eitaa logo
کیچه پس کیچه
426 دنبال‌کننده
44 عکس
128 ویدیو
1 فایل
رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر ارتباط با ما: @buhistory
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 «صادق شهید شد، بر تو مبارک باد!» ☑️ ویدیو/ روایتی شنیدنی از روز شهادت اولین شهید دانش‌آموز استان بوشهر - ۱۷ آبان‌ماه ۵۷ ▫️«کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر @kichepaskiche
🔹۶ بعد از ظهر بود. باران تندی می‌بارید. ناگهان صدای گریه‌ای توی خانه پیچید. -قدمش خیره. مرد زاییده مادرش. پدر، نوزاد را از دست قابله گرفت توی گوشش شهادتین خواند. و زیر باران رو به آسمان کرد. - شکرا لله. اسمش رو صادق میذاریم. صادق هشتمین و آخرین فرزند خانواده میگلی. 🔹آرزوی خلبانی داشت. هم درس می‌خواند و هم ناچار بود به خاطر وضعیت خانواده کار کند. بین دوستان پدر با تعدادی خلبان نیروی هوایی دوست شده بود و مدام سوال‌پیچ‌شان می‌کرد. سال آخر دبیرستان درگیر و دار فعالیت‌های انقلابی، به محمود‌آباد شمال رفت و در آموزشگاه خلبانی ثبت نام کرد ولی آنجا هم مورد اذیت و آزار ساواک قرار گرفت و نتوانست به آرزوی کودکی‌اش برسد. 🔹جیپ دولتی کوبیده بود به ماشین آریای صادق. بعد از چند هفته دادگاه تشکیل شد. صادق با دست و پا و سر شکسته وارد اتاق شد. قاضی و راننده‌ی جیپ قهوه‌شان را که سر می‏کشیدند در عین ناباوری صادق را مقصر تصادف اعلام کردند. صادق تصدیق نداشت ولی حق با او بود. کاسه چشم صادق سر رفت و فقط خدا را شکر می‌کرد که اعلامیه‌ها را قبل از تصادف پخش کرده بود. صادق با دل شکسته از اتاق بیرون رفت در حالی که صدای قاضی پشت سرش شنیده می‌شد: «برو بیرون تا پدر پدر سوخته‌ت رو بیارم» 🔹 پدر پدرسوخته گاردی‌ها را در آورده بودند زنان محله‌‌ی تل کوتی(فرودگاه). ماشین‌‌های‌شان از آجر و سنگ در امان نبود. صادق و سایر بچه‌های انقلابی‌ را به خانه‌ها راه می‌دادند و می‌فرستادنشان داخل حمام، شیر را باز می‌کردند که اگر گاردی‌ها داخل خانه شدند بگویند خواهرشان توی حمام است. 🔹دم اذان صبح نشسته بود کنار کله کبوتری و با کبوترها حرف میزد. برادر بزرگترش یحیی با نگرانی به سمتش رفت:"صادق کوکا دلم خیلی شور افتاده امروز. قربون سرت بشم احتیاط کنیا. امید ننه بوام به توئه. 🔹 آفتاب ۱۷ آبان روی خانه‌ها افتاد. دی‌یحیی زنبیلش را برداشته بود و قاطی زن‌ها شعار می‌دادکسی بین جمعیت داد زد: صادق از بوم مدرسه انداختن. صادق رو زدن زنبیل از دست دی یحیی افتاد. پا‌پتی، افتان و خیزان تا بیمارستان می‌دوید. بی‌وقفه به سر و سینه‌اش می‌کوبید: «صادق! دی رودم. صادق» 🔹گاردی ها صادق را در جریان تحصن مدرسه سعادت بوشهر به شهادت رسانده بودند. نگذاشتند مادر برای آخرین بار صادقش را ببیند و حتی نگذاشتند صدای شیون و شروه از خانه‌شان بلند شود. صادق اما به آرزوی کودکی‌اش رسیده بود بی‌آنکه خلبانی را یاد بگیرد. 🔹 دادگاه علنی برگزار شد. همه ساکت، چشم دوخته بودند به دهن قاضی. هیچ‌کس نمی‌دانست چه بلایی سر قاتل صادق می‌آید. زنی گوشه سالن با شکم‌ ورم کرده گریه می‏کرد. یحیی آنها را شناخت. زن قاتل بود. چند روز پیش به دست پایش افتاده بودند که به این طفل صغیر رحم کنند و شوهرش را ببخشند. 🔹 یحیی رو به قاضی گفت: حکم، حکم خداست. خیلیا بخاطر دستورات این آدم شکنجه و کشته شدن. من از خون صادق گذشتم اما از خون دل مردم نمی‌گذرم. دیگر صدا به صدا نمیرسید. یحیی به قاضی گفت میدونی مقتول کیه؟ همونی که بهش گفتی پدرسوخته و حقش رو ضایع کردی.چند مدت بعد قاتل صادق به اشد مجازات محکوم شد. 🔹 قد درخت‌هایی که از بوشهر تا برازجان کاشته بود و گندم‌هایی که درو کرده بود، دوست و رفیق داشت‌. روز هفتمش شده بود. صادق از آسمان می‌دید که یک سر جمعیت میدان امام خمینی است و یک سر دیگرش گلزار شهدا. درخت‌هایی که کاشته بود داشت شکوفه می‌داد. 🖋به قلم زینب عمرانی ▫️«کیچه پس کیچه»، رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر @kichepaskiche
⭕ مننژیت گریبان گیر بیگم خان ♦️سال 46 اداره‌ی مبارزه با مالاریا در کنگان، من را مامور بیماریابی و مبارزه با آن کرد. مننژیت یکی از بیماری‌های شایع آن زمان بود. بیمار بعد از 24 ساعت سوختن در تب شدید، مرگ در انتظارش بود. ♦️اوایل سال 49 در روستای بیدبلند جم سکونت داشتم. علی خان منوچهری، خان آن‌ منطقه دختری داشت به نام بیگم خان. دختر هیکلی و خوش بر و روی 16 ساله‌ای که در کدبانویی زبانزد بود. ♦️اتاق درازی در باغ‌شان ساخته بودند مخصوص پذیرایی از مهمان‌‌. گذرم به آن‌جا که می‌افتاد به نیت خوردن لیوان آبی می‌رفتم؛ ولی بیگم خان بود که سه سوته بساط پذیرایی‌اش ردیف می‌شد. پتویی می‌انداخت برای نشستن و شربت آبلیمو و کلوچه‌ی تنوری زنجفیلی‌‌اش را آماده می‌کرد . ♦️ روزی مشغول بیماریابی بودم و مرتب با بیسیم ژاندارمری منطقه، با بوشهر تماس می‌گرفتم و آمار فوتی‌ روزانه‌ی روستاها را می‌دادم. _این چه وضعشه؟نه خبری از پزشکه و نه دارو! روزانه ۸ نفر از هر روستا داره می‌میره، قتل عام راه افتاده! در همین حیث و بیث بود که خبر آوردند، بیگم خان تب کرده. ♦️سراسیمه خودم را بالای سرش رساندم. نبضش را گرفتم. _اوه! اوه! ایکه مثل کوره تو تب داره می‌سوزه. علائمش به مننژیت می‌خورد. دستم را محکم گرفته بود و فشار می‌داد. _سطحانیان ترخدا یه کاری سیم کن نمیرُم! _نِترس خان؛ نمی‌میری! ♦️تنها چیزی که به ذهنم می‌رسید این بود که به هر زحمتی شده برسانیمش کنگان. آن‌جا هم نه خبری از پزشک بود و نه دارو و تنها امیدم سرمی بود که اگر گیر هم می‌آمد، بیماری را کمی کنترل می‌کرد. وضع پدرش توپ بود و الاغی اجاره کرد. ♦️پتویی روی الاغ انداختیم. 2 خورجین پر از کاه برای این ور و آن ورش و یک گونی پر از کاه سبک هم زیر سرش که راحت تکیه دهد و بخوابد. یک نفر افسار قاطر را گرفته بود، نامزدش بهزاد و 4_5 نفر مُکاری دور و برش مراقب بودند که در سرازیری پرپیچ و خم و لیز کوه‌ها مبادا بیگم خان از الاغ بیفتد. ♦️اشک‌ از چشم‌ش سرازیر بود و تب خیال رها کردنش را نداشت، ترسیده بود. بعد از یک ساعت گذر از سراشیبی‌های خطرناک رسیدیم به روستای پَدری و سه ساعت بعد به روستای هِرمی؛ ولی دیگر نه خبری از اشک بود و نه تقلای بیگم خان، نبضش را گرفتم بدنش یخ کرده بود. راوی: حمزه سطحانیان محقق: فاطمه احمدی 🔹 «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر @kichepaskiche
🔴 اشتباهی که ارتش بریتانیای کبیر را زمین‌گیر کرد [سابقه غارت و بی احترامی به لباس زن مسلمان در تاریخ معاصر ایران] 🔸غارت و بی‌احترامی به «لباس زن» قبلا هم در تاریخ معاصر ما ماجرا آفریده. بی‌احترامی به لباس زن مسلمان قبلا انگلیس را هم از بوشهر بیرون انداخته بود. در جریان جنگ جهانی اول و حمله انگلیس به کشور اسلامی عثمانی و پس از فتوای جهاد علمای نجف، رئیسعلی هرچه تلاش کرد نتوانست حمایت خوانین بزرگ جنوب را برای قیام علیه انگلیس جلب کند، تا اینکه یک اتفاق می‌افتد. 🔹انگلیسی‌ها به منزل حاج علی تنگکی، همپیمان رئیسعلی و کدخدای تنگک و ریشِهر (آن زمان دهی در جوار شهر و حالا یکی از محلات بوشهر) حمله می‌کنند. حاج علی و چند تن از تفگچیاش بعد از زد و خورد با انگلیسی‌ها و مجروحیت، سه روز در امامزاده عبدالمهیمن محاصره شده و نهایتا دستگیر و به زندانی در هند تبعید می‌شود. 🔸 بعد از دستگیری حاج علی، انگلیسی‌ها خانه حاج علی را غارت می‌کنند و سربازان ایرانی و هندی ارتش انگلیس «صندوق لباس زن» حاج علی را غارت کرده و در بازار بوشهر به فروش میگذارند. این اتفاق مثل کبریتی در انبار باروت بود. خبر این اتفاق کل شهر بوشهر را علیه انگلیس بلند می‌کند. مردم خشمگین سر به شورش و اعتراض میگذارند. علما در مساجد منبر میروند. 🔹پاره‌ای تجار معاملاتشان با انگلیس را قطع کرده و خوانین دشتستان و تنگستان، که با انگلیسی‌ها تجارت داشتند و امنیت راه ها را برای کاروانهای تجاری انگلیسی تامین می‌کردند به ایشان نامه میزنند و از اعلام جنگ و پایان همکاری خبر می‌دهند. بعد از این اتفاق است که حملات نظامی علیه انگلیسی‌ها در بوشهر آغاز می‌شود. 🔸انگلیسی‌ها حتی در مرداد ۱۲۹۴ش با اعزام نیروی نظامی و اشغال کامل شبه جزیره بوشهر هم نمی‌توانند مانع حملات تنگستانی‌ها، چاه‌کوتاهی‌ها و دشتستانی‌ها به بوشهر شوند. به دلوار هم حمله می‌کنند و شکست خورده باز میگردند. شهریور ۱۲۹۴ش رئیسعلی را ترور میکنند، ولی باز حملات متوقف نمی‌شود. 🔹 نهایتا بعد از هزاران نفر تلفات، به اشغال بوشهر پایان داده و نیروهایشان را از بوشهر خارج می‌کنند؛ پرچم انگلیس در بوشهر پایین آمده و پرچم ایران بالا میرود. ماجرای غارت صندوق لباس زن حاج علی اردیبهشت ۱۲۹۴ بود و خروج انگلیسیها از بوشهر و بالا رفتن مجدد پرچم ایران در مهر ۱۲۹۴. تابستان ۱۲۹۵ هم حاج علی و خالوحسین و باقی اسرای ایرانی برگردونده و آزاد می شوند. 🖋احمد کرمی‌نژاد 🔹 «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر @kichepaskiche
🔴 از برج دیده‌بانی تا بارو 🔹️قلعه‌ی شیخ سلیمان نصوری در سال ۱۷۷۰ میلادی به دستور شیخ حاتم نصوری بزرگ؛ حاکم وقت کنگان و بنّای معروف شیرازی استاد اصغر ساخته شد. بدنه‌اش از خشت و گل بود. سه حیاط اندرونی، بیرونی و یک شاه‌نشین یا منظر داشت که بالای همه‌ی اتاق‌ها بود. 🔸️ورودی‌ قلعه یک در چوبی بزرگ ۳×۴ و کوچک یک در یکی داشت با دو ستون ۳_۴ متری اطرافش. برای ورود به قلعه باید از در کوچکی که کوبه و مثمار داخلش داشت، خودت را خم می‌کردی و به حالت تعظیم وارد می‌شدی. 🔹️برج‌‌های استوانه‌ای و محکم چشم‌نوازی داشت در چهارجهت اصلی شمال، مغرب، مشرق و جنوب که با سنگ و گچ و ساروج ساخته شده بود. ارتفاعش به ۱۲ متر می‌رسید و دیده‌بانی شهر بود و بر تمام شهر تسلط داشت . 🔸️در قسمت میانی‌اش بادگیری بود که حکم هواکش را داشت و هوای داخل قلعه را خنک می‌کرد. دور تا دورش بارو یا حصاری دیواری از سمت دریا به سمت کوه داشت و دو دروازه‌ی اصلی. یکی در شرق که ورودی شهر محسوب می‌شد و دیگری ضلع جنوبی‌ که حکم خروجی شهر را داشت. 🔹️ اگر قافله‌ای از راه می‌رسید تا صبح پشت قلعه می‌ماند که باروی شهر برویش باز شود و بعد از اتمام خرید از ان طرف در خارج شود. کنترل ورود و خروج قافله‌ها برای پیشگیری از وقوع احتمالی دزدی بود. 🔸️بافت شهری که محدود به چند خانه و کوچه‌‌های تنگ و باریک بود که اگر ناشناسی قصد دزدی داشت، در شهر گم شود و اسیر تنفنگچین‌های قلعه شود. 🔹️شیخ سلیمان، تفنگچین‌ها را از میان آدم‌های دلیر و جسوری انتخاب می‌کرد که معروف به کوهی‌ها یا مالکی‌ بودند و از اسیری‌ها که قد کوتاه و تر و فرز بودند و در تیراندازی مهارت داشتند، برای تفریح و شکار و به عنوان محافظ مخصوص "دی شیخ" کمک می‌گرفت. 🔸️موقعیت قلعه‌ به گونه‌ای بود که کنگان مرکز حکومتی برای روستاهای تمبک و طاهری به حساب می‌آمد و حفظ امنیت نظامی‌شان زیر نظر آن‌ بود و شیوخ حاضر در قلعه با حاکمیت‌شان قصد به رخ کشیدن اقتدارشان نسبت به جریان حکومت وقت را داشتند. محقق: فاطمه احمدی راوی: عظیم عظیم پناه 🔹 «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر @kichepaskiche
42.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 دیدار سرنوشت ساز؛ دیداری که دروازه‌بان تیم ملی جوانان ایران را معلم قرآن کرد 🔸 بمناسبت ۱۳ آذر سالروز شهادت شهید شیخ ابوتراب عاشوری، شهید روحانی انقلاب اسلامی در بوشهر ▫️«کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر @kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 به جرم دانشجو بودن؛ سرانجام دانشجوی نخبه بوشهری که به دست ساواک افتاد... ☑️ مرحوم جعفر درخشان، از دانشجویان نخبه بوشهری در دانشسرای عالی تهران بود که توسط ساواک دستگیر و در اثر شکنجه‌های شدید، سلامت و تعادل روانی خود را از دست داد! 🎙 به روایت آقای عنایت‌الله درخشان ▫️«کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر @kichepaskiche
🔴 اولین دانشجوی کنگانی، از طعنه تا تشویق 🔹درِ حیاط گِلی مدرسه، رو به روی سکوی صبحگاه که یک متری از کف مدرسه بالاتر بود، به صف شده بودیم. ایام جشن‌های آبان بود. همه یک دست رکابی سفید و شورت‌هایی ورزشی ای که تا زانو می‌رسید، پوشیده بودیم. پرچم به دست جاوید شاه، جاوید شاه گویان از دل بازار و جمعیت مردمی که نظاره‌گر ما بودند رد شدیم و به براحه‌ی بالایی(میدان) شهر که ۶۰۰ متری از مدرسه فاصله داشت، رسیدیم. 🔹صندلی‌های فلزی ارج را ردیف کرده بودند و تار و تمبک و نی انبانه هم به راه بود. رئیس پاسگاه، رئیس گمرک، کدخدا و معتمدین محل همه به ردیف نشسته بودند. 🔹آقای نظام الملکی مدیر دبستان اختر برای سخنرانی پشت تریبون رفت. با صدای غرّایی که هیبتش جمعیت را برمی‌داشت از اهمیت درس و تحصیل صحبت کرد. در همان حال و هوا بودم و محو صحبت‌هایش، چشمی چرخاند و من را در میان جمعیت پیدا کرد. به سمتم آمد. دستم را گرفت و بالا برد: «آی مردم، این بچه یه روزی نخست وزیر میشه.» صدای تشویق جمعیت از بهت درم آورد. 🔹بچه زرنگ کلاس بودم و کنار درس در قهوه‌خانه عبدالحسین پریشانی کار می‌کردم. صاحب قهوه‌خانه خودش هزینه‌ی ادامه‌ی تحصیلم را جور کرد. متوسطه‌ی دوم را که در رشته‌ی ادبیات فارسی تمام کردم، چاره ای نداشتم و باید برمی‌گشتم کنگان. 🔹قدم زدن کنار دریا و سرزدن به مغازه‌‌های تک و توکی که در بازار بود، کار هر روزم شده بود و تنهایی م را اینگونه می‏گذراندم. آینده‌ای برای خود نمی‌دیدم. همان روزها در کوچه‌ پس کوچه‌های منتهی به خانه‌ی فقیرانه‌مان یکی از متمولین محل را دیدم. با لحنی کنایه آمیز مرا خطاب کرد: -آهای عظیم! بنظرت تو اصلا بتونی درستو ادامه بدی؟ بغض راه گلویم را بسته بود. اگرچه آهی در بساطم نبود، اما ان‌شاالله محکمی در سینه داشتم که تحویلش دادم. 🔹سال 1353 بود. تشویق نظام الملکی از یک سو و طعنه‌ی آن فرد متمول از سویی دیگر، مرا مصمم کرد تا در کنکور شرکت کنم. نهایتا به عنوان اولین دانشجوی کنگان در رشته‌ی ادبیات فارسی، نوبت شبانه‌ی دانشگاه فردوسی مشهد قبول شدم. دانشجویی که حتی واژه‌اش برای مردم شهر نامانوس بود. - محقق: فاطمه احمدی - راوی: عظیم عظیم پناه 🔹 «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر @kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️مکالمه زمین و آسمان؛ خاطره‌ای از بوشهری‌های قدیم 🎙به روایت سیدحسین صافی؛ عکاس و فیلمساز ▫️«کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐https://ble.ir/kichepaskiche 🌐eita.com/kichepaskiche 🌐https://t.me/kichepaskiche
🔸 سیدحسین صافی؛ داور بخش ملی جشنواره شانزدهم سینما حقیقت 🔹استاد سیدحسین صافی تنها مستندساز بوشهری است که برای دومین بار، به عنوان داور جشنواره سینماحقیقت انتخاب شد 🔹ویدیوی فوق بخشی از کلاس آموزشی تدوین طرح مستند در تاریخ شفاهی است ◽️«کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eita.com/kichepaskiche 🌐https://t.me/kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 اولین اردوی جهادی فرهنگ برگزار شد 🔸اولین اردوی جهادی فرهنگ با همت اداره کل اجتماعی و فرهنگی استانداری بوشهر و با مشارکت گروه‌های مردمی از جمله محققین دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان بوشهر در روستاهای سرمک، دهوک و حناشور برگزار شد. ▫️ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eita.com/kichepaskiche 🌐https://t.me/kichepaskiche
🔴زایرخضر خان و فتح بوشهر 🔻از محورهای زندگی سیاسی زایرخضرخان اهرمی، حضور او در کنار رئیس‌علی دلواری در خلال انقلاب مشروطیت در بوشهر بود. زايرخضرخان نخستين بار در جريان قيام و تصرف بوشهر، در زمان استبداد صغير به مرتضى علم الهدى اهرمى پيوست. 🔻زایرخضرخان از مخالفان اصلی حضور انگليسيها در جنوب ايران هم بود. علم الهدی اهرمی با نظر اجتهادی خود و بهره‌گیری از فتوای آیت‌الله لاری، رهبری قیام مردم جنوب علیه استبداد محمدعلی‌شاه را برعهده گرفته بود. 🔻ابتدا موضوع را با علمای دینی و تجار در میان گذاشت و بعد از جلب موافقت آنها رئیسعلی دلواری، زایرخضرخان، میرزا حسین خان برازجانی، خالو حسین بردخونی، رئیس عبدالحسین دشتی و احمد خان انگالی را که در حیطه نفوذش بودند تشویق کرد و به بوشهر سفر کرد. 🔻انقلابیون، به رهبری علم الهدی اهرمی، بوشهر را در یک اقدام سریع و بدون خونریزی اشغال، و گمرک بوشهر را تصرف کردند. عمده نیروهای شرکت کننده در این عملیات، از منطقه تنگستان بودند. شیخ محمدحسین سعادت در زمان انقلاب مشروطه در بوشهر حضور داشت، شرح تصرف بوشهر را چنین نوشته: 🔻مجموع تفنگچیان هفتصد نفر بودند و عده ای از روستاهای اطراف بوشهر هم برای کمک به عملیات به آنها پیوستند. دو ساعت قبل از ظهر یکشنبه، تفنگچیان ملی و روسای او وارد شهر شدند و همه‌ی ادارات دولتی از قبیل دارالحکومه و توپ‌خانه و ذخیرهای گمرک تصرف کردند... ▫️«کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐https://t.me/kichepaskiche
🔸 پخش کلیپ «مکالمه زمین و آسمان؛ خاطره‌ای از بوشهری‌های قدیم» از تلویزیون 🔹کلیپ «مکالمه زمین و آسمان»، بخشی از کارگاه آموزشی استاد سیدحسین صافی، شب گذشته از برنامه پاورقی شبکه دو سیما پخش شد. ▫️ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐instagram.com/kichepaskiche 🌐https://t.me/kichepaskiche
🔴 سید محمدرضا کازرونی ، از تجارت تا سیاست 🔻کمتر کسی از اهالی بوشهر است که اسم سیدمحمد رضا کازرونی را بر سر در اماکن مختلف ندیده باشد. با وصله‌ی جدانشدنی "وقف"در کازرون متولد شد. به سال ۱۲۴۴. کودکی بسیار بلند پرواز و سخت‌کوش. تجارت با گوشت و پوستش عجین شده بود. 🔻 به علت شرایط جغرافیایی خاص بوشهر، این شهر را برای تجارت مناسب دید. از سن ۱۶ سالگی ساکن بوشهر شد و طی ۴۷ سال تجارت به شهرت بین‌المللی رسید. 🔻حاج سید محمدرضا کازرونی یک مشروطه‌خواه دو آتشه بود و پس از صدور فرمان مشروطیت، برای تاسیس بانک ملی شخصا پیش‌قدم شد و آمادگی خود را برای تقدیم ۵هزار تومان به بانک اعلام کرد. فعالیت‌های عام‌المنفعه و رسیدگی به امور خیریه، وجهه‌ای مثبت به بازرگانان بخشیده بود که همین عامل باعث نقش‌آفرینی بیشتر آنها در امور سیاسی و اجتماعی می‏شد. 🔻حاجی کازرونی پس از پیروزی مشروطیت به نمایندگی از اعیان مسئول تنظیم فهرست کاملی از مهمات و اسلحه‌ و دیگر کالاهای قاچاق ضبط شده به دست مدیران بلژیکی برای ارائه به مجلس شورای ملی شد. او همچنین پیشنهاد داده بود سربازخانه‌ها را که وضع اسفباری داشتند در جای دیگری بازسازی کنند و دولت وقت، مخارج آن را به صورت قسطی به او بپردازد. 🔻سید بزرگوار نقش مهمی در جنگ علیه استعمار به همراه بزرگانی چون رییسعلی دلواری و زایرخصر خان اهرمی داشت و در آن دوران بی‌دفاعی سرزمین، از تامین کنندگان مهم اسلحه به شمار می‌رفت. او همچنین بخشی از زمین‌های اطراف کنسولگری انگلیس ( واقع در محله کوتی) را در جهت کمک به مبارزین وقف کرد. 🔻موقوفات حاج سید محمدرضا کازرونی اماکن متعددی را در برمی‌گیرد. او یک سوم موقوفات خود را وقف روضه‌خوانی امام حسین کرد. در بخش آموزش، چند مدرسه و باشگاه‌های فرهنگی و ورزشی، در بخش مسکونی منازل بسیار زیادی در محله‌های مختلف، در بخش اداری، اداره کل بنادر و دریانوردی، جهاد کشاورزی، دادگستری، اداره کل ثبت اسناد و املاک محیط زیست و غیره را می‌توان نام برد. 🔻حاج سید محمدرضا کازرونی در وصیت‌نامه خود این‌چنین می‌نویسد که: هیچ‌یک از فرزندان او، نسل به نسل حق هیچ‌گونه دخل و تصرف حتی به اندازه فروش یک تکه سنگ را ندارند. این الگوی نمادین که تحقیقا پرورش‌یافته مکتب اهل بیت است، همه مراحل انسانی را از جهات مختلف مراعات نمود و در سن ۶۳سالگی چشم از جهان فرو بست و در جوار حضرت امیر به خاک سپرده شد. ▫️«کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐https://instagram.com/kichepaskiche 🌐https://t.me/kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 خانم کدوبری متولد ۱۳۱۱ و بزرگ‌شده بوشهر است. حرفهای زیادی از زندگی قدیمی‌ها دارد. آدمهای قدیمی را میشناسد و از محلات و اماکن برایمان سخن میگوید. این خاطره را که خودش از سال‌های ۱۳۱۴ تا ۱۳۲۰ شاهدش بوده برای ما روایت می‌کند. ▫️«کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐https://ble.ir/kichepaskiche 🌐eita.com/kichepaskiche 🌐https://instagram.com/kichepaskiche?igshid=YmMyMTA2M2Y= 🌐https://t.me/kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مرد آهنین پنجه و آژان در روستای امامزاده؛ روایتی از سال‌های بی‌حجابی 🔻 گفتگویی داشتیم با آقای مهیمنیان‏‏ پور از اهالی محله امامزاده بوشهر. ایشان خاطره ای را از قدرت و تعصب آقای آهنین پنجه و برخورد او با یک مامور هتاک برایمان تعریف می کند. ◽«کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐instagram.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
29.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 تبعید ناخداعباس دریاسالار 🔸ناخدا عباس دریاسالار را هنوز قدیمی های دیلم میشناسند و از او خاطره ها دارند. از چهره های دیلم در گذشته های دور است. زمانی که دیلم جمعیت چندانی هم نداشت. آقای گله گیریان که متولد 1318 است پسر اوست که خاطره ای را از غیرت او و تبعیدش به طویله ای در اهواز برایمان نقل میکند. . ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐instagram.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻قسمت اول | زیرچشمی یه نگاهی هم کردیم...😉 🔸رسم و رسوم ازدواج، امروز با ده سال پیش هم فرق کرده است، چه برسد به پنجاه سال قبل؛ هر دوره‌ای حکایت و داستان خودش را دارد با نقاط ضعف و قوت خاص خودش. این چند دقیقه شما را میبرد به سالهای دورتر، زمانی که مردها زیرچشمکی همسر آینده‌شان را نگاه می‌کردند و می‌پسندیدند. به همین سادگی فصل دوم| (1350) ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
26.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسمت دوم | توی عروسی، قاشق فیلیپینی رو دزدیدن..😳 رسم و رسوم و توقعاتِ ازدواج در دوره فعلی, با دهه پنجاه تفاوت چشمگیری پیدا کرده است. اون قدیما شاید توقعات عجیبی نداشتند ولی اتفاقات عجیب و غریب توی عروسیشون کم نبوده... باهم ببینیم که سبک و سیاق ازدواجشون به چه شکل بوده... فصل دوم| (1350) . ◽«کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر ارتباط با ما 👈🏻 @history_bu 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐instagram.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسمت سوم| یه منگه هم میدیم، اما با یه خنده تمومش میکنیم...😊 «خانه‌ای هست که توش اختلاف نباشه؟ اختلاف سلیقه بود اما به سرعت رفع و رجوع میشد. با شوخی و خنده رفعش می‌کردیم، میگفتم آب بهم بده دیگه؛ چای بهم بده دیگه... او هم با خنده‌ای از ماجرا می‌گذشت» اینبار، به پای صحبت پدربزرگ و مادربزرگ ها از روزهای پس از عروسی در سال‌های سیزده پنجاه نشستیم... فصل دوم| (1350) ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر @kichepaskiche 🔹ارتباط با ما : @history_bu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸قسمت چهارم| زنگ زدند بیا؛ این هم دختر است...😊 🔻در قسمت چهارم و آخر فصل «وصلت» به پای صحبت سیزده‌پنجاهی‌ها نشسته و از ثمره و سرمایه زندگیشان؛ تلخی‌ها و شیرینی‌ها و نهایتا آنچه که عامل قوام زندگیشان بوده نشسته‌ایم... فصل دوم| (1350) ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🔹ارتباط با ما : @history_bu 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐instagram.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 درّه مهربانی 🔻پروفسور سلطانزاده در دهه ۴۰ سمت ریاست بهداری در بندر دیلم را بر عهده داشته است. یکی از خاطرات ایشان که طی آن، سخاوت مردم دیلم در اوج تنگدستی در آن زمان را روایت می کند، باهم می‌شنویم. ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🔹ارتباط با ما : @history_bu 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐instagram.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻فوتبال یواشکی 🔹 خاطره مدیرعامل اسبق شاهین، از روزهایی که دور از چشم پدر به تمرین میرفت ◽ «کیچه پس کیچه»؛ رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🔹ارتباط با ما : @history_bu 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐instagram.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بازار بوشهر و کل ابریم 🔸یادی از چهره محبوب بوشهری در بازار قدیم ◽«کیچه پس کیچه»؛رسانه تاریخ شفاهی استان بوشهر 🔻ارتباط با ما : @history_bu 🌐ble.ir/kichepaskiche 🌐eitaa.com/kichepaskiche 🌐instagram.com/kichepaskiche 🌐t.me/kichepaskiche