"معرفت شیء بما هو مدلول"
✍️محمدعلی ملک
💠شهید صدر در کلام زیر مواردی که اصولی به دنبال آن در تحلبل زبان نیست را کاملا مشخص می کند تا مورد بحث مشخص شود :
...فنحن هنا :
(1) لا نطلب الحصول على التصور المناسب لمدلول الكلمة لكي نطلب ذلك من اللغة ، لوضوح انَّ الصورة الذهنية المناسبة لقولنا ( البياض في الجسم ) موجودة في ذهننا فعلاً بوصفنا من العارفين باللغة العربية
(2) ولا نطلب أي حقيقة خارجية عن البياض والجسم لنرجع إلى العلوم الطبيعية أو الفلسفة الطبيعيّة
(3) ولا نريد أن ندرس كنه الوجود الذهني لهذه الصورة التي أثارها هذا الكلام في نفسنا وتشخيص ماهيّتها في نفسها لترجع إلى الفلسفة الإلهية بالمعنى الأعم
(4) ولا نريد أن نعرف ماهيّة من الماهيات حسب نظرية الحدّ والرسم في المنطق الصوري
(☆) وانَّما نريد أن نعرف عناصر هذه الصورة الذهنية وتركيبها بالقدر الّذي يتيح لنا تفسيرها بما هي متطابقة مع الكلام تطابق المدلول مع داله. ومع الخارج تطابق المدلول بالذات للمدلول بالعرض على النحو الّذي يجعله صالحاً للحكاية عنه والانطباق عليه ، فمثلاً هل الصورة الذهنية الموجودة في ذهننا فعلاً عند سماع جملة البياض في الجسم مكونة من عنصرين أو من ثلاث عناصر؟ وحينما نشكل جملتين إحداهما تامّة والأخرى ناقصة وهي متطابقة في عنصري البياض والجسم معاً فنقول ( بياض الجسم ) و ( ابيضَّ الجسم ) فما هو العنصر الّذي تتميّز به إحدى الصورتين الذهنيّتين عن الأخرى فجعل هذه تامّة وتلك ناقصة؟ ويمكن أن نطلق على ذلك انَّه البحث في فلسفة اللغة لأنَّه بحث تحليلي في مدلول اللغة بما هو مدلول بينما الفلسفة الاعتيادية تبحث في تحليل الشيء بما هو لا بما هو مدلول. ويدخل في هذا النطاق بحث الحروف والهيئات.
[نام کتاب : بحوث في علم الأصول ؛ نویسنده : الهاشمي الشاهرودي، السيد محمود ؛ جلد : 1 ، صفحه : 220و221]
🔶پرسش های اصلی که اینجا مطرح میشود عبارت است از :
"معرفت شیء بما هو مدلول" در چه موطنی بررسی میشود؟
آیا موطنی ثابت برای همه انسانها در همه زمانها و مکانها می توان در نظر گرفت که به "معرفت شیء بما هو مدلول" بدون تاثیر از مقتضیات زمان و مکان خود به صورت یکسان با همه انسانهای دیگر در همه زمانها و مکانهای دیگر برسد؟
آیا تمام نشانه ها در عالم زبان این چنین اند که به صورت یکسان و ثابت در همه زمان ها و مکان ها برای همه انسانها ، مدلول شان را نشان دهند؟
آیا فعالیتهای زبانی همه انسانها در همه زمانها و مکانها تابع شناختی است که ما از "شیء بما هو مدلول" به دست می آوریم؟
اصولی با چه روشی می خواهد ارتکازات وجدانی انسان را تحلیل کرده تا به معرفت شیء بما هو مدلول دست یابد؟
آیا مباحث اصول فقه در مورد معانی حرفی(هیئات و حروف) واقعا از مصادیق "معرفت شیء بما هو مدلول" است که می تواند شناخت وجدانی همه انسانها در همه زمانها و مکانها را پوشش دهد؟
آیا کتاب اساس النحو از آیت الله سید علی بهبهانی که نحو عربی را از دریچه همین تحلیلات اصولی می بیند ، نمونه یک زبان شناسی صحیح از زبان عرب است؟
———————————————
#موطن_مدلول
#محمد_علی_ملک
#فلسفه_زبان_اسلامی
کانال " فلسفه زبان اسلامی" دریچه ای تعاملی به سوی تأملات شما در باب زبان
🆔@projectsystem
🌐@kiamojtabaphd
💠یکی از مخاطبین محترم کانال، سؤالات ارزشمندی را در زمینه مطالعات زبانشناختی در علوم اسلامی و فضای تطبیقی مطرح نمودند، که بسیار پخته و به جا بود، بسیار خوب خواهد بود که این سؤالات در قالب پایان نامه، رساله و یا مقاله ای جداگانه مورد بررسی جدی تر قرار گیرد.
🔹سوال اول :
مباحث پیرامون "حقیقت وضع و اقسام آن" که پایه ای ترین مباحث زبان شناسی در علم اصول فقه است ، خود مبتنی بر چه پیشینه های فلسفی و معرفتی است؟
🔹سوال دوم :
با توجه به ساختار کلی مباحث پیرامون زبان در علم اصول فقه ، می توانید مشخص کنید هر یک از این مباحث ناظر به کدامیک از ساحتهای زبان است؟
🔹سوال سوم :
با تقسیم بندی شهید صدر در مورد فصول مباحث اصول فقه پیرامون زبان تا چه اندازه موافق هستید؟
[منبع : بحوث فی علم الاصول ؛ جلد : 1 ؛ صفحه : 217]
🔹سوال چهارم :
نسبت مرجعیت عرف مخاطب نزول آیات و صدور روایات در فهم لسان قرآن و سنت با تحلیلات عمیق زبان توسط اصولیون چیست؟
🔹سوال پنجم :
تفکیک حریم خصوصی زبانها و حریم عمومی آنها چگونه میسر است؟
🔹سوال ششم :
اگر گفته شده در علم اصول فقه مباحث الفاظ من جهه عامه بررسی می شود ، روش شناسی (یعنی : منابع ، شیوه استناد دهی به منابع ، چینش منابع و ادله ، اولویت بندی رجوع به آنها ،...) تحلیل این جهه عامه مباحث الفاظ (یا به عبارتی روش تحلیل حریم عمومی زبانها) از چه الگو یا الگوهای روشی تبعیت می کند؟
🔹سوال هفتم :
آیا بر اساس مباحثی که در علم اصول فقه پیرامون زبان شکل گرفته است ، می توان میان مکاتب اصولی یا دانشمندان مطرح اصول فقه در این عرصه ، تفاوتهایی در حوزه های مختلف روش شناسی شناسایی کرد؟
🔹سوال هشتم :
متناظر با مباحث زبانی در فصول وضع و الفاظ علم اصول فقه چه حوزه های دانشی در علوم زبانی جدید شکل گرفته است؟
🔹سوال نهم :
نسبت حجیت ، شارع و تصرفات او در عرصه زبان چه مباحثی را در زبان شناسی اصول فقه ایجاد کرده است؟
🔹سوال دهم :
دانشمندان اصولی در طی تاریخ علم اصول فقه در حوزه مباحث زبانی ، چه اندازه به مسائل حریم خصوصی زبان عرب توجه کرده اند؟
🔹سوال یازدهم:
"زبان و اعتباریات"
1)کدام ساحت از زبان مصداق نفس اعتبار و کدام ساحت مصداق معتبر است؟
2)آیا نتایج بررسی های عقلی ساحت نفس اعتبار در عالم زبان حتما دال بر محالیت وقوع پدیده های زبانی مخالف این استنتاج ها است؟
🔹سوال دوازدهم :
چه نسبتی می توان میان "نظریات و اصول پذیرفته شده مکاتب بزرگ زبان شناسی" و "بناء عقلاء" (که مورد استناد دانشمند اصولی برای تایید اصول زبانی همچون اصاله عدم النقل و اصاله التطابق و اصاله عدم التقدیر و ... قرار میگیرد) یافت و تعریف کرد؟
نظریات قرن اکید شهید صدر و تداعی معانی امام خمینی چه نسبتی با اعتباری دانستن حقیقت وضع دارد؟
🔹سوال سیزدهم :
زبان با چه ساحتهایی از مراتب وجودی انسان پیوند دارد؟
🔹سوال چهاردهم :
اصلی ترین دوران تطورات نظریات دانشمندان اصول در حوزه مباحث زبان متعلق به کدام دوره و اصولیون هستند و آثار آموزشی حوزه در رشته اصول فقه در این عرصه چه جایگاهی دارند؟
—————————————————
✍️آیدی ارتباط با جناب آقای #محمد_علی_ملک @ALImaa
________________________
کانال " فلسفه زبان اسلامی" دریچه ای تعاملی به سوی تأملات شما در باب زبان
🆔@projectsystem
🌐@kiamojtabaphd
#یک_پیشنهاد_برای_مطالعه_روشمند_مغنی_اللبیب
✍️ محمد علی ملک
🔶کتاب "مغنی اللبیب" مشتمل بر قواعد اجتهادی گسترده ای در مباحث مختلف پیرامون زبان و متن (همچون : اصول نحو ، قواعد تحلیل متن(فقه النص) ، اعراب و تجزیه ، گونه های مختلف تفسیر متون دینی ، ...) می باشد. این قواعد و خرده روش های ابن هشام در موضوعات فوق ، لا به لای صفحات کتاب نفیس "مغنی اللبیب" قابل اصطیاد است.
شما می توانید با استخراج دقیق این قواعد و نام گذاری های متناسب برای آنها -ضمن تطبیق آنها بر متن کتاب "مغنی اللبیب"- توضیحات لازم برای هر یک از این قواعد را بنویسید.
به عنوان مثال به 10 نمونه زیر توجه کنید. 👇👇👇
(1) موضوع: استناد به اجماع ادبای کوفه و بصره در مقام معناشناسی / تطبیق : صفحه ۳۵ ، خط ۱۱ و ۱۲
(2) موضوع : استناد به قرآن برای شناخت معنای لفظی در قرآن با لحاظ بود یا نبود استعمال آن لفظ در آن معنا درسایر مواضع قرآن / تطبیق : صفحه ۳۵ ، خط ۱۵
(3) موضوع : توجه به خداوند متعال و صفات او در معناشناسی حقیقی و مجازی الفاظ آیاتی که گوینده آن خداوند سبحان است / تطبیق : صفحه ۳۵ خط ۱۵ و ۱۶
(4) موضوع : قرینیت قرینه مقالیه و مقامیه برای شناسایی کلمات و کلام های محذوف / تطبیق : صفحه ۳۵ ، خط 17و18
(5)موضوع : نقطه ضعف بودن کثرت حذف ( مخالفت با اصاله عدم تقدیر) برای یک ترکیب نحوی / تطبیق : صفحه ۳۵ ، خط 17 و ۱۶
(6) موضوع : نقطه ضعف بودن مجازیت (مخالفت با اصاله الحقیقه) برای یک ترکیب نحوی / تطبیق : صفحه ۳۵ ، خط ۱۵ و ۱۶
(7) موضوع : نظیر یابی در کلام فصیح (شعر عرب) برای اثبات محذوف بودن و صحت مقدر در نظر گرفته شده در قرآن / تطبیق : صفحه ۳۵ ، خط 19 و ۲۰
(8) موضوع : نظیر یابی در کلام فصیح (قرآن) برای اثبات محذوف بودن و صحت مقدر در نظر گرفته شده در قرآن / تطبیق : صفحه ۳۶ ، خط ۱ و ۲ و صفحه ۴۵ ، خط ۱ و ۲
(9) موضوع : اصطلاح شناسی اجماع در کلام نحویون که منظور اجماع مکتب بصره و کوفه است / تطبیق : صفحه ۳۵ ، خط 11و12
(10) موضوع : ساحت پیچیده محاورات و قواعد زبانی و ساحت ساده آن / توضیح : با دقت در دو مثالی که ابن هشام برای همزه ندا و همزه استفهامی ذکر کرده است متوجه شدم می توان در بسیاری از موارد کشف محاورات و قواعد زبان ساده عمل کرد و برای کشف آنها به ترکیبات صناعی روزمره متوسل شد و اقوام پیشین را نیز پیرو و مستعمل همین ترکیبات دانست و البته در بسیاری موارد دیگر نیز باید به دنبال منقولات مستند در محاورات قوم مورد نظر گشت و نباید به ترکیب سازی های صناعی دل خوش کرد. به عنوان نمونه ابن هشام برای اثبات معنای استفهامی همزه به مثال صناعی و ساختگی "أَ زید قائم؟" متوسل می شود و برای اثبات معنای همزه ندا به یک بیت شعر از عرب فصیح متوسل میشود. لازم به ذکر است باید برای موارد استفاده از مثالهای صناعی و حقیقی ، حریم مشخص شود. در مسئله ذوالحال واقع شدن مبتدا نیز به نظر میرسد قائلین به ذوالحال شدن مبتدا به مثال های صناعی متمسک شده اند. با توجه به این مثالها به نظر میرسد موارد شایع در زبان و موارد مورد نیاز همه صاحب زبانها در همه مکانها و زمانها را میتوان مواردی دانست که در آنها میتوان مثال صناعی آورد و دنبال استعمالات مستند اهل آن زبان نرفت. با مقایسه مثالهای دو حرف "أَیا" و "أَجل" هم به صحت این تحلیل پی میبریم. / تطبیق : صفحه ۳۵ ، خط ۸ و ۱۰ و ۱۳ و صفحه ۴۲ ؛ موسوعه ص337،پ13
[ مغنی اللبیب ج1 ؛ تحقیق : محمد محیی الدین عبد الحمید ؛ منشورات ذوی القربی]
#مغنی_اللبیب
#زبان_شناسی_اسلامی
#تراث_زبان_شناختی
#محمد_علی_ملک
——————————
کانال " فلسفه زبان اسلامی" دریچه ای تعاملی به سوی تأملات شما در باب زبان
🆔@projectsystem
🌐@kiamojtabaphd
تامل کوتاه : "تاثیر پذیری نحو عربی از اصول فقه اهل سنت"
✍️ محمد علی ملک
َمحمّد بن الحَسَنُ الشَّيبانيّ -و هو صاحب الإِمام أبي حنيفة- ضمّن كتابه المعروفَ بـ"الجامع الكبير" في كتاب "الأيمان" منه مسائلَ فقهٍ تُبتنى على أصول العربيّةِ، لا تتضِحُ إلّا لمن له قَدَمٌ راسخٌ في هذا العلم، فمن مسائله الغامضة أنَّه إذا قال :
"أيُّ عَبِيدِي ضَرَبَكَ فهو حُرٌّ"، فَضَرَبَهُ الجميعُ عَتَقُوا ،
و لو قال: "أيُّ عبيدي ضربتَه فهو حرٌّ"، فَضَرَبَ الجميعَ، لم يعتق إلّا الأوّلُ منهم؛
فكلامُ هذا الحِبر مَسُوقٌ على كلام النحويّ في هذه المسألة، وذلك من قِبَل أنّ الفعل في المسألة الأولى مسندٌ إلى عامٍّ، وهو ضميرُ "أيٍّ"، و"أَيٌّ": كلمةُ عُموم؛ وفي المسألة الثانية خاصٌّ, لأنّ الفعل فيه مسندٌ إلى ضمير المخاطَب، وهو خاصٌّ، إذ الراجع إلى "أَيٍّ" ضميرُ المفعول، والفعلُ يصير عامًّا بعُموم فاعله، وذلك أنّ الفاعل كالجُزء من الفعل، وإنّما كان كذلك, لأنّ الفعل لا يَستغني عنه، وقد يُستغنى عن المفعول، فكأنّه أحدُ أجزائه التي لا يُستغنى عنها، ويدلّ على ذلك أُمورٌ:
الأوَّلُ : منها أنّه متى اتّصل بالفعل الماضي ضميرُ الفاعل سكن آخِرهُ، نحو: "ضَرَبْتُ" و"ضَرَبْنَا"، وذلك لئلّا يجتمع في كلمةٍ أربعُ حركاتٍ لوازمَ لو قيل: "ضَرَبْتُ"، ولا يلزم ذلك في المفعول لأنّه فَضْلَةٌ، فهو كالأجْنَبيّ من الفعل.
الثاني : أنك تقول: "قامت هندٌ وقعدتْ زَيْنَبُ"، فتُؤنِّث الفعلَ لتأنيث فاعله، والقياسُ أن لا يلحق الكلمةَ عَلَمُ التأنيث إلّا لتأنيثها في نفسها، نحو "قائمةٍ" و"قاعدةٍ"، وأمّا أن تلحق الكلمةَ العلامةُ، والمرادُ تأنيثُ غيرها، فلا، فلولا أنّ الفعل والفاعل ككلمةٍ واحدةٍ، لَمَا جاز ذلك.
الثالث : أنّك تقول: "يضربان"، و"تضربان"، و"يضربون"، و"تضربون"، و"تضربين"، فالنونُ في هذه الأفعال علامةُ الرفع، وقد تخلَّل بينه وبين المرفوع ضميرُ الفاعل، وهو الألفُ والواو والياءُ في "يضربان" و"يضربون" و"تضربين"، فلو لم يكن الفاعلُ والفعلُ عندهم كشيءٍ واحدٍ، لَمَا جاز الفصل بين الفعل وإعرابه بكلمةٍ أُخرى، ولا يجوز مثل ذلك في المفعول،
[الرابع] : و من ذلك أنهم قد قالوا: "كُنْتِيٌّ"، فنسبوا إلى "كُنْت"، قال الشاعر [من الطويل]:
- فأَصبَحْتُ كُنْتِيًّا وأصبحتُ عاجِنًا ... وشَرُّ خِصالِ المَرْءِ كُنْتُ وعاجِنُ
فلو لم يكن الفعل والفاعل عندهم كالجزء الواحد، لَمَا جازت النسبة إليه، إذ الجُمَلُ لا يُنْسَب إليها،
[الخامس] : و قد قالوا: "لا تُحَبِّذْهُ بما لا ينفعه"، فاشتقّوا من الفعل والفاعل فعلًا لاتحادهما،
فَبانَ بما ذكرناه أنّ الفعل والفاعل عندهم شيءٌ واحدٌ، فلذلك لمّا كان الفاعل في "أيُّ عبيدي ضربك" عامًّا، صار الفعل عامّا، ولمّا كان الفاعل في "أيُّ عبيدي ضربتَه" خاصًا, لأنّه كنايةٌ عن المخاطَب، صار الفعل خاصًّا، ولولا خَوْضُ هذا الإِمام في لُجَّةِ بَحْرِ هذا العلم النفيس، ورُسوخُ قَدَمِه فيه، لَمَا أَلَمَّ بفقه هذه المسألة ونظائرها، ممّا أَوْدعه كتابه، فجاحدُ فَضْلِ هذا العلم مكابِرٌ، والمنكِّبُ عنه خاسرٌ.
[منبع : شرح المفصل ؛ نویسنده : ابن يعيش ؛ جلد : 1 ؛ صفحه : 60و61]
🔶همانطور که در متن بالا مشهود بود توسعه حکم "اتحاد و هماهنگی فعل و فاعل" در برخی مسائل ادبی در موضوعات مختلف به خاطر وجود علت "شیء واحد بودن فعل و فاعل" در آن موضوعات و مسائل ، صرفاً بر اساس استنباط ظنی علت "شیء واحد بودن فعل و فاعل" برای حکم "اتحاد و هماهنگی فعل و فاعل" در برخی مسائل ادبی در موضوعات مختلف دیگر ، توضیح داده و اثبات شد. و این چیزی جز #قیاس_ظنی_مستنبط_العله که نتیجه اثر گذاری اصول فقه اهل سنت بر نحو عربی است ، نمی باشد.
طبق نظریه مذکور فعل هیچگاه با عمومیت مفعول عام نمی گردد فلذا فعل در جملاتی مثل : (اکرمت العلماء ، اکرم العلماء) عام نیست.😳😳😳😳😳
عدم توجه به نیاز اهل زبان برای بیان حدوث افعال عام به موجب مفاعیل عام و در عوض قیاس گرایی افراطی ، چنین فجایعی را برای نحو عربی رقم زده است.😔😔😔
#ابو_حنیفه
#محمد_بن_حسن_شیبانی
#زبان_شناسی_اسلامی
#زبان_متعارف
#محمد_علی_ملک
—————————————-
کانال " فلسفه زبان اسلامی" دریچه ای تعاملی به سوی تأملات شما در باب زبان
🆔@projectsystem
🌐@kiamojtabaphd