#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
ماهْرویان، از عطش در پیچ و تاب
کامها، خشکیده و دلها کباب
بر گل رخسارشان، جاری گلاب
ذکرشان با التهاب و اضطراب
آب آب و آب آب و آب آب
تشنگان از گریۀ سقّا، خجل
آب از سقّا، در آن صحرا خجل
آب و سقا هر دو از زهرا خجل
دور سقا ذکر آل بوتراب
آب آب و آب آب و آب آب
اشکها خشکیده دیگر از عطش
میمکد انگشت اصغر از عطش
میزند در خیمه پرپر، از عطش
گوئیا آهسته گوید با رباب
آب آب و آب آب و آب آب
چهرهها، بیرنگ، چون مهتاب بود
عکس اصغر، روی موج آب بود
بلکه سقّا هم دگر بیتاب بود
مشک با او داشت دائم این خطاب
آب آب و آب آب و آب آب
✍️ #غلامرضا_سازگار
#حضرت_علی_اصغر_ع_مدح_و_شهادت
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
گرچه به ظاهر علی اصغر به نظر میرسد
باطناً اما علی اکبر به نظر میرسد
خُلقاً و خَلقاً به رسول مدنی رفته است
آینهی حُسن برادر به نظر میرسد
میچکد از لعل لبش کوثر و یاسین و نور
کودک شش ماهه پیمبر به نظر میرسد
وقت جلوسش به سر دست امام زمان
حجت حق بر روی منبر به نظر میرسد
چشم زمین محو شکوه اسداللهیاش
در دل قنداقه چو حیدر به نظر میرسد
کرببلا آمد و شد یک تنه جیش الحسین
یک نفر اما دو سه لشگر به نظر میرسد
در قد و بالا نه! ولی در دل و جرأت چرا
با عمو عباس برابر به نظر میرسد
بعد علمدار علمدار حرم میشود
بسکه ابوالفضل دلاور به نظر میرسد
با قدمش، با جنمش، با نفسش، با دمش
محسن صدیقهی اطهر به نظر میرسد
::
مشک، عمو، آب، عطش، خیمه و اشکِ رباب
روضه از اینها که فراتر به نظر میرسد
حرمله گر تیر سه پر را نزند هم، علی
با لب خشکش گل پرپر به نظر میرسد
✍️ #علیرضا_خاکساری
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
عارفان را اینچنین در باور است
طفل این گهواره شیخ اکبر است
این علی ابن حسین ابن علیست؟
یا خدایا عیسِیِ پیغمبر است؟
در کرامت با عمو همشانه است
در امامت با پدر همجوهر است
صبح محشر فاش خواهد شد به ما
این پسر میزانِ روز محشر است
نسل زهرا خیر زهرا میدهد
شعبهی کوثر، خودش هم کوثر است
امتحانش کن به هنگام خطر
از دوصد مردِ خطر غوغاتر است
حرمله تیر و کمان آورد اگر
این پسر راهی میدان با سر است
در کمان انگار تیر آماده است
یا رب این تیر است یا که خنجر است!
تیر لازم نیست این لبتشنه را
از عطش این شاخهی گل، پرپر است
✍️ #سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
شوریدهسر در بین سرها سر برآوردی
رفتی به میدان، کفر لشکر را در آوردی
چشم انتظار پاسخ هل من معینش بود
تو انتظار سخت بابا را سر آوردی
باب الحوائج بودنت را خوب ثابت کرد
آن حاجتی که از امام خود برآوردی
یاریِ بابا را در آن باران تیر و تیغ
آه ای لبِ خشکیده حلقومِ تر آوردی
طوفان به پا شد، لشکر دشمن به خود لرزید
با خود به میدان تا که نام حیدر آوردی
وقتی که دیدی بین خنجرها امامت را
فریاد مظلومیتش را حنجر آوردی
تیری رها شد... تا سپر باشی به مولایت
آه ای کبوتر بچه! بال و پر در آوردی
::
ای باغبان! آخر چه حالی داشتی وقتی
نشکفته بردی غنچهات را، پرپر آوردی؟!
✍️ #حسن_زرنقی
#شب_هفتم
عطر تو زینت فزای روضهها، مهدی بیا
هجر تو از پا میاندازد مرا، مهدی بیا
مهربان تر از پدر مادر به فرزندان تویی
العجل ای بهترین بابای ما، مهدی بیا
ندبه باید کرد از درد فراق روی تو
اَبکیَنَّکَ صَباحاً و مَسا، مهدی بیا
به تقاص خون جدت یا لثارات الحسین!
زودتر با ذوالفقار مرتضی مهدی بیا
ای فدای قد و بالای پیمبرگونه ات
وارث حلم تمام انبیا، مهدی بیا
مادرت زهرای مرضیه صدایت میزند
روز و شب مهدی بیا، مهدی بیا، مهدی بیا
جان به لب آمد ولی نامت نیفتاد از لبم
عمر من طی شد فقط با ذکرِ یا مهدی بیا
صبح عاشورا نشد؛ پس وعدهی ما اربعین
در مسیر از نجف تا کربلا مهدی بیا
شیرخواری با گلوی خشک و با چشمانِ تر
از دل گهواره میخواند تو را مهدی بیا
✍️ #علیرضا_خاکساری
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
در انتظار تو چشمم همیشه بارانیست
و بیتو حال و هوای دلم چه طوفانیست
بیا که خیری از این زندگی نمیبینم
که لحظهلحظۀ عمرم پر از پریشانیست
هوای خیمۀ قلبم بدون تو سرد است
بهار پیش دو چشمم شب زمستانیست
ز جادهای که گذر کردهای مسافر عشق
بین که جای قدومت چقدر نورانیست
درون سینۀ من پر ز آه تبدارست
حدیث غیبت تو بین سینه زندانیست
دعای ندبۀ هر صبح جمعهام آقا
به قصد آمدن تو برای مهمانیست
بیا که ماه عزای شهید بیسر شد
بیا ببار که هنگام مرثیهخوانیست
✍️ #محمدحسن_بیات_لو
گل با صفاست امّا بی تو صفا ندارد
گل با صفاست امّا بی تو صفا ندارد
گر بر رخت نخندد در باغ جا ندارد
پیش تو ماه باید رخ بر زمین بساید
بی پرده گر برآید شرم و حیا ندارد
ای وصل تو شکیبم ای چشم تو طبیبم
بازآ که درد هجران بی تو دوا ندارد
فریاد بی صدایم در سینه حبس گشته
از بسکه ناله کردم آهم صدا ندارد
جان جهان چه قابل بر رو نمای رویت
بی رو نما نما رو، گل رو نما ندارد
بار فراق بردم خون از دو دیده خوردم
بازآی تا نمردم دنیا وفا ندارد
گفتم که در کنارت جان را کنم نثارت
دیدم که جان هم اینجا قدر و بها ندارد
هرگز کسی نگوید بالای چشمت ابرو
تیغ از تو گردن از من چون و چرا ندارد
کعبه تویی نه کعبه زمزم تویی نه زمزم
سعی و صفا و مروه بی تو صفا ندارد
هر کس تو را ندارد جز بیکسی چه دارد
جز بیکسی چه دارد هر کس تو را ندارد
«میثم» غزل به وصفت گوید چرا نگوید
در دل امید وصلت دارد چرا ندارد
منبع: نخل میثم
ای علی ای علی علی اکبر (۲)
دسته دسته گل بیارید
ای جوانان ای جوانان
آل هاشم را بگویید
می رود اکبر به میدان
بابا کند بر قد و بالایش نظاره
از آسمان چشم او ریزد ستاره
ای علی ای علی علی اکبر (۲)
قل هوالله و «احد» را
عمه خوانَد در قفایش
می زند زینب صدایش
می کند بابا دعایش
یا رب گواهی سوی میدان اکبرم رفت
با رفتنش تاب و توان از پیکرم رفت
ای علی ای علی علی اکبر (۲)
این که باشد بر پیمبر
روی ماهش اشبه الناس
می رود در بین لشکر
با تمام شور و احساس
قربانی قرآن شدن، تاب و تب اوست
«انی انا ابن المصطفی» ذکر لب اوست
ای علی ای علی علی اکبر (۲)
آه اگر این قدّ و قامت
بین موج خون نشیند
جان دهد از غصه بابا
داغ او را گر ببیند
ای وای اگر در بین این دریای لشکر
گردد خزان دسته گلِ باغ پیمبر
ای علی ای علی علی اکبر (۲)
لاله لیلا خزان شد
در میان موجِ لشکر
از حرم زینب بیاید
بر تسلّای برادر
آیینه روی پیمبر را شکستند
قلب حسین و فرق اکبر را شکستند
ای علی ای علی علی اکبر (۲)
آتشی در خیمهها دارد فروزان میشود
پیکری آمادهی سُمِّ ستوران میشود
قلب اهل آسمان میسوزد از سوز خیام
عرش حق آمادهی شام غریبان میشود
بود آرامش درون خیمه تا عبّاس بود
عصر عاشورا، درون خیمه طوفان میشود
از عطش کام یتیمان حرم گردیده خشک
آب هم شرمندهی سقای عطشان میشود
میچکد از دیدهی محزون زینب سیل خون
زلفِ ایتام حسینِ او پریشان میشود
نغمهی "هَیهات مِنّا الذِّلَّه" میآید به گوش
زین نوا کاخ ستم یکباره ویران میشود
اندک اندک فصل جانسوز اسارت میرسد
سهم پای کودکان خار بیابان میشود
خیمهها چون شعلهور شد خاطراتی تازه شد
گفت زهرا کربلا هم بیت الاحزان میشود...
#محرّم
#یا_اباعبدالله_الحسین
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد
.
پدرش چیز زیادی که نمی خواست ، فرات !
یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد ؟!
.
خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت
حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد ؟
.
خون حیدر به رگش ، در تب و تاب است ولی
بگذارید به سن علی اکبر برسد
.
شعله ور می شود این داغ دوباره ؛ وقتی
شیر در سینه ی بی کودک مادر برسد
.
زیر خورشید نشسته ، به خودش می گوید
تیر نگذاشت که آن جمله به آخر برسد
.
.
علیرضا لک
تا با ادب نشست گدا بر درِ حسین
حاجت گرفت و گفت شدم نوکر حسین
گفتم چه داشتی که حبیبت تو را خرید؟
با گریه گفت "عشق علیاصغر حسین"
#صل_الله_علیک_یا_علی_اصغر
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی
با سلام خدمت همه ی عزیزان
انشاءالله حال دلتون خوب و نورانی باشه، عزاداریهاتون قبول
🌟✨🌟✨
عزیزان دلم یکی از استادان ختمی رو سفارش کردن که انشاءالله توفیق پیدا کرده و انجام بدیم.
دوست داشتم این رزق معنوی رو با شما عزیزان مهربونم شریک باشم.
💞💞💞💞
انشاءالله سه شب پشت سر هم این ختم رو انجام میدیم.
برای شروع ختم ازامام زمان (عج) اجازه بگیرید وبگویید با اجازه از آقا امام زمان (عج)
شب هشتم محرم
🌻100 صلوات از طرف حضرت موسی ابن جعفر ع هدیه میکنیم به مادر ایشون
🌻شب بعد که شب تاسوعا میشه
100 صلوات از طرف حضرت ابالفضل ع میفرستیم هدیه به حضرت ام البنین س
🌻شب عاشورا هم 100 صلوات از طرف حضرت علی اصغر ع میفرستیم هدیه به بانو رباب س
یعنی سه شب پشت سرهم
در خونه ی سه تا باب الحوائج میریم.
از طریق مادراشون بهشون متوسل میشیم
استاد ما فرمودن با این ختم ممکنه مقدرات تغییر کنه.
انشاءالله این ختم معجزه ها میکنه.
این ختم رو هرکس خودش به جا بیاره.
ولی حتما شما هم این رزق معنوی رو با اقوام و دوستاتون شریک بشین.
نورش به خودتون هم میرسه بنده حقیر رو دعا کنید
التماس دعا