﷽
-----
من نه #مادر_کامل ی هستم نه #مادر_کافی .
اصلاً راستش… نمیخواهم که باشم؛
تا وقتی که شما هستید!...
دلم میخواهد درست مثل همان مادرهای جوانِ بی تجربه، که هر چه میشود و به هر مشکلی که برمیخورند، تلفن را برمیدارند و زنگ میزنند به مادرشان،
هرگاه کم می آورم، مستأصل میشوم، غرق حس بی چارگی میشوم، حس بال و پر شکستگی، خستگی، ندانستن، نتوانستن،
زل بزنم به قابِ نام شما روی دیوار این خانهی تنگِ آجری،
و از دلم
پُلی نامرئی بزنم به حریم وجود مبارک شما…
شما نگاهم کنی
من بنشینم کنار *پَر چادرتان* ؛
لب برچینم و بغض کنم
و بگویم:
مادر! حالم را ببین!
حال دلم را
حال دختر کوچکت را
حال مادرانگی بی رنگ و رمقش را…
شما بگو که با این مشکل چه کنم
با این کم گذاشتن در اینجا
با آن خطا در آنجا
با اثر این پرخاش و رفتارم
با تأثیر آن حرف و کلامم؟…
مادر!
کمکم کن و بگو کجا را اشتباه کرده ام، کجا را باید درست کنم، کجا چجوری اش بهتر است، کی چه کاری لازم است…
مادر!
اصلاً دستم به دامنتان!
میشود - بی خیالِ مادری من - فکر کنیم که من هم یکی از همان کودکان خردسالم،
و آن گاه
من و بچههایم، همگی، طفلانه و معصومانه،
جا شویم در آغوش شما؟؟
سر بگذاریم روی زانوی شما؟
آرام بگیریم زیر نوازش های شما؟
آکنده شویم از لبخندهای شما؟
آه که از تمام دو دنیا، بودن در همین لحظه ها ما را بس!
بانو
پرتوی گرمابخش " *الیس الله بکافٍ عبده* " !
تجلی کفایت خدا!
خیمه کفالت خدا!…
تا وقتی شما هستید، ما را چه به کافی بودن؟!
وقتی خودمان اوج نیازیم و نقص…
.
.
حضرت مادر!
خودم و فرزندانم را
میسپارم به *دریای کفایت و کفالت* شما!
تا ابد
سرپرستی همه مان با شما،
*یگانه مادرِ کامل و کافی دنیا* ❤️
صلی الله علیک یا فاطمه الزهرا
💠 فاطمیه به ما میآموزد:
♻️ #فاطمیه به ما میآموزد که برای دفاع از امام زمان خویش ، باید با تمام وجود، با شمشیر و بدون شمشیر به قیام برخیزی
♻️ #فاطمیه به ما میآموزد که در مسیر یاری امام زمانت باید زخمزبان بشنوی؛ زخم غلاف شمشیر بخوری، بازویت کبود شود و پهلویت بشکند.
♻️ #فاطمیه به ما میآموزد که در مسیر حق گاهی لگد بخوری، گاهی سیلی؛ گاهی تازیانه و گاهی غلاف شمشیر
🏴 کسی که برای مصیبت #فاطمة_الزهراء گریه میکند ولی برای انقلاب اسلامی و رهبرش جان که نمیدهد هیچ، کاری هم به کار آن ندارد،
👈 یا گریهاش دروغ است، یا نمیفهمد؛
🖤 نمیفهمد که #فاطمیه اساساً یک رویداد کاملاً سیاسی است و کلش برای دفاع از دین و ولایت بوده است.
🏴 #فاطمیه_خط_مقدم_ماست
چادر مادر.mp3
1.98M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مداحی کربلایی مهدی رسولی لحظات آخرین وداع علی(علیه السلام) با خانم فاطمه زهرا (سلام الله ) درحضور امام خامنه ای عزیز (بسیارسوزناک)💔💔😭
#فاطمیه
غلاف و میخ و مسمار و درو
دیوار و خاکستر
نمک بر زخم های فاطمه هر یک جدا میزد
😭😭😭😭😭😭😭
@KitchenAuntKhatoon
35.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باب فاطم (درب خانۀ حضرت فاطمه س) - در بیان معارف فاطمی و توسل به وجود مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها - #فاطمیه 1436ه ️
مترجم: عباس رزیجی
شاعر: لؤي حبيب الهلال
قسمت اول
35.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باب فاطم (درب خانۀ حضرت فاطمه س) - در بیان معارف فاطمی و توسل به وجود مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها - فاطمیه 1436ه
️ مترجم: عباس رزیجی
شاعر: لؤي حبيب الهلال
قسمت دوم
زیاد بگویید
این روزها کسی در مدینه سلامش نمیکند😭😭😭😭😭😭
@KitchenAuntKhatoon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عالنار أسولف (نمی دانم؛ از آتش برافروخته بگویم یا از زخم های دلم؟!)
از زبان مسمار درب خانه حضرت زهرا سلام الله علیها - فاطمیه 1442ه
️ مترجم: عباس رزیجی
شاعر: أحمد الذهبي
تدوین: هانی حسن پور
@KitchenAuntKhatoon
🍃 اعوذُ بِاللهِ مِن شَرِّنَفسی
✨بسم الله الرحمن الرحیم
🔴 #سه_دقیقه_در_قیامت
(قسمت دوم)
حتما حتما داستان رو بخونید و از دست ندید.
واقعا رزق معنویتونه و فوق العاده تاثیر گذار و زیباست.
🔰البته آن زمان سن من کم بود و فکر میکردم کارخوبی می کنم که برای مردنم دعا میکنم.
♦️ نمیدانستم که اهل بیت ما هیچ گاه چنین ادعایی نکرده اند. آنها دنیا را پلی برای رسیدن به مقامات عالیه می دانستند.
خسته بودم و سریع خوابم برد..
💠نیمه های شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم.
🔆بلافاصله دیدم جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده.. از هیبت و زیبایی او از جا بلند شدم و با ادب سلام کردم.
✨ایشان فرمود: با من چه کار داری؟چرا انقدر طلب مرگ می کنی !هنوز نوبت شما نرسیده.
فهمیدم ایشان حضرت عزرائیل است ترسیده بودم.
♦️ اما با خودم گفتم:
اگر ایشان انقدر زیبا و دوست داشتنی است،پس چرا مردم از او میترسند؟
🍀می خواستند بروند که با التماس جلو رفتم و خواهش کردم من را ببرند. التماسهای من بی فایده بود.
✔️با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم به سر جای و گویی محکم به زمین خوردم..
🍂 در همان عالم خواب ساعتم را نگاه کردم،راس ساعت ۱۲ ظهر بود! هوا هم روشن بود، موقع زمین خوردن نیمه چپ بدن من به شدت درد گرفت..
🔵در همان لحظات از خواب پریدم؛ نیمه شب بود.می خواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیداً درد میکرد!
🔺روز بعد روز بعد دنبال کار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوسها بودند که متوجه شدم رفقای من حکم سفر را از سپاه شهرستان نگرفتند.
☑️ سریع موتور پایگاه را روشن کردم و با سرعت به سمت سپاه رفتم.
🔶 در مسیر برگشت در یک چهارراه راننده پیکان بدون توجه به چراغ قرمز جلو آمد ...
🔷از سمت چپ با من برخورد کرد!
آنقدر حادثه شدید بود که من پرت شدم روی کاپوت و سقف ماشین و روی زمین افتادم.
🔴 راننده پیاده شد و می لرزید
🌾 با خودم گفتم:پس جناب عزرائیل بالاخره به سراغم آمد!
🔵به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم ساعت دقیقا ۱۲ ظهر بود و نیمه چپ بدنم خیلی درد میکرد...!
ادامه داد....
☺️التماس دعا✨🤲✨
باذکر صلوات برای تعجیل در فرج و سلامتی ناشر کتاب و عوامل آن
کپی حلاله