#مرثیه_مسلم_بن_عقیل
از کعبه رو به کرببلا میکند حسین
وآنجا دوباره کعبه بنا میکند حسین
ـ
گر ساخته است خانهاى از سنگ و گل، خلیل
آن جا بنا ز خون خدا میکند حسین
ـ
روزى که حاجیان به حرم روى مینهند
پشت از حریم کعبه چرا میکند؟ حسین
ـ
آن حجّ ناتمام که بر عمره شد بدل
اتمام آن به دشت بلا میکند حسین
ـ
آنجا وقوف در عرفات ار نکرده است
فریاد معرفت همه جا میکند حسین
ـ
آنجا اگر که فرصت قربانیاش نبود
اینجا هر آن چه هست، فدا میکند حسین
ـ
آنجا که سعى بین صفا در دویدن است
این جا به قتلگاه، صفا میکند حسین
ـ
آنجا حنا حرام بُوَد بهر حاجیان
اینجا ز خون خویش حنا میکند حسین
ـ
وقتى به خیمهگاه رود از پى وداع
اینجا دوباره حجّ نسا میکند حسین
ـ
بعد از هزار سال به همراه حاجیان
هر سال رو به سوى منا میکند حسین
ـ
از چار سوى کعبه ز گلدستهها هنوز
هر صبح و ظهر و شام ندا میکند حسین
ـ
بشنو دعاىِ در عرفاتش که بنگرى
با سوز دل هنوز دعا میکند حسین
ـ
سر داده است و حکم شفاعت گرفته است
بر وعدهاى که داده، وفا میکند حسین
ـ
در اوج منزلت که «مؤیّد»! از آن اوست
گاهى نگاه سوى گدا میکند حسین
هشتم ذی الحجه سال ۶۰ هجری روزی مهم در تاریخ اسلام است چرا که در این روز امام حسین(ع) پس از انجام اعمال عمره مکه را بسوی عراق ترک کردند و قیام حسینی آغاز شد.
🔸شاعر:
#استاد_سید_رضا_مؤید
#مرثیه_مسلم_بن_عقیل
پایش امضا زدند خیلی زود
نامه را تا زدند خیلی زود
نامه را تا نکرده در واقع
کوفیان جا زدند خیلی زود
آستین های قتل مهمان را
ظهر بالا زدند خیلی زود
دیر نارو به فکرشان آمد
دیر… اما زدند خیلی زود
اول عازم شدند خیلی زود
بعد نادم شدند خیلی زود
باغ داران کوفه هم آن شب
سکّه لازم شدند خیلی زود
مثل قاضی شُریح, مثل شمر
همه عالِم شدند خیلی زود
همه ی دارها خریدارِ
سرِ مسلم شدند خیلی زود
پس پریشان شدند خیلی زود
بس پشیمان شدند خیلی زود
پیش هفتاد و دو نفر کافر
پس مسلمان شدند خیلی زود
نامه داران کوفه ظهرِ دهم
نیزه داران شدند خیلی زود
قاریان وای باعث قتلِ
خود قرآن شدند خیلی زود
اسب, خونْ یال, رفت خیلی دیر
با پر و بال رفت خیلی دیر
شمر آماده گشت خیلی زود
توی گودال رفت خیلی دیر
با حساب دو ساعت و اندی
زینب از حال رفت خیلی دیر
درخودش گیر کرد خیلی دیر
کوفه تغییر کرد خیلی دیر
حلق اصغر بدون شک از آب
تیر را سیر کرد خیلی دیر
با حساب رقیه, داغ حسین
عمه را پیر کرد خیلی دیر
وَ عمو زود رفت خیلی زود
وَ عمو دیر کرد خیلی دیر
آفتاب سر حسین تو را
نیزه تفسیر کرد خیلی دیر
🔸شاعر:
#مهدی_رحیمی
گاه تغییر سفرها احتیاطا لازم است
فکر تجدید نظرها احتیاطا لازم است
کوفه دارد ادعای انتظارت را ولی
امتحان منتظرها احتیاطا لازم است
جان زهرا مادرت کج کن مسیر خویش را
پیش بینی خطرها احتیاطا لازم است
اهل کوفه سنگ اندازان چیره دستی اند
دوریِ از این گذرها احتیاطا لازم است
کاروانی داری از خورشید پس اطراف آن
آمد و رفت قمرها احتیاطا لازم است
کار و کسب دکه آهنگران سکه شده
گوش دادن به خبر ها احتیاطا لازم است
دود کن اسپند نذر قدو بالای علی
پیشگیری از نظرها احتیاطا لازم است
بار خود را پر کن از معجر سپس کوفه بیا
شاید اینجا خیره سرها.!! احتیاطا لازم است
خوب پنهان کن گلوی شیر خوارت را حسین
از لب تیر سپرها... احتیاطا لازم است
صحبت از پیراهن نو میکنند پس لاجرم
انتخاب کهنه تر ها احتیاطا لازم است
سر که از پهلو به نی باشد می افتد عاقبت
بستن اینگونه سرها احتیاطا لازم است
#شعر_شهادت_حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
#محمد_کیخسروی
بینِ این شهر ، کسی فکر خدا نیست حسین
بخدا در دلشان ، مهر و وفا نیست حسین
نامه دادند بیایی ... ولی انگار هنوز...
این دیارِ پدری ، جای شما نیست حسین
حرمله آمده و تیرِ "سه پر" آورده
جای شش ماهه ی تو کرب و بلا نیست حسین
برو ای تاج سرم ، آینه داری با خود
ضربه ی سنگ به آیینه روا نیست حسین
خواهرت میشکند ، کوفه پر از نامرد است
جای زینب وسطِ معرکه ها نیست حسین
شمر را دیدم از این شهر چه بد میگذرد
قدمش را به سر سینه اِبا نیست حسین
آه آقای غریبم ... بخدا میکُشَنَت
این جماعت به جز از اهلِ ریا نیست حسین
#مسلمیه
#شعر_شهادت_حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
#پوریا_باقری
شهادت حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام
مسلمم یار حسینم شاه دین پور عقیل
بین یاران حسینی قهرمانی بیبدیل
من ز نسل آل پیغمبر عزیز حیدرم
جان فدای عترتم،من جرعه نوش کوثرم
بر حسین فاطمه با اذن او هستم سفیر
تا برم هدیه ز بهر کوفیان خیر کثیر
کوفیان نامه نوشته که همه آمادهایم
رهرو راه حسین آن رهبر آزاده ایم
آمدم بیعت بگیرم بهر مولایم حسین
آنکه باشد بر همه خلق جهان نور دو عین
جای بیعت با حسین این کوفیان بی حیا
بر سفیرش حمله بنمودند از راه جفا
روز اول شمع بودم کوفیان پروانهام
لیک اکنون بهر آنان بدتر از بیگانه ام
بین کوفه من غریب و یکه و تنها شدم
بی کس و یار و معینم همدم شبها شدم
کس نگفت این یکه و تنها بود مهمان ما ظلم و جور و کینه بر آل نبی نبود روا
کوفیان بی حیا از کینه بر من تاختند نانجیبان جای استقبال سنگ انداختند
یا حسین فاطمه از تو همه بگسسته اند جای یاری از ستم دست مرا هم بسته اند
جای بیعت یا حسین زخم زبانم می زنند زین مصیبت ها شرر بر جسم و جانم می زنند
خود گواهی جز ولایت در دل من راه نیست در درون سینه ام جز عشق ثارالله نیست
یاحسین جان شامل خودرحمت یزدان کنم جان خود در راه تو مولای من قربان کنم
گر که گفتم تو بیا کوفه حسین شرمنده ام
ازتو و عشقت حسین دم میزنم تازنده ام
ای غریب عالم هستی حسین کوفه میا گشته اند آماده بهر کشتن تو از جفا
بین این نامرد مردم یا حسین جان بر لبم لحظه های آخر عمرم به فکر زینبم
سوزم و گریم به یاد غربت تو یا حسین کوفیان ازچه شکسته حرمت تو یا حسین
این (رضا) عبد و غلامت را بده مولاپناه
از کرم کن بر غلام حلقه در گوشت نگاه
#حضرت_مسلم_علیه_السلام #مشهد_مقدس
#رضا_یعقوبیان
شهادت حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام
ای سفیر پسر شیر خدا یا مسلم
اولین کشته ی شاه شهدا یا مسلم
در ره عترت و قرآن پیمبر از کین
شد سر از پیکر پاک تو جدا یا مسلم
کوفیان دست به نیرنگ زدند
از تو بگسسته دم از جنگ زدند
عوض آنکه مرا یار شوند
بر سفیر تو ز کین سنگ زدند
تومیا کوفه همه پست و بدند
همگی ظلم و ستم را بلدند
جای یاری سفیر تو حسین
مسلمت را ز ستم سنگ زدند
کوفیان بسکه لعین و پستند
همه بی غیرت و بیدین هستند
مسلمت گشته غریب و تنها
ز سفیر تو همه بگسستند
روح صبر و شهامتی مسلم
معنی استقامتی مسلم
ای سفیر کریم ثارالله
تو سراپا کرامتی مسلم
میاکوفه که در کوفی وفا نیست
کسی مانند آنان بی حیا نیست
خدا داند حسین جان کار آنها
به غیر از کینه و ظلم و جفا نیست
#حضرت_مسلم_علیه_السلام #مشهد_مقدس
#رضا_یعقوبیان
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
مسلمم سلمانُ منّای حسین
در رگ من خون بابای حسین
قبله گاهم قدّ و بالای حسین
ارزشم هیچ است منهای حسین
آی مردم ! من حسینی مذهبم
دست بوس بچّه های زینبم
هر که عاشق شد فراقش بیشتر
سالک حق ، اتّفاقش بیشتر
عاشق تو ، اشتیاقش بیشتر
می خورد سبک و سیاقش بیشتر ...
... به اُویسی که « ندیده » عاشق است
مثل او دندان مسلم هم شکست
کوفه شهر حیله و نیرنگ هاست
رسم این ها رسم بی فرهنگ هاست
صورت ما سجده گاه سنگ هاست
فاصله گر بین ما فرسنگ هاست ...
... عطر سیبت به مشامم می رسد
سوی تو پیک سلامم می رسد
عشق تو در قلب کوفه جا نشد
بینشان یک مرد هم پیدا نشد
قطره قطره جمعشان دریا نشد
هر چه گشتم در به رویم وا نشد
گم شده در این قلمرو معرفت
ای دریغ از عشق و یک جو معرفت
ای ستون پنج تن ، بعد از سه روز ...
... این در و آن در زدن بعد از سه روز
خسته شد پاهای من بعد از سه روز
عاقبت یک پیرزن بعد از سه روز ...
... در به روی نائب تو باز کرد
عشق خود را این چنین ابراز کرد ...
... من مگر مُردم ، که مثل مرتضی
در بغل زانوی غم داری چرا ؟!
کلبه ای دارم قدم رنجه نما
ـ مرحبا به غیرت او مرحبا ـ
یک نفر با مسلمت همدرد بود
طوعه زن نه ، مَردتر از مَرد بود
خانه پر شد از صدای پشت در
رفت بالاتر دمای پشت در
تا که شد تیره هوای پشت در
یادم آمد ماجرای پشت در
گفتم آن لحظه میان شعله ها
جان زهرا ، طوعه ! پشت در نیا
گر چه بین کوچه های غرق دود
صورتم شد ارغوانی و کبود
تیغ ها روی تنم آمد فرود
در پی ام دیگر زن و بچّه نبود
از غمت تب کرده ام بی اختیار
یاد زینب کرده ام بی اختیار
کوفه از ما بهتران دارد ، نیا
خولی و شمر و سنان دارد ، نیا
مردمان بد دهان دارد ، نیا
حرمله تیر و کمان دارد ، نیا
به سپیدی ها اشاره می کند
حنجری را پاره پاره می کند
همرهت یک قافله حور و پری ست
هر یکی محجوب تر از دیگری ست
جان من برگرد ، اینجا محشری ست
وعده ی سوغات این ها روسری ست
حرص بی اندازه دارند آه آه
نعل های تازه دارند آه آه
شاعر: #محمد_فردوسي
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
به خون چهره دادم غسل از پا تا سر خود را
زیارت میکنم با دست بسته رهبر خود را
به یاد حنجر خونین و کام خشک مولایم
لب عطشان نهادم زیر خنجر، حنجر خود را
به هر جا پا نهادم بر رویم بستند درها را
که بر دیوارها بگذاشتم امشب سر خود را
به فرقم هر چه آتش بارد، از گل دوستتر دارم
که وقف خاک جانان کردهام خاکستر خود را
به موج تیغ دشمن دوست را کردم چنان پیدا
که گم کردم حساب زخمهای پیکر خود را
عذار نیلی از سیلی کنم تا هدیه بر زهرا
فرستادم به همراه سکینه دختر خود را
یقین دارم که مولا از برای دیدنم آید
که سوی مکّه افکندم نگاه آخر خود را
صدای نالهی زهرا به گوشم میرسد آری
که بالای سرم آورده مولا، مادر خود را
الا ای یوسف زهرا میا کوفه که میترسم
به چنگ گرگها بینی علیِّ اکبر خود را
میا از کعبه ای مولای من در این منای خون
که بینی بر فراز دست، ذبح اصغر خود را
به دار عشق (میثم) تا زبان در کام خود داری
مگوئی جز ثنای عترت پیغمبر خود را
شاعر:استاد #غلامرضا_سازگار
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
سمت هر کوچه میروم امشب
میرسد کوچه در ادامه به تو
به امیدی که دست تو برسد
مینویسم دوباره نامه به تو
پشت دیوار خانهی طوعه
اولِ نامهام به رسم ادب
السلام علیکَ یا مولا
السلام علیکِ یا زینب
گر ز حال سفیر خود خواهی
تشنه و خستهام خیالی نیست
خوب هستم اگر تو باشی خوب
غیر دوری ز تو ملالی نیست
من پشیمان شدم ولی صد حیف
بیکس و یاورم در این وادی
نامهی اولم رسیده به تو
مطمئنم که راه افتادی
صبح، هجده هزار بیعت شد
کوفیان آمدند دور و برم
وقت مغرب نماز را خواندم
یک نفر هم نماند پشت سرم
سیدی از وفای این مردم
بوی خون بوی جنگ میآید
از روی بامها ز چار طرف
آتش و چوب و سنگ میآید
شک ندارم در این دیار، حسین
غصهها میشوند مأنوست
گر میآیی بیا ولی تنها
همره خود میار ناموست
عصر امروز بود در بازار
صحبت از گوشواره و خلخال
صحبت از جنگ و از غنیمت بود
صحبت از تیغ بود و از گودال
بهتر این است در همین کوفه
سرم از پیکرم جدا گردد
شرم دارم ز چشمهای رباب
نکند اصغرش فدا گردد
بعد از این بیوفائیِ امروز
نگرانت شدم حسین، عجیب
ترسم این است بین این مردم
تو بمانی غریبتر ز غریب
از بدِ روزگار میبینم
که تنت روی خاک عریان است
مادرت ناله میزند ای قوم
پسر من غریب و عطشان است
همهی سعیِ مردم کوفه
طرفِ کربلا کشیدن توست
از همان ره که آمدی برگرد
کوفه بیتاب سر بریدن توست
بدتر از سر بریدنت این است
زینب تو، اسارت کوفه
صدقه بر سلالهی سادات
وای من از جسارت کوفه
تا قیامِ قیامت آبرویِ
مردم این دیار خواهد رفت
سر تو روی نیزهی اعدا
سر من روی دار خواهد رفت
از خجالت میان این کوچه
رنگ، از صورت سفیر پرید
شاهد حرف مسلمت اشکیست
کز خجالت به روی نامه چکید
شاعر: #مهدی_مقیمی
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
از چشمِ شورِ شهر كوفه آخرش افتاد
در كوچه اوّل پيكرش بعدش سرش افتاد
بالَش به عشق مادر ارباب در آتش
اوّل حسابي سوخت و بعدش پرش افتاد
دندان ارباب دو عالم ريخت بين طشت
دندان مسلم چون ز رويِ منبرش افتاد
با اينكه مي لرزيد از فرداي زينب ها
لرزه به كوفه از دمِ "ياحيدرش"افتاد
"روز نُهُم"مسلم اسير خدعه هاشان شد*
"روز دهم"هم زير سُم ها دخترش افتاد*
شكر خدا او زودتر از بچّه هايش رفت
ارباب ما كه پيش جسم اكبرش افتاد
كوفه مياي مسلمش را بيشتر حس كرد
چشمش كه بر حلق عليّ اصغرش افتاد
از اسب خود افتاد وقتي در دل گودال
در خيمه با صورت گمانم خواهرش افتاد
شاعر: #محمد_قاسمی
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
اول شب بود اما ترس فردا داشتند
دست وپا گم کرده بودند و تماشا داشتند
اقتدای این جماعت بر امامی دیگر است
طول دادم سجده چون، قصد فرادا داشتند
بی جهت بار اضافه با خودت اینجا میار
نامه هایی را که صدها مهر و امضا داشتند
مردمانی که به آنی خویش را منکر شوند
مانده ام ما را! چرا بر آمدن وا داشتند
اول صبحی رجزهای حماسی شان بلند
اول مغرب چو زنها خوف فردا داشتند
دست دشمن داده یکسر این شیوخ بی وفا
لشکری را بنام دوست برپا داشتند
این علی نشناس های کوفه را بشناس، آه
مردمی را که به گردن خون مولا داشتند
بد، هوایی غنیمت های جنگی گشته اند
از همان اول، بدلها نقشه گویا داشتند
نقل محفل هایشان حرف از کنیزی بردن است
گرگ هایی که به لب ذکر خدا را داشتند!
شاعر: #سیدمحمد_ميرهاشمی
#حضرت_مسلم_بن_عقیل_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#شب_اول_محرم
#غزل
کوفه نیا؛ از آمدن صرف نظر کن
از این سفر آقای من صرف نظر کن
از دست خود انگشترت را دربیاور
از خیرِ کهنه پیرهن صرف نظر کن
دربارۂ سرنیزه های زهرآلود
با خواهرت حرفی نزن،صرف نظر کن...
از کربلا از نینوا از قاضریه
از هر کجا غیر از وطن صرف نظر کن
این تن بمیرد دخترانت را نیاور
دارند دستان بزن...صرف نظر کن-
-از نامۂ بی غیرتِ خنجر فروشان
از مردم پیمان شکن صرف نظر کن
از پیکرت چیزی نمی ماند! بیا از-
آوردنِ حتی کفن صرف نظر کن
دیدم خریده حرمله(لع) تیر سه شعبه
جان رباب(س)از آمدن صرف نظر کن!
#مرضیه_عاطفی