#امام_جواد_مدح
هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت
دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت
چند روزه نوبت هر کس به پایان میرسد
ای خوش آن رهرو که ره در خلوت اسرار داشت
در پناه همّت و در پرتو آزادگی
راه حرّیت سپرد و شیوۀ احرار داشت
من غلام همت آنم که از روزِ نخست
افتخارِ دوستی با عترتِ اطهار داشت
جان گرفت از عشق سلطان سریر ارتضا
ور گرامی داشت جان را از پی ایثار داشت
پیرو هشت و چهار آمد، نشد از واقفین
چون به قول خاتم پیغمبران اقرار داشت
مدفنِ پاکِ رضا را کعبۀ امید یافت
بر رضا و نسل پاکش التجا بسیار داشت
جز رضا عهد مودّت با کسِ دیگر نبست
جز جواد از هر چه گویی بگذر و بگذار داشت
تا جمال شاهد ما در حجاب غیب بود
ادعای صدق ما را مدعی انکار داشت
کیست این مهر جهانآرا که چون آباء خویش
جلوهها نور جمالش از در و دیوار داشت
کیست این سرو سَهی بالا کز استغنای طبع
لطف و احسان و کرم بود آنچه برگ و بار داشت
یک طرف خیر کثیر فاطمه میراث برد
یک طرف خُلق عظیم احمد مختار داشت
مظهر تقوا و قُدس و مطلع اَللهُ نور
نور علم و معرفت از حیدر کرّار داشت...
مطلع الفجر حقیقت آشکارا شد از این
لیلة القدری که مخفی ماند و بس مقدار داشت
نازپروردی که شبها تا سحر شمس الشموس
در کنار مهد نازش دیدۀ بیدار داشت...
جلوۀ حسن خدادادش تجلّی تا نمود
بُرد از آیینۀ دلها اگر زنگار داشت
خود خداوند فضیلت بود و بهر کسب فضل
در حریم قدس او «فضل بن شاذان» بار داشت
خوشهچین خرمن فیضش «ابو تمّام» هم
این حقیقت را به اِمداد سخن اِشعار داشت...
آن دلآگاهی که با ظلم و ستم پیکار کرد
دشمن از بیدانشی با او سر پیکار داشت
آزمون حضرتش را کرد دستاویز خویش
آزمونگر «پور اکثم»، تا چه در پندار داشت
شوربختی بین که کرد از تیرهرایان محفلی
قصد شوم خویش را هم مخفی از انظار داشت
بود آن دانای راز آگاه که قاضِی القُضاة
با نهاد و نیّتی ناپاک استفسار داشت
«چیست حکم آنکه مُحرم بود و قتل صید کرد»
لعل لب بگشود و در پاسخ چنین اظهار داشت:
«کشت از راه خطا، یا عمد؟ در حِلّ یا حرم؟
بنده یا مولی؟ پشیمان بود یا اصرار داشت؟
بسته بود احرام حج یا عمره؟ شب یا روز بود؟
جهل بر او چیره شد یا علم بر این کار داشت؟
خردسالی بود وین صید نخستش بود؟ یا،
سالخوردی بود و زین پروندهها بسیار داشت؟
از همه بگذشته، کوچک یا بزرگ از وحش و طیر
با کدامین صید آن صیّادِ مُحرم کار داشت؟»
چون رسید اینجا سخن «یحیی بن اکثم» شرمگین
با چنان فضل و کمال از دانشِ خود، عار داشت
«خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عَجَب در گردش پرگار داشت»...
بر در این روضه «رضوان» مژدۀ «طوبی لکم»،
از پی عرض ارادت عرضه با زوار داشت...
باید اینجا با کمال معرفت شد عذرخواه
هم سرشک توبه هم تسبیح و استغفار داشت
باید اینجا حلقۀ بابِ شفاعت را گرفت
سر به زیر از شرمساری، رویِ دل با یار داشت
باید اینجا چون «اباصلت» از سویدای ضمیر
گاه ذکر «یا جواد» و گاه «یا غفّار» داشت
باید اینجا چنگ زد بر دامن «أمَّن یُجیب»
منتظر بود به مضطرّ حقیقی کار داشت
گر چه ما امروز محروم آمدیم اما «شفق»
ای خوشا آنکس که فردا وعدۀ دیدار داشت
#محمدجواد_غفورزاده #شفق
#امام_جواد علیهالسلام
#غزل
عاشقم عاشق نامی و رسیدم به امامی
غرق در سرّ جوادم، چه امامی و چه نامی
دفزنان، خواند مدینه: «طَلَعَ البَدرُ عَلَینا»
سر زد از خانۀ خورشید، عجب ماه تمامی
نُه کبوتر، دل تنگم به حرم کرده روانه
تا به تو، از قم و مشهد برسانند سلامی
شدهای پیرِ جهانی به جوانی و شدم من
بندۀ پیر خرابات و عجب لطف مدامی
آه! اگر نان یتیمی، رسد از خوان کریمی
وای! اگر از تو جوادی، برسد جامه و جامی
با تو، بیخود شدن از خویش؛ چه مستی حلالی!
بی تو چرخیدن بیعشق؛ چه احرام حرامی!
پسر حیدری و خاتم جود است به دستت
شود آزاد، نگاهت اگر افتد به غلامی
عالمی دل به رضا بسته، رضا دل به تو داده
بردهای خسرو شیرین! دل سلطان به کلامی
باب اگر باب جواد است، در آن گوشه مقیمم
بیش از این در همه آفاق، مگر هست مقامی؟
«من از آن روز که در بند تو» هستم، شدم آزاد
ندهم هر چه رهایی، به چنین حلقۀ دامی...
ای محمد! برسد بعد تو، همنام تو بیشک
که بر این سلسله نامش بشود حُسن ختامی
نظری کن که دلم را برسانم به طلوعش
که خروش قلمم را، برسانم به قیامی
#قاسم_صرافان
#امام_جواد علیهالسلام
#مربع_ترکیب
باب مراد
سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
جان همگان در قدمش باد فدایی
جود آمده بر درگه او بهر گدایی
در وسعت ملک ازلی نور ببینید
ای چشم بد از ماه رخش دور! ببینید!
ای ماه رجب بوسه بزن بر سر و رویش
ای مهر ببر سجده به خاک سر کویش
ای لیلۀ قدر این تو و این طرۀ مویش
ای خلق خدا روی بیارید به سویش
این باب کرم، باب دعا، باب مراد است
والله جواد است جواد است جواد است
ای چشم رضا محو تماشای جمالت
جبریل، پرش سوخته در سیر کمالت
خورشید بَرَد سجده به ایوان جلالت
میراث محمّد شرف و خُلق و خصالت
بالیده رضا لحظهبهلحظه به وجودت
مشهورتر از کل امامان شده جودت
دادهست خداوند به فضل تو گواهی
در کودکیات سینه پر از علم الهی
دادی خبر از ابر و هوا و یم و ماهی
مأمون که نبودش به درون غیر سیاهی
گویی که شراری شد و یکباره برافروخت
در آتش بغض و حسد و کینۀ خود سوخت
در سن طفولیتت ای عالِم عالَم
علم ازل و علم ابد بود مجسم
زانو زده در محضر تو زادۀ اکثم
نه زادۀ اکثم که تمام علما هم
تا زنگ ز آینۀ دلها همه شوید
قرآن به زبان تو سخن گفته و گوید...
#غلامرضا_سازگار
#امام_جواد علیهالسلام
#مربع_ترکیب
شمیم عشق میرسد دوباره بر مشام ما
نسیم رحمت خدا وزد به خاص و عام ما
مگر بهشت آرزو گشوده شد به نام ما
مگر خدای خواسته جهان شود به کام ما
که بهر دلشکستگان در امید باز شد
هزار قفل غم ببین که بیکلید باز شد
باز عنایت خدا شامل اهل راز شد
که آه سینهسوز ما کاری و کارساز شد
ز پا فتاده بلا ز عشق سرفراز شد
بگو به کاروان دل راه مدینه باز شد
بار سفر ببند تا در آن حرم سفر کنیم
به طلعت رضا و هم جواد او نظر کنیم...
شمس ضحی که میدمد ماه ز هر نظارهاش
بود طلوع این قمر تجلّی دوبارهاش
تا که نگاه میکند بر رُخ ماهپارهاش
غرق ستاره میشود کنار گاهوارهاش
نهم امام را به بر، امام هشتم آورد
بضعۀ دوم نبی، کوثر دوم آورد
خوی و خصال مصطفی، علم و کمال مرتضی
شرم و حیای فاطمه، حُسن و جمال مجتبی
زُهد امام چارمین، عزم شهید کربلا
حکمت باقرُ الحِکَم، دانش صادقُ الوَرا
کَظم امام کاظم و صبر رضا در او بُوَد
وجود او به ملک جان، کمال آرزو بود...
ای به سریر عصمت از بعد رضا قدم زده
به هشت سالگی دم از امامت اُمَم زده
به قلههای مکرمت، کرامتت علم زده
اساس واقفیّه را ظهور تو به هم زده
تویی که شد ز نور تو طلوع صاحب الزمان
پُر برکتترین کسی که آمدهست در جهان
فروغ بزم قدسیان، چراغ آسمان تویی
مُدوّر زمین تویی مُدبّر زمان تویی
خدای را امین تویی جهات را امان تویی
تجسم یقین تویی فراتر از گمان تویی
تو وارث پیمبری شافع روز محشری
قسم به کوثر خدا خیر کثیر کوثری...
#سیدرضا_مؤید
#امام_جواد_ع_مدح
هرکس که تاج مهر تو بر سر ندارد
از سجده ی گمراهی اش سر بر ندارد
سرمایه ی عشق شما راه نجات است
بیچاره هر کس عشق تان در سر ندارد
لازم نکرده که مرا فردا بخوانند
جنت اگر از نامتان سردر ندارد
گشتم ولی دنیای شیعه از تو آقا
مولود پر خیر و مبارک تر ندارد
کوری چشم دشمنان إبنُ الرضایی
کی گفته سلطانم علی اکبر ندارد؟
دردانه ی سلطان طوسی یا محمد
والیِ ما غیر از شما دلبر ندارد
عطری که از ذکر لبت در شهر پیچید
عود و گلاب و نافه و عنبر ندارد
در کودکی در قله های علم بودی
علم تو را عیسای پیغمبر ندارد
هم ارزش خاک عبایت را یقینا
در ارض و در افلاک سرتاسر ندارد
فهمیده ام از نامه ی سلطان، که عالم
کُنْیه نکوتر از اباجعفر ندارد
در کاظمینت هر کسی آمد دلش ماند
راهی بجز این راه تا آخر ندارد
"وَ انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَهً ..." عیدی همین بس
عالم بجز چشم شما محور ندارد
می دوزد آخر چشم خود را بر دو دستت
مرغی که در وقت پریدن پر ندارد
محشر بفهمد جایگاهِ عصمتت را
هرکس تو را در این جهان باور ندارد
شاعر: #محمدجواد_شیرازی
#امام_جواد_ع_مدح
از شعف از شوق سرشارم، ندارم غصه ای
خوب شد حالِ بد و زارم، ندارم غصه ای
قرعهٔ فالم به دست صاحبِ «بخشش» رسید
یاورم شد! بخت شد یارم، ندارم غصه ای
نورِ چشم ضامن آهو شد امشب ضامنم
شد سبُک از معصیت «بارم»، ندارم غصه ای
تا سحر در فکر لطفش میروم تا کاظمین
با دلی آرام بیدارم، ندارم غصه ای
دوستش دارم! به دست مهربانش بارها
برطرف شد بغضِ بسیارم، ندارم غصه ای
با دعایش مشکلاتم یک به بک حل میشود
پس اگر گاهی گرفتارم؛ ندارم غصه ای
سائلم آنجا که حاجت را نگفته میدهد
گرچه مدیون و بدهکارم، ندارم غصه ای
در دو عالم بر سرم هر چه بلا نازل شود
تا جواد إبن الرضا(ع) دارم، ندارم غصه ای!
شاعر: #مرضیه_عاطفی
#امام_جواد_ع_مدح_و_ولادت
حمد بی حد خدای رحمان را
که ز نور آفرید نیکان را
قدرتش را به رخ کشید و سپس
خلق فرمود نور ایمان را
از میان تمام مخلوقات
برگزید عالمانِ قرآن را
راسخون را امینِ وحیَش ساخت
ساخت از علمشان حکیمان را
با اَمینانِ وحی، در عالَم
برتری داد خَلقِ انسان را
از میانِ تمام امت ها
خود سوا کرد ما محبان را
چارده نور در دلِ ما ریخت
داد بر ما تمامِ احسان را
یکی از آن چهارده انوار
هدیه شد خطّه ی خراسان را
قبل از آن در مدینه بابا شد
ای بنازم قدومِ جانان را
در همان نونهالی اَش، پدرش
مُلکِ زَر ساخت خاک ایران را
ما شدیم عاشقان آن حضرت
داد بر ما کلید رضوان را
چون عیان شد جمال زیبایش
همه دیدند روی سبحان را
شد جوادالائمه سلطان و...
ما همه سائلان، کریمان را
ای مَدار ولایتِ عظما
یا جوادَالائمه ادرکنا
ای جمالِ ربوبی اَت زیبا
وی جلالِ الهی اَت والا
حوریانِ بهشت آمده اند
تا گذاری قدم به این دنیا
ای بهای جنان ز لبخندت
سالها منتظر تو را بابا
در نگاهِ رضا پر از شوق است
خوش بنازد به قامتت جانا
دودمانت ندیده مولودی
اینچنین پر ز برکت، ای آقا
مادرت هم ندید میلادت
عمه ی با فضلیتت، حتی
تو که هستی که اینهمه بردی
دل ز آل محمد ای یکتا
چون به دنیا دو دیده وا کردی
گوشِ جانت به هر صدا، شنوا
نورِ رویت به آسمان ساطع
برکاتِ وجودی اَت، غوغا
سجده اَت در کمالِ آرامش
اَشهَدَت، لا اِلهَ اِلّا الله
به رسولِ خدا گواهی داد
آن زبانت به شیوه ای، شیوا
کف زدند اهلِ آسمان و زمین
چونکه گفتی علی ولی خدا
ای مدار ولایت عظما
یا جوادالائمه ادرکنا
ای امامِ تمامِ مخلوقات
قبله گاهِ تمامیِ حاجات
اهلِ عالم تو را چنین خوانند؛
نقطه ی عطفِ کلِ موجودات
ای تو را علم اول و آخر
با خبر از جمیعِ مکنونات
ظاهر و باطن از تو مخفی نیست
عالَم و آدم و همه ذرات
ای بنامت هزار و یک اَسماء
وی خدا را به هر صفت مرآت
همه ما را به اسم بشناسی
آگهی از درونِ ما بِالذّات
میشناسند از تو خالق را
به تو سوگند جمله مصنوعات
هر که دریای علم را داراست
از تو یک قطره اَش ز معلومات
فیلسوفانِ دهر معترفند...
نزدِ تو علمشان چو مجهولات
دیده عالَم مناظراتِ تو را
اِبنِ اَکثَم کجا و آبِ حیات!
تو کجا، دانشِ قیافه شناس!
ای خدا را نشانِ ذات و صفات
مشرکان، سرکشان، تو را دشمن
سازشِ تو به دشمنان، هیهات
ما کجا، وصفِ تو کجا، آقا
همه اینها بضاعتی مزجات
ای مدار ولایت عظما
یا جوادالائمه ادرکنا
ای نگاهت، نگاهِ رحمانی
همه اوصافِ توست، سبحانی
یک نظر گر کنی به خَلقِ جهان
میشوند اهلِ دین همه، آنی
دوستانند جمله در قِلَّت
دشمانند در فراوانی
شیعیانت میانِ عسر و هرَج
عاشقانِ تو در پریشانی
مومنین را گِره بکار افتاد
مسلمین را به درد، درمانی!
یک نظر کن سوی محبانت
که تو حاجاتِ هر که را دانی
خیلِ حاجات بر تو آوردیم
تا تو حاجت روا بگردانی
انتظارِ فرج شده دشوار
آه از این انتظارِ طولانی
دستِ ما را به دستِ او برسان
جانِ ما را در او نما فانی
کن لباسِ فرج بر اندامش
با دعا، یک دعای طوفانی
خصمِ زهرا ز مکه بیرون کن
فتح کن کعبه را به آسانی
حجِ ما با امامتِ مهدیست
همرهِ سیدِ خراسانی
برسان مرگِ سرخِ ما، سوگند...
بر ابومهدی و سلیمانی
ای مدار ولایت عظما
یا جوادالائمه ادرکنا
#محمود_ژولیده
#امام_جواد_ع_و_حضرت_علی_اصغر_ع_ولادت
اگر دست و بالت کمی خالی است
اگر حال و روز تو بی حالی است
اگر آسمان در قفس میکشی
اگر قسمتت بی پَر و بالی است
اگر کار و بار تو پیچیده و...
اگر چند وقتی بد اقبالی است
اگر تار و پودت گره خورده است
اگر غصهها نقشِ این قالی است
اگر رنگ و روی تو زرد است و سرد
اگر مثل پاییز یک شالی است
علاجش فقط یک نفس یا علیست
خدا هست با آنکه او با علیست
خدا در شکوهِ جلال علیست
خدا در ظهورِ جمال علیست
خدا در نزولش علی میشود
خدا در مقامش کمالِ علیست
حرام خدا و حلال خدا
حرام علی و حلال علیست
پیمبر پس از سِیرِ معراج گفت
که ما هرچه دیدیم مال علیست
علی چارده مرتبه آمده
علی عین میلادِ آل علیست
علی گفته و غرق عین اش شدیم
همه راهیِ کاظمینش شدیم
مرا فارغ از قیل و قالم کنید
مرا راحت از خشکسالم کنید
محال است لب را به مِی تر کنم
مرا تشنهی این محالم کنید
مرا بشکنید و بسازید باز
تَرَکهای روی سفالم کنید
فقط روی چشمان خود میکشم
از این خانه هرچه"حوالم"کنید
مرا میکشاند دو گنبد طلا
شب رفتنم شد حلالم کنید
ببینید رویای جبریل را
مبارکترین کودک ایل را
شلوغ است اگر آستانِ جواد
پُر از برکت است آسمان جواد
گدایی به شاهی مقابل نشست
چه ها میکند تکه نان جواد
پیمبر پدر با خدیجه شد و...
رضا نیز با خیزران جواد
علیاکبرش را ببین بعد از این
رضا می شود میهمان جواد
شبیه نماز حسین و علی است
نماز رضا با اذان جواد
فقط شانهات را به دیوار نِه
فقط زیرِ لب گو به جانِ جواد
تو را میدهد تا قیامتِ مراد
گره وا کُنَد خاکِ باب الجواد
خدا خواست تا بی کرانش دهند
و در یک افق سه جوانش دهند
علی جان آقای کرببلاست
حسین آمده تا سه جانش دهند
فقط دوست دارد ببیند علی
فقط دوست دارد همانش دهند
علی در سه صورت تماشایی است
علی را سه جلوه نشانش دهند
علی اصغرش هم علیاکبر است
اگر فرصت امتحانش دهند
به صف فطرس و جبرئیل و رباب
که نوبت به نوبت تکانش دهند
زمین خوردها را که جان میدهند
به باب الحوائج نشان میدهند
اگر بارِ ما از کَرَم میکشد
برای پدر بارِ غم میکشد
رسیده بگوید اگر قد کِشَد
شبیهِ عمویش عَلَم میکشد
غریبی ببین تشنگیاش ببین
که کارِ پدر بر قسم میکشد
گمانم به دنبال گهواره است
کسی که به آتش حرم میکشد
فقط مادرش آه دنبال او
در آن راهِ پُر پیچ و خَم میکشد
بِبَر نامِ او را خدا بعد آن
به حجم گناهت قلم میکشد
رباب است یک فاصله تا حسین
چهها کرده این حرمله با حسین
شاعر: #حسن_لطفی
#حضرت_علی_اصغر_ع_ولادت
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
#مربع_ترکیب
دارد بساط عاشقی تکمیل می گردد
آیات شادی آفرین تنزیل می گردد
لبخند او لحن خوشِ ترتیل می گردد
دُکّان درد و غصّه ها تعطیل می گردد
وقتی که چشمانِ مسیحاگونه اش وا شد
لبخند بر روی لبِ ارباب پیدا شد
سجّاده،محراب دعاها را بغل می کرد
قطره به قطره،برکه دریا را بغل می کرد
آئینه احساس تماشا را بغل می کرد
دستان کوچک داشت بابا را بغل می کرد
جبریل کم کم داشت در این صحنه جان می داد
وقتی حسین آرام در گوشش اذان می داد
باید که درد دردمندان را دوا می کرد
از نور خالق انشعابی را جدا می کرد
باید برای ماه نامی دست و پا می کرد
او را میان کهکشان خود صدا می کرد
مثل ازل هفت آسمان با او بلی می گفت
بابا برای بار سوم"یا علی"می گفت
این ماهسیما پرده ها را از حجاب انداخت
از چهره ی آئینه ها رختِ نقاب انداخت
لب های جنّ و انس را با خنده آب انداخت
ارباب،چشمش را به لبخند رباب انداخت
بابا،علی،مادر..،سه تا نور جهان جمع است
خورشید و مهتاب و ستاره جمعشان جمع است
ذکر علی اصغر ستون طاق دین رَب
نور جبینش آیه ی فتح المبین رَب
تا شد حسین انگشتری او شد نگین رَب
بند قماط او نخ حبل المتینِ رب
قطعاً خدا این طفل را باب الحوائج کرد
رسم گدایی را در این خانه رایج کرد
ما را صغیر سفره ی بابای او خواندند
ما را اسیر سفره ی بابای او خواندند
ما را فقیر سفره ی بابای او خواندند
جیره بگیرِ سفره ی بابای او خواندند
شکر خدا نان شب ما نامِ ارباب است
شیرینی روی لب ما نامِ ارباب است
گهواره ی او قبله ی سیّار امروز است
کعبه به دورش حاجی هوشیار امروز است
یوسف برو،او گرمی بازار امروز است
دُلدُل سوار و حیدر کرار امروز است
با گریه ها دارد رجز در اصل،می خواند
جنگاوری را در دل گهواره می داند
قربان این کودک عجب ایل و تباری داشت
خون علی را در دل رگهاش جاری داشت
بااینکه گلبرگ تنش عطر بهاری داشت
تیغ نگاهش کاردبرد ذوالفقاری داشت
کوچکترین باز شکاری بین این لانه است
او شیرِ در گهواره ی چوبی این خانه است
او مُحکمات آیه ی تطهیر قرآن است
کوچکترین قطره میان نسل باران است
پیراهنش درمان چشمِ پیر کنعان است
مثل علی اکبر برای عمه ها جان است
قنداقه ی او را میان عرش می چرخاند
زینب برایش "وَ ان یکاد"از جان و دل می خواند
تا آفتاب ظهر می تابید،می خندید
از آسمان باران که می بارید،می خندید
وقتی عموعباس را می دید،می خندید
گاهی رقیّه جان که می خندید،می خندید
چشمان شور ای کاش این ها را نمی دیدند
گل های لبخند قشنگش را نمی چیدند
در کربلا وقتی عطش کابوس بابا شد
از تشنگی قدِّ سکینه،خواهرش،تا شد
ماه قبیله راهی آغوش دریا شد
لب های خشک او بلای جان سقا شد
از تشنگی با مرگ بازی می کند..،ای وای
ماهیِ شش ماهه تلظّی می کند..،ای وای
بعد از پسر از این پدر چیزی نمی ماند
جز آه های شعله ور چیزی نمی ماند
وللهِ دیگر از جگر چیزی نمی ماند
این حنجر و تیر سه پر..،چیزی نمی ماند
نقش سپید بوم او پاشیده شد از هم
آئینه ی حلقوم او پاشیده شد از هم
شاعر: #بردیا_محمدی
#امام_جواد_ع_و_حضرت_علی_اصغر_ع_ولادت
ته این کوچه هرکه پشت در است..
به گدایی خویش معتبر است
نه پی نان نه فکر سیم و زر است
او نیازش به یار بیشتر است
امشب اینجا کرم فراوان است
نام این کوچه هم خراسان است
سالها شبهه بود در سرها
امتحان شد تمام باورها
تا که آمد امید نوکرها
کوری چشمهای ابترها
بعد پنجاه سال سر زد ماه..
جلوه گر شد جواد ال الله
این پسر آمده ولی باشد
شرف الشمس صیقلی باشد
احمد خانه ی علی باشد
کرمش بی معطلی باشد
هرچه میخواهی از کریم بخواه
سائلین جواد بسم الله!
اهل تقوا مرید تقوایش
جلد قرآن کجاست؟لبهایش
ملکوت است قد و بالایش
نذر کرده براش بابایش
در جلال و جمال محشری است
بیشتر از بقیه مادری است
رضوی بود جلوه ذاتش
همه جا ریخته ست آیاتش
بین سجده شدست میقاتش
خود حق میرود ملاقاتش..
روی فیروزه نام او حک شد
رجب از مقدمش مبارک شد
ما مریدیم و او همیشه مراد
او جواد و بقیه عبدجواد
بارها پشت پنجره فولاد
به جوادش رضا براتم داد
اوست دلگرمی حسینی ها
قبله ی اصل کاظمینی ها
..........
ساقیا می بده شراب آمد
از پس پرده آفتاب امد
جان ارباب رب آب آمد
نفس حضرت رباب آمد
کیست این مه نواده حیدر
پیر میخانه بلا اصغر
هیبتش هیبت پیمبرهاست
گریه اش تار و مار لشگرهاست
کی حریفش سنان و خنجرهاست
فتح کردن مرام حیدرهاست
تا زگهواره رو به میدان کرد
لشگر کوفه را هراسان کرد..
........
حیف باب و پر کبوتر سوخت
حنجرش پاره پاره شد سر سوخت
پدرش پیش روی لشگر سوخت
همه ی آرزوی مادر سوخت
نه سری مانده نه بدن دارد
شیرخواره مگر زدن دارد؟!
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
الا کرم ز تو مشهور یا امام جواد
کلام توست همه نور یا امام جواد
ائمه اند جواد و توئی جواد همه
که گشته جود تو مشهور یا امام جواد
سزد ز لعل لب حضرت رضا ریزد
به مدح تو دُر منثور یا امام جواد
اگر چه نزد شما آبروی نیست، مرا
مکن ز درگه خود دور یا امام جواد
گدایی ام به درت جز بهانه ای نبوَد
مراست وصل تو منظور یا امام جواد
به روی زائر تو بوسه میزند جبریل
به ذکر «سیعک مشکور» یا امام جواد
به کاظمینِ تو روی نیاز برده کلیم
سلام میدهد از طور یا امام جواد
جحیم اگر تو نگاهش کنی حدیقه ی گل
بهشت بی تو کم از گور یا امام جواد
اگر چه ران ملخ هم ندارم ای مولا
مرا بخوان به درت مور یا امام جواد
قضا به حکم تو محکوم، ای ولیِ خدا
قدر به امر تو مأمور یا امام جواد
لباس نور مرا بر تن از ولادت توست
گناه، وصله ی ناجور یا امام جواد
خدا ثنای تو را گفته و چگونه مرا
بوَد ثنای تو مقدور یا امام جواد
لب تو داشت تبسّم، ولی دلت را بود
هزارها غم مستور یا امام جواد
عنایتی که شود روز حشر «میثم» هم
به دوستی تو محشور یا امام جواد
غلامرضا سازگار
#مدح_امام_جواد
#امام_جواد_ع_مدح_و_ولادت
تجلی عطا و مظهر سخا خوش آمدی
به دردهای لا علاج ما دوا خوش آمدی
سلام ای دلیل دلخوشی ما خوش آمدی
خوش آمدی علی اکبر رضا خوش آمدی
چه خوب شد که روی خاک مرده پا گذاشتی
خوش آمدی قدم به روی چشم ما گذاشتی
تو آمدی و شد رکاب نور صاحب نگین
تو آمدی و جمع شد بساط فتنه از زمین
نماند ابتر از وجود تو امام هشتمین
تو را که آفرید حق به خویش گفت آفرین
صفا گرفته خانه امامت از حضور تو
تو آمدی مدینه غرق نور شد ز نور تو
تو آمدی دل علی مدار شیعه شاد شد
به پیش طفل علم تو فقیه بیسواد شد
چقدر بعد تو میان ما گدا زیاد شد
اباالحسن به لطف مقدمت اباالجواد شد
تویی که مثل نور سمت آینه شتافتی
تویی پیمبری که نیل جود را شکافتی
تویی نسیم مغفرت که بی کران وزیده ای
تویی که در سیاهی جهان ما سپیده ای
تویی که جود و بخشش ائمه را چکیده ای
تو طلعة الرشیده ای تو غرة الحمیده ای
عزیز حضرت رضا هزار جان فدای تو
همه زمینیان و آسمانیان فدای تو
تویی که باب رحمتی بیا عنایتی بکن
شب ولادتت نصیبمان زیارتی بکن
عزیز حضرت رضا بیا شفاعتی بکن
سه جا به داد میرسد بیا وساطتی بکن
قیام ما قعود ما ز برکت قنوت توست
هزار مطلب نگفته در دل سکوت توست
شاعر: #محمود_یوسفی