها اندکی از ابراز دِین ماست نسبت به آن دلیر مردان و سبز قامتان تاریخ اسلام که بی شک نیرو و توانمان در این اقیانوس عظیم همچنان کوچک و ناچیز می نماید. در اینجا جای دارد از همه کسانی که به نحوی همت خود را معطوف این تکلیف و تدوین و تألیف و چاپ کتابهای سرداران شهید نموده اند، تشکر و قدردانی شود. بخصوص از مؤلف این کتاب و کسانی که زحمت چاپ آن را برعهده گرفته اند. آرزو می کنیم این گامی باشد به سوی گامهای بلندتر و کاملتر در این راه دشوار که به حق، تجلیل از مقیاس و انتهایی نمی شناسد. در پایان سلام و درود خالصانه خودم را نثار بزرگترین پاسدار ارزشها رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی می نمایم. فرمانده لشکر 41 ثاراللّه و دبیر کنگره سرتیپ پاسدار قاسم سلیمانی •• ↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#j๑ïท🌱 @khybariha ✌️🏻📿
.
#قسمت_دوم 🦋 🔸مقدمه: (ادامه) زندگی سراسر افتخار و حیات بخش این به خدا پیوستگان بی ادعا که طراوات
🦋 🔸فصل اول .... قوس بود. زمینی که چهار دیوار گِلی دورش را گرفته بود، از رگبار پراکندهٔ باران خیس شده بود و کاهگلش می ریخت. چند بار به آسمان نگاه کردم؛ بیهوده! باز هم می بارید. 🌧 مثل اینکه دلش از من پر دردتر بود. عشایر دلش نترس است،امّا این تنِ من نبود که از درد مچاله می شد؛ صغری بود، مادر بچّه هایم. گفتم الهی خودت به دادم برس. 😢 هراسان به کوچه دویدم. کوچه نه، بیابانی روبرویم بود؛ تاریک و ظلمانی، وخلوت...چون بی پناهیم. 😥 بی یار و یاور بودم. «آی دلِ آسمانت چقدر پُره؟» خواهر بزرگه صغری التماس می کرد که زودتر بروم، امّا به کجا؟ صدایش هنوز توی گوشم پیچیده..... «ای خدا بساز برامان....» باران حالا شلّاق کشیده بود و رحم نمی کرد. ⛈ یاد روزهای زندگی با ایل افتاده بودم، که در پهنهٔ بیابان می رفتم و یابو راهی می زدم🐎 و گِل تا ساق پایم بالا می آمد. برو حیوون، سیاهی چادر که از فرسخ معلوم نمیشه، بعد دوباره می رفتیم تا به سیاه چادرها می رسیدیم و «ننه بچّه گیر» را که اول مُشتُلُقِ بچهٔ ندیده را می خواست، بر می داشتیم و دوباره به عقب هِی میکردیم. ننه بچّه گیر لرز می کرد تا دلمان برایش بسوزد و نَمَد به سر و تنش بکشیم، که می کشیدیم تا سرما تنش را سیاه نکند..... امّا آن شب سیاه، چادر ها نبود. بیابان تنهایی و ناامیدی بود و خاک ننه بچّه گیر را هم باد برده بود. چه شب تلخی بود. 😩 و صبح چه بی هنگام رسید. آرزو کردم کاش نمی رسید. ها.... دلم خوش بود از طفلم و قلبم خون بود از ناعلاجی زندگی. 😰 دست تنگ بودم. علی آقا همان شب که من پرسه می زدم تا «ننه بچّه گیرِ» دیگری پیدا کنم، به دنیا آمد. (مهر ماه 1336). ماهِ قوس! رفتم سراغ دفتر دار زرتشتیِ کارخانه، التماس کردم تا صنار سی شاهی، حقوقم را بدهد. 💰 گفت: «نمی شود، فعلاً نداریم.» طنابِ دلم، از دل و امید برید و به چاه ناچاری افتاد. آی.... آی مردِ نا علاجِ دست تنگ، چرا داری می اُفتی ..... خدایـــا مشد حسن را چاره بده، 🤲 صغری چه می شود؟! تنمان که قوّت نداره، شکم خالی و درد و زخم؟ نگاهش می کردم و با خودم می گفتم: «صغری حالت را می دانم، امّا چه کنم که دست تنگم... 😔 کاش میان ایل می ماندیم، کاش صحرا و بیابان را خشکی نمی گرفت، تا روغنِ زرد را میانِ کاسه ای برایت تریت می کردم... می خوردی،... بخور.... نوش جانت....» به دفتر دار گفته بودم خودت قرض بده، کار می کنم و دار قالی را بلند می گیرم. گفت: «نه»، آمدم خانه..... •• ↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#j๑ïท🌱 @khybariha ✌️🏻📿
هدایت شده از .
♡‌|بہ نام خــدا بہ یاد خــدا براے خــدا|:)🕊
. میگن اگه 🍃 میخواے عاشق چیزی بشے؛ با عمل و رفتار عاشق شو! مثلا اگر میخواهی عاشقِ بشی ، هر روز صبح تو یہ ساعتِ مخصوص بگو : " صلے اللّٰہ علیڪ یا اباعبدالله... " بگو ، میخوام بهت عادت کنم... تا بشم تا به تو عارف بشم...! :)💔 ... ... •• ↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#j๑ïท🌱 @khybariha ✌️🏻📿
•[ قلبِ ما با دیدنِ تَنهایی آقا در بِیت، از جا کَنده شد..🚶🏻‍♀💔 ]• •• ↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#j๑ïท🌱 @khybariha ✌️🏻📿