#حضرت_زینب_س_کوفه
ای کوفه از نوای خوشت نینوا حسین
ای درد عالمی به نگاهت دوا حسین
تا دست پیش آرم و گیرم سرت به بر
با پای نیزه دار جلوتر بیا حسین
خواهم که خون کنم ز رخت پاک حیف، حیف
دستم نمی رسد به سر نیزه ها حسین
تو در تنور و من به قنوت نماز شب
از سوز دل به جان تو کردم دعا حسین
ای کاش می برُید سر خواهر تو را
تیغی که کرد رأس تو از تن جدا حسین
این غم مرا کُشد که به گودال قتلگاه
قاتل برید رأس تو را از قفا حسین
جای تو روی دوش نبی بود از چه رو
در زیر تیغ شمر زدی دست و پا حسین
دردا که شد سیه عوض جامه سیاه
از تازیانه پیکر صاحب عزا حسین
سر بشکنم به چوبۀ محمل که خون از آن
گردد روان به حرمت خون خدا حسین
آن خنجری که حنجر پاک تو را برید
خون گریه کرد و ناله زد و گفت یا حسین
هر کس به وقت مرگ کلامی است بر لبش
«میثم» تو رازند دم مردن صدا حسین
شاعر: استاد #غلامرضا_سازگار
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
دلتنگ #زیارت_اربعین
رو کرده ام سوی تو با چشمان گریان
بهر امیدی آمدم ای خوب خوبان
با حال زارم زیر لب گویم حسین جان
از این گدای بی وفا رو برنگردان
بی سرپناهم یک نگاهم کن دوباره
غرق گناهم روبه راهم کن دوباره
آغوش خود را وا کن و من را بغل کن
ای مهربانم , کام تلخم را عسل کن
هرچه بدی کردم تو به خوبی بدل کن
اصلا تمام مشکلاتم را تو حل کن
من را نسیم پرچم تو زنده کرده
اصلا دلم را ماتم تو زنده کرده
دنبال درمان گشتم و اینجا رسیدم
جز خیمه ی تو سرپناهی را ندیدم
از نفسم و از عالم و آدم بریدم
با روسیاهی آمدم کن روسفیدم
در روضه ات خیلی به فکر توشه هستم
بیتابم و در حسرت شش گوشه هستم
این اربعین پایان بده درد و غمم را
دیگر بده آقا به من اذن حرم را
رخصت بده بر دوش خود گیرم علم را
با یاد تو بردارم آقا هر قدم را
من خاکپای زائران اربعینم
از روضه ی گودال تو خیلی حزینم
سخت است گفتن از تن و موی سر تو
بر روی تل از حال رفته خواهر تو
دیگر نمیگویم چه شد انگشتر تو
بر زیر لب گوید بُنیّ یا بُنیّ مادر تو
افتاده ای در گوشه ی گودال بیحال
ای وای بر من پیکر تو گشته پامال
شاعر: #روح_الله_پیدائی
*غیرت سرخ*
*یا حسین بن علی ای شه بیدار سلام*
*بر تو بسیار درود و به تو بسیار سلام*
*کربلا وادی ایثار تو گردیده به دهر*
*ای تو سرشار ز جانبازی و ایثار سلام*
*جز تو در آینه ی عشق ندیدیم ای نور*
*یعنی از روی تو شد عشق پدیدار سلام*
*گر نبودی دل ما راه به آئينه نداشت*
*ای رخ پاک تو از آینه سرشار سلام*
*چشم من مانده بره ، منتظر جلوه دوست*
*ای طبیب دل بشکسته ی بیمار سلام*
*هر که بهتر بشناسد دل بشکسته ی خود*
*خار گلزار منم ، ای گل گلزار سلام*
*غیرت سرخ تویی کرب و بلا هست گواه*
*مرد آزادگی و عرصه ی پیکار سلام*
*خون تو ریخت به پای شجر دین خدا*
*که شد احیاگر دین در همه ادوار سلام*
*پیکرت غرق بخون رأس تو هم غرق بخون*
*بر تو دارد به خدا هر دل خونبار سلام*
*بر تو و حنجر طفل و رخ گلگون جوان*
*بر تو و دیده و دستان علمدار سلام*
*بر تو و خواهر مظلومه و طفلان صغیر*
*بر تو و خون تو و سرخی رخسار سلام*
*بر تو و راس بخون خفته و بر نیزه درود*
*بر تو ای قافله را قافله سالار سلام*
*بر تو و خیل شهیدان تو ای دوست درود*
*بر تو و بر همه یاران وفادار سلام*
*«یاسر» از شوق به هر صبح سلامی دارد*
*یعنی از نوکر درگاه بر آن یار سلام*
****
*محمود تاری «یاسر»*
🏴 وظیفه مداحان
👈 فرهنگسازی کار اصلی مداحی است
◾️رهبر معظم انقلاب: وظیفهی فرهنگسازی، وظیفهی ترویج، وظیفهی گستردن مبانی فکری و فرهنگی اسلام را جدّی بگیرید... فکر و پند و معرفت و بصیرت را با همین ابزارِ هنریِ برجسته[مداحی] منتشر کنید، با مهارتهایی که هر کسی بالاخره ابتکاراتی دارد و مهارتهایی دارد که به کار میزند.۱۳۹۹/۱۱/۱۵
🏴 #از_تبیین_تا_قیام
زینب(س) وشام
سنگ می بارد ودستان همه روی سر است
بر سر نی سر پاک شهدا بی سپر است
ازدحام است به دروازه ی ساعات ای وای
به تماشای حرم دیده ی هر رهگذر است
ریسمان بسته وما را همه جا چرخاندند
شامیان خنده کنان، روی من از اشک تر است
زینبم دختر پیغمبر(ص) وزهرا(س) وعلی(ع)
هرچه فریاد زنم بر سرشان بی اثر است
شجر کینه زحیدر همه جا کاشته اند
سب ودشنام، کنون آل علی را ثمر است
مجلس بزم یزید است وسر پاک حسین
مردکی در طمع ودخترکی در خطر است
خیزران برلب ودندان حسینم مزنید
آن لبان بوسه گه حضرت خیرالبشر است
در مدینه همگی صحن وسرا داشته ایم
لیک در شام بلا بین خرابه مقر است
دختری کنج خرابه ز حسین جامانده
همچو گنجی به دل خاک نهان این گهر است
شعر:اسماعیل تقوایی
#حضرت_زینب_س_کوفه
#تنور_خولی
یه جای سالم تو تنت نمونده
به قدر یک نگینه انگشتری
قافله سالار روی نیزه ها
بگو منو داداش کجا میبری
غنچه ما رو با سه شعبه چیدن
به روی نیزه ها شکوفه بردن
باب الحوائجای این عالمو
با دست بست سوی کوفه بردن
تن تو روی خاک گرم صحرا
منو با یک قلب کباب میبرن
من سند آیه تطهیر مو
من و سوی بزم شراب میبرن
پرده نشین خیمه ی عفاف و
میون محملی بی پرده بردن
روم نمیشه بگم که کاروانو
انگاری که به حرمله سپردن
نجف کجاست می خوام شکایت کنم
به روی چادرم که پا میذارن
حرمت ما رو توی کوفه کشتن
که نون و خرما صدقه میارن
علی رو باز تو کوفه زنده کردم
نهج البلاغه است روی لبهای من
تو رو قسم میدم به مادرم که
از روی نی با دخترت حرف بزن
سرت اگرچه غرق خاک و خونه
رو نیزه ها آیه نور شدی تو
شکسته شیشه غرور زینب
چرا که مهمون تنور شدی تو
شاعر: حجت الاسلام #محسن_حنیفی
زینب وشام
شامیان خنده کنان بردلم آذر زده اند
طعنه ها بر حرم آل پیمبر زده اند
ما عزادار ولی شام بود غرق سرور
نیش کین بر دل افراد مکدر زده اند
در پذیرایی ما سنگ پرانی کردند
سنگها سخت سوی قافله ام پر زده اند
هم به ما سنگ زده، هم به سران بر نی
بیشتر بر سر ذریه ی حیدر زده اند
زینب خسته دلم داغ برادر دیدم
شامیان بیشترین لطمه به خواهر زده اند
کوچه گردانی ما رسم بد شامی بود
گوییا خنجر کین قلب پیمبر زده اند
پیش چشمم به لب پاک حسین ضربه زدند
ضربه بر بوسه گه فاطمه اطهر زده اند
کودکی را سربابا به طبق آوردند
بهر او سوی عدم یکسره معبر زده اند
شاعر : اسماعیل تقوایی
#حضرت_زینب #مصائب_شام
#دروازه_کوفه #کاروان_اسرا
#مناجات_با_امام_حسین
روزی به پات غم نخورم شب نمی شود
این دلشکسته صاحبِ منصب نمی شود
مُردن به پای "یار"،ملاک تَقَرُّب است
"پروانه" تا نسوخت مُقَرَّب نمی شود
حُر را ادب به مرتبه ی حُرّیَت رساند
هرگز قفس سرای مودب نمی شود
در بارِگاه شاه،یکی جُون می شود
هر نوکری،غلامِ مُجَرَّب نمی شود
هیئت کلاس حضرت زهرا برای ماست
جز او کسی معلم مکتب نمی شود
این روضه ها ستون بنای تشیُّع است
مذهب بدون روضه که مذهب نمی شود
هرکس که صحبت از تو کند..،گریه می کنم
دیوانه پیش خلق مُعَذَّب نمی شود
ما گریه کرده ایم ولی هیچ گریه ای
مانند گریه بر غم زینب نمی شود
قربان جسم دَرهَم شاهی که اهل دِه
هر کار می کنند مرتب نمی شود
🔸شاعر:
#بردیا_محمدی
#کاروان_اهل_بیت_ع_در_شام
#مجلس_یزید_ملعون
#مصطفی_متولی
وقتی رسید قافله در مجلس یزید
بالا گرفت قائله در مجلس یزید
اشک سر بریده در آمد که پاگذاشت
زینب میان سلسله در مجلس یزید
زینب رسید و دور و برش جمع خسته ای
با پای پر ز آبله در مجلس یزید
داغ رباب تازه شد آن لحظه ای که دید
بالا نشسته حرمله در مجلس یزید
با کینه ای به قدمت تاریخ، کفر داشت
با دین سر مقابله در مجلس یزید
دف ها به روی دست، و کِل می کشید مست
مطرب میان هلهله در مجلس یزید
بزم شراب بود و چه کردند پای تشت
رقاصه ها پِیِ صِله در مجلس یزید
ای وای، بین جام شراب و سر امام
چندان نبود فاصله در مجلس یزید
بالا که رفت چوب، سه ساله بلند شد
صبرش نداشت حوصله در مجلس یزید
شد اشک چشم، بغض و بدل کرد اینچنین
آتش فشان به زلزله در مجلس یزید
صحبت که از خرید و فروش کنیز شد
افتاد باز ولوله در مجلس یزید
خون خورد زینب و جگرش پاره پاره شد
از دست إبن آکله در مجلس یزی
#حضرت_زینب #مصائب_شام
#دروازه_کوفه #کاروان_اسرا
هرچند فاتح همه ی جنگ ها شدم
خیلی میان کوفه اسیر بلا شدم
ابروی من شکست سر کوچه ای شلوغ
زخمی سنگ بازی این بچه ها شدم
همسایه ی قدیمیمان داد زد سرم
آزرده از نگاه بد آشنا شدم
خیلی سرت مقابل من خورد بر زمین
افتاد زیر پا و من از غصه تا شدم
پایین نیزه ی تو به من پشت پا زدند
دست خودم نبود که از تو جدا شدم
ام حبیبه آمد و نشاخت زینبم!
من تا نبینمش دو قدم جابجا شدم
لب باز کردم و همه کوفه لال شد
من ناخدای کشتی کرببلا شدم
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
#امام_حسین #مناجات_با_امام_حسین
شُهرتِ ماست، مُحِبّانِ اباعبدالله
ریزه خواریم، سَرِ خوانِ اباعبدالله
نظرِ فاطمه از روزِ اَزَل بر ما بود
نامِ ما بوده به دیوانِ اباعبدالله
اَشکِ ما از کَرمِ زینبِ او تأمین است
تا که هَستیم پریشانِ اباعبدالله
"یاعَلی" گفتم و دیدم که علی گفت؛ "حُسین"
پدرش رفته به قُربانِ اباعبدالله
قَلمِ عَفو کِشیدند به پَرونده ی ما
تا نِشَستیم به اِیوانِ اباعبدالله
دینِ ما را نَبی آوَرد و حُسین اِبقاء کرد
زیر دِینیم و مسلمانِ اباعبدالله
مَرگ حَقّ است، ولی در دلِ میدان خوب است
کاش باشَم زِ شهیدانِ اباعبدالله
مادرم لُقمه ی نانی که سَرِ سُفره گذاشت
همه خوردیم به اِحسانِ اباعبدالله
جُرعه آبِ خُنَکی خوردم و گُفتَم با اَشک
به فَدای لَبِ عَطشانِ اباعبدالله
رَفته بودم سَرِ بازار لِباسی بِخَرَم
یادَم آمَد تَنِ عُریانِ اباعبدالله
عِلَّتِ سوختنِ چوب دَر آتش این است؛
چوبها خورده به دَندانِ اباعبدالله
آه از شامِ غریبان، که به صَحرا اُفتاد
شُعله بَر دامَنِ طِفلانِ اباعبدالله
🔸شاعر:
#رضا_رسول_زاده
#حضرت_زینب #مصائب_شام
#دروازه_کوفه #کاروان_اسرا
#تنور_خولی
یه جای سالم تو تنت نمونده
به قدر یک نگینه انگشتری
قافله سالار روی نیزه ها
بگو منو داداش کجا میبری
غنچه ما رو با سه شعبه چیدن
به روی نیزه ها شکوفه بردن
باب الحوائجای این عالمو
با دست بست سوی کوفه بردن
تن تو روی خاک گرم صحرا
منو با یک قلب کباب میبرن
من سند آیه تطهیر مو
من و سوی بزم شراب میبرن
پرده نشین خیمه ی عفاف و
میون محملی بی پرده بردن
روم نمیشه بگم که کاروانو
انگاری که به حرمله سپردن
نجف کجاست می خوام شکایت کنم
به روی چادرم که پا میذارن
حرمت ما رو توی کوفه کشتن
که نون و خرما صدقه میارن
علی رو باز تو کوفه زنده کردم
نهج البلاغه است روی لبهای من
تو رو قسم میدم به مادرم که
از روی نی با دخترت حرف بزن
سرت اگرچه غرق خاک و خونه
رو نیزه ها آیه نور شدی تو
شکسته شیشه غرور زینب
چرا که مهمون تنور شدی تو
🔸شاعر:
#محسن_حنیفی