#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
دامن آلوده و بار گناه آوردهام
گر چه آهی در بساطم نیست، آه آوردهام
هر که بودم، هر که هستم، با کسی مربوط نیست
بر امام مهربان خود پناه آوردهام
هر که آرد تحفهای در محضر مولای خود
من دو دست خالی و کوه گناه آوردهام
بر کبوترهای صحنت هدیهی ناقابلیست
گندم اشکی که در این بارگاه آوردهام
نالهام در سینه، اشکم در بصر، سوزم به دل
نامهای چون دودِ آه خود، سیاه آوردهام
ذرّه بودم، زائر شمس الشّموسم کردهاند
قطرهای بودم به این دریا پناه آوردهام
گر چه هستم قطرهای ناچیز، یک دریای اشک،
هدیه بر مولای خود روحی فداه آوردهام
هر فقیری هست دستِ خالیاش سرمایهاش
من فقیرم، دست خالی را گواه آوردهام
«میثما» مولا اگر پُرسد چه آوردی بگو
سر به خاک زائرت از گردِ راه آوردهام
✍️ #غلامرضا_سازگار
#امام_جواد_ع_مدح
هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت
دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت
در پناه معرفت، در پرتو آزادگی
راه حرّیت سپرد و شیوۀ احرار داشت
من غلام همت آنم که از روزِ نخست
افتخارِ دوستی با عترتِ اطهار داشت
جز «رضا» عهد مودّت با کسِ دیگر نبست
جز «جواد» از هر چه گویی بگذر و بگذار داشت
تا جمال شاهد ما در حجاب غیب بود
ادعای صدق ما را مدعی انکار داشت
کیست این مهر جهانآرا که همچون آفتاب
جلوهها نور جمالش از در و دیوار داشت
کیست این سرو سَهی بالا، کز استغنای طبع
لطف و احسان و کرم بود آنچه برگ و بار داشت
یک طرف خیر کثیر فاطمه میراث برد
یک طرف خُلق عظیم از احمد مختار داشت
مظهر تقوا و عصمت، مطلع «اَللهُ نور»
نور علم و معرفت از حیدر کرّار داشت
مطلع الفجر حقیقت آشکارا شد از این
لیلة القدری که مخفی ماند و بس مقدار داشت
نازپروردی که شبها تا سحر شمس الشموس
در کنار مهد نازش دیدۀ بیدار داشت
جلوۀ حسن خدادادش تجلّی تا نمود
بُرد از آیینۀ دلها اگر زنگار داشت
نور علمش گرچه روشن کرده بود آفاق را
دشمن از بیدانشی با او سر پیکار داشت
مجلسی آراست در دربار خود مأمون، ولی
قصد شوم خویش را هم مخفی از انظار داشت
«پور اکثم» ریخت در آن جمع، طرح یک سؤال
یعنی از آن حجت معصوم استفسار داشت
«چیست حکم آنکه مُحرِم بود و قتل صید کرد؟»
آن ولیالله ناطق در جواب اظهار داشت:
«کشت از راه خطا، یا عمد؟ در حِلّ یا حرم؟
بنده یا مولی؟ پشیمان بود یا اصرار داشت؟
بسته بود احرام حج یا عمره؟ شب یا روز بود؟
جهل بر او چیره شد یا علم بر این کار داشت؟
خردسالی بود وین صید نخستش بود؟ یا،
سالخوردی بود و زین پروندهها بسیار داشت؟
صید، وحشی بود یا نه، رام بود آرام بود؟
با کدامین صید آن صیّادِ مُحرِم کار داشت؟»
چون رسید اینجا سخن «یحیی بن اکثم» شرمگین
با چنان فضل و کمال از دانشِ خود، عار داشت
«خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عَجَب در گردش پرگار داشت»
بر در این روضه «رضوان» مژدۀ «طوبی لکم»،
از پی عرض ارادت عرضه با زُوّار داشت
باید اینجا با کمال معرفت شد عذرخواه
هم سرشک توبه هم تسبیح و استغفار داشت
باید اینجا حلقۀ بابِ شفاعت را گرفت
سر به زیر از شرمساری، رویِ دل با یار داشت
باید اینجا چون «اباصلت» از سویدای ضمیر
گاه ذکر «یا جواد» و گاه «یا غفّار» داشت
باید اینجا چنگ زد بر دامن «أمَّن یُجیب»
منتظر بود و به مضطرّ حقیقی کار داشت
گر چه ما امروز محروم آمدیم اما «شفق»
ای خوشا آنکس که فردا وعدۀ دیدار داشت
✍️ #محمدجواد_غفورزاده
#امام_جواد_ع_مدح
جواد آنکه به نزدش سخا و جود گداست
جواد آنکه خدا نیست، خندههای خداست
جواد آنکه هم از کودکی امام شده است
شبیه حضرت عیسی و حضرت یحیاست
جواد آنکه کریم بن هفت اقیانوس
جواد آنکه جواد بن هشتمین دریاست
جواد آنکه جواب تمام پرسشها
جواد آنکه امام تمام بارانهاست
جواد آنکه به دل بردن از پدر مشهور
جواد آنکه علیاکبر امام رضاست
جواد آنکه پدر از پسر غریبتر است
یکی به غربت مشهد، یکی به سامرّاست
جواد آنکه به لبهای تشنه جان داده است
جواد آنکه پر از کلّ یوم عاشوراست
دلم شکسته ولی پر تلاطم است هنوز
که "عشق" فاصلهی کاظمین کرب و بلاست
✍️ #مهدی_جهاندار
#امام_جواد_ع_مدح
شور میان مثنوی و مستزادها
مضمون ناب دفتر شعر "فؤاد"ها
نزد تو نذر شاعر أُمّی قبول نیست؟؟
دل بستهاند بر کرمت بی سوادها
من سالها خراب توأم بادهی طهور!
آوردهاند عطر تو را ابر و بادها
"با صد امید بر درِ این خانه آمدم "
باب الجوادتان شده باب المرادها
محو تو و اسیر سه إبن الرضا شدم
دل دادهام به دست رضایی نژادها
هر روز بر گدای تو افزوده میشود
به به، به سفرهی تو و این اِزدیادها
بیش از نیاز میدهی و ذوق میکنم
خیلی کم است پیش تو "خیلی زیاد"ها
✍️ #علیرضا_خاکساری
#امام_جواد_ع_مدح
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهی یاد تو باد را
افراشته ولای تو در هشت سالگی
بر بام آسمان عَلَم دین و داد را
خورشید، فخر از آن بفروشد که هر سحر
بوسیده آستان امامِ جواد را
خورشیدِ بی غروب امامت که جود او
آراسته است کوکبهی بامداد را
جود و سخا جواز تداوم از او ستاند
تقوا از او گرفت ره امتداد را
آن سرخط سخا که به جود و کرم زده
بر لوح آسمان رقم اعتماد را
بیرنگ کرده بددلیِ دشمنان او
افسانهی سیاهدلیهای «عاد» را
تنگ است دل به یاد امام زمان، مگر
بوییم از امام نُهم عطر یاد را
وقتی که نیست گل ز که جوییم جز نسیم
عطر بهارِ وحدت و باغِ وداد را؟
جز آستان جود و سخایت کجا برم
این نامه ی سیاهِ گناه، این سواد را؟
بی یاری شفاعت تو چون کشم به دوش
بار ثواب اندک و جرم زیاد را؟
خط امان خویش به ما ده که بشکنیم
دیوارِ امتحانِ غلاظ و شداد را
ای آنکه هرگز از درِ جودت نراندهای
دلدادگان خستهدلِ نامُراد را
بگذار تا به نزد تو سازم شفیع خود
جدت امام ساجد زین العباد را
تا روز حشر یار غریبی شوی که بست
از توشهی ولای تو زادالمعاد را
✍️ مرحوم #حسین_منزوی
#امام_جواد_ع_مدح_و_مناجات
#زمزمه
گر چه از غم، شکسته بالِ من است
اشک من، شاهد ملالِ من است
همهشب این زبان حالِ من است
یا جوادالائمه ادرکنی!
حالِ ابر بهار دارم من
دیدهای اشکبار دارم من
«از جهان با تو کار دارم من»
یا جوادالائمه ادرکنی!
من که مهر تو را خریدارم
هم دلآزرده، هم گرفتارم
«گره افتاده است در کارم»
یا جوادالائمه ادرکنی!
شد گواهِ شکستهبالی من
چشم پُر اشک و دستِ خالی من
نظری کن به خستهحالی من
یا جوادالائمه ادرکنی!
درد ما را نگفته، میدانی
نامه را نانوشته میخوانی
منم و این دو چشم بارانی
یا جوادالائمه ادرکنی!
ای کرم عبدِ خانهزادِ شما
رحمت و جود در نهاد شما
نَبضِ من میزَند به یاد شما
یا جوادالائمه ادرکنی!
خواهم از بَندِ غم نجات از تو
التماس از من، التفات از تو
تا به دستم رسد برات از تو
یا جوادالائمه ادرکنی!
✍️ #محمدجواد_غفورزاده
#امام_جواد_ع_مدح
در اين حريم، هيچكسی بیمراد نيست
بازار اهل معرفت اینجا کساد نیست
همواره بیحساب فقط لطف میكند
بيهوده نام او كه امامِ "جواد " نيست
ديدم كه در تمامی حاجتگرفتهها
فرقی ميان مجتهد و بیسواد نيست
پرسيدم از حوائج و بين جوابها
حتی يكیش، "حاجت ما را نداد"، نيست
نامی برای درب ورودی مرقدش
درخور تر از ورودی "باب المراد" نيست
✍️ #نفیسه_سادات_موسوی
#امام_جواد_ع_مدح
من از ازل گدایم و او از ازل جواد
مثل رضا و مثل خودش بی بَدَل جواد
با روی خوش گذاشت به سائل مَحل جواد
در جُود و در کرم شده ضَربُ المَثَل جواد
((صَلِّ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلیَ الجَواد))
دست خُداست دست امامِ جوادِ من
عرش خُداست روضهی باب المُرادِ من
لطف زیاد اوست که مانده به یادِ من
یکجمله است نغمهی هر بامدادِ من
((صَلِّ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلیَ الجَواد))
او را دلیل بارش باران نوشتهاند
در مدح او ملائکه قرآن نوشتهاند
چشم و چراغ شاه خراسان نوشتهاند
روی عقیق دست کریمان نوشتهاند
((صَلِّ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلیَ الجَواد))
با مَستِ حُبِّ او سخن از مُستَحَب مگو
شهد لبش که هست به ما از رُطب مگو
ما با غمش خوشیم بیا از طرب مگو
در پردهای بلند بخوان؛ زیر لب مگو
((صَلِّ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلیَ الجَواد))
دل یاکریم گفت و زبان یاجواد گفت
باید نیاز خویش به بابُ المراد گفت
گنبد زبان گشود و دم گوش باد گفت
شد برکتش زیاد، کسی که زیاد گفت:
((صَلِّ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلیَ الجَواد))
ماییم سائل سرِ بازار کاظمین
هستیم تا همیشه بدهکار کاظمین
بیچارهی رضا و گرفتار کاظمین
گفتیم با تمامی زوّار کاظمین
((صَلِّ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلیَ الجَواد))
ای دل! به شادی دل آل عبا بخوان
پیوسته با اهالی ارض و سما بخوان
در صحن با صفای امامینِ ما بخوان
مصراع آخرست؛ بیا با رضا بخوان
((صَلِّ عَلی مُحمّد و صَلِّ عَلیَ الجَواد))
✍️ #محمد_قاسمی
#امام_جواد_ع_مدح_و_مناجات
تو از ازل جوادی و ما از ازل فقیر
"یا ایُّهَاالجَواد! تَصَدَّق عَلَی الفَقیر"
حس کرده است ثروت عالم به دست اوست
وقتی گرفته است تو را در بغل فقیر
از حدّاکثر همه سر بوده هر زمان
از تو رسیده است به حدّاقل، فقیر
این گوشهچشم توست که اکسیر اعظم است
با یک نگاه تو به غنی شد بدل فقیر
از دیگران زیاد شنیده، ولی فقط
دیده همیشه جود تو را در عمل فقیر
با دست پُر به خانهی خود رفته هر زمان
با دست خالی آمده در این محل فقیر
از آن زمان که لطف تو را دید تا ابد
شد روزگار تلخ به کامش عسل فقیر
"دارایی جواد به منزل نمیرسد"
دربارهی تو ساخته ضربالمثل فقیر
این بیتها گدای جوادالائمهاند
با این نیّت ردیف شده در غزل فقیر
یابنالحسن! به نیّت تعجیل در ظهور
"الغوث" دم گرفته غنی، "العجل" فقیر
✍️ #مجتبی_خرسندی
#امام_جواد_ع_مدح_و_مناجات
شکستهاند قلمها و بستهاند دهانها
نشستهاند قدمها و خستهاند توانها
نبرده راه به جایی خیال از تو سرودن
چه ساکناند زمانها، چه الکناند زبانها
چه حاجتی به بیان است آنچه را که عیان است
که شرح عمر کمت نیست در توان بیانها
کم از شکوه تو گفتند راویان احادیث
نشسته داغ عظیمی میان سینۀ آنها
کسی که حرز تو را بسته است بر سر بازو
کشیده خط سیاهی به دور خط و نشانها
یکیست لطف و عتابت هر آن که دور شد از تو
چشیده است بلاها و دیده است زیانها
تویی که مرجع حلُالمسائل است نگاهت
به ما نگاه بینداز در هجوم گمانها
همیشه قصۀ تو میخورد گریز به گودال
درست لحظۀ آخر بریده است امانها
رضا شدهست علیاکبر و شدی تو حسینش
عوض شدهست فقط جای پیرها و جوانها
دوباره راهی مشهد شدیم و توشۀ ما شد
پر از عریضۀ حاجت شبیه نامهرسانها
غریبزاده! قریبِ به اتفاق سپردند
که حاجت از تو بخواهیم ای امام جوانها!
✍️ #سیدمحمدجواد_میرصفی
#امام_جواد_ع_مدح_و_مناجات
شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی
به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی
تو آن همیشه امامی، من آن همیشه غلامم
من آن همیشه غلامم، تو آن همیشه امامی
مرا خیال نمازت شبی کشید به رؤیا
عجب رکوع و سجودی، عجب قعود و قیامی
چه اشتراک قشنگیست بین طوس و مزارت
که از تو و پدرت هست در دو صحن مقامی
نوشتهاند به باب الرضا تمامیِ جودی
نوشتهاند به باب المراد جودِ تمامی
شبی ز بخت بلندم به خانۀ تو رسیدم
چه سفرهدار کریمی، چه خوانی و چه طعامی
سؤال داشتم از غربتت، زمان به عقب رفت
نگاه بود جوابت، نه حرفی و نه کلامی
عجب فراز عجیبی، عجب غروب غریبی
پس از سه روز هنوز آفتاب، بر لب بامی...
✍️ #سیدمیلاد_حسنی
#امام_جواد_ع_مدح_و_مناجات
عاشقم عاشق نامی، منم و عشق امامی
غرق در سرّ جوادم، چه امامی و چه نامی
دفزنان، خواند مدینه: «طَلَعَ البَدرُ عَلَینا»
سر زد از خانۀ خورشید، عجب ماه تمامی
نُه کبوتر، دل تنگم به حرم کرده روانه
تا به تو، از قم و مشهد برسانند سلامی
شدهای پیرِ جهانی به جوانی و شدم من
بندۀ پیر خرابات و عجب لطف مدامی
«همه عزّی و جلالی، همه علمی و یقینی
همه نوری و سروری، همه جودی و» مرامی
آه! اگر نان یتیمی، رسد از خوان کریمی
وای! اگر از تو جوادی، برسد جامه و جامی
با تو، بیخود شدن از خویش؛ چه مستی حلالی!
بی تو، چرخیدنِ بیعشق؛ چه احرام حرامی!
پسر حیدری و خاتم جود است به دستت
شود آزاد، نگاهت اگر افتد به غلامی
عالمی دل به رضا بسته، رضا دل به تو داده
بردهای خسرو شیرین! دل سلطان به کلامی
باب اگر باب جواد است، در آن گوشه مقیمم
بیش از این در همه آفاق، مگر هست مقامی؟
«من از آن روز که در بند تو» هستم، شدم آزاد
ندهم هر چه رهایی، به چنین حلقۀ دامی
به چه کار آیدم این سر؟ نرسد گر به سرایت
بشکند پای طلب، گر نزند سوی تو گامی
ای محمد! برسد بعد تو، همنام تو بیشک
که بر این سلسله، نامش بشود حُسن ختامی
نظری کن که دلم را برسانم به طلوعش
که خروش قلمم را، برسانم به قیامی
✍️ #قاسم_صرافان