#امام_صادق
می سوخت بین شعله ها بال و پر تو
آتش نشد شرمنده از موی سر تو
از نعره مستانه یک نامسلمان
آن شب پرید از خواب شیرین دختر تو
دست خدا را باز بستند این جماعت
آقا چه خالی بود جای مادر تو
با رفتن تو آسمان هم گریه می کرد
آن شب نبود عمامه ای روی سرتو
پای برهنه پشت یک مرکب دویدن
نگذاشت نایی در میان پیکر تو
در کوچه های خلوت شهر مدینه
تنها غریبی بود یار و یاور تو
دیدند خیلی داغدار کربلایی
شام غریبان شد به پا در محضر تو
جای هزاران سجده شکرانه دارد
خنجر نیامد بر ضریح حنجر تو
محمد حسین رحیمیان
#امام_صادق
باز روی سر تو ريخته اند
شعله پشت در تو ريخته اند
گريه ات را كه بهانه كردند
باز هم حمله شبانه كردند
ريسمان بسته به بازوی تو شد
باز زخمی روی ابروی تو شد
رحمی آن خصم پليد تو نداشت
حرمت موی سفيد تو نداشت
پشت مركب تن پاكت بردند
پا برهنه روی خاكت بردند
كو عبای تو و عمامه ی تو ؟
پر ز خاک است چرا جامه ی تو ؟
اشک چشم تر تو می ريزد
قلب اين دختر تو می ريزد
گيسويت از چه پريشان شده است
دخترت ديده و گريان شده است
ببريدش ولی با لشكر ،نه
می زنيدش ؟ جلوی دختر، نه
پيرمرد است مراعات كنيد
احترامی حق سادات كنيد
پيرمرد است زمينش نزنيد
تازيانه به جبينش نزنيد
گرچه آتش به سرايت زده اند
با لگد بر روی پايت زده اند
گرچه بردند تو را نيمه ی شب
سر برهنه شده پشت مركب
ولی هرگز تن تو تير نخورد
به خدا جسم تو شمشير نخورد
پيكرت پهن به گودال نشد
زير پا جسم تو پامال نشد
داغ فرزند تو را پير نكرد
نيزه ای بر دهنت گير نكرد
خيزران بر لب تو بوسه نزد
به رگت زينب تو بوسه نزد
كسی از پشت سرت را نبريد
جلوی ديده ی زهرا نبريد
ناگهان ولوله و غوغا شد
بر سر نعش حسين دعوا شد
يكی آمد كه عصا را ببرد
ديگری خواست عبا را ببرد
به كلاخود سرش رحم نكرد
به زره يا سپرش رحم نكرد
همه ی پيكر او غارت شد
پای تا به سر او غارت شد
رضا رسول زاده
#امام_صادق
دلم هواى بقیع دارد و غم صادق
عزا گرفته دل من ز ماتم صادق
دوباره بیرق مشکى به دست دل گیرم
زنم به سینه که آمد محرم صادق
سلام من به بقیع و به تربت صادق
سلام من به مدینه به غربت صادق
سلام من به مدینه به آستان بقیع
سلام من به بقیع و کبوتران بقیع
سلام من به مزار معطّر صادق
که مثل ماه درخشد به آسمان بقیع
سلام من به ششم ماه فاطمىّ بقیع
سلام من به گل یاس هاشمىّ بقیع
ز غربتش چه بگویم که سینه ها خون است
براى صادق زهرا مدینه محزون است
دلم دوباره به یاد رئیس مذهب سوخت
که ذکر غربت لیلى حدیث مجنون است
همانکه غربتش از قبر خاکى اش پیداست
امام صادق شیعه سلاله ی زهراست
ز بسکه کینه و غربت به هم موافق شد
هدف به تیر جسارت امام صادق شد
همان که فاطمه را بین کوچه زد گویا
ز کینه قاتل این پیرمرد عاشق شد
امام پیر و کهنسال شیعه را کشتند
امان که روح سبکبال شیعه را کشتند
براى فاطمه از بى کسى سخن مى گفت
براى مادرش از غربت وطن مى گفت
بخاک حجرهاش از سوز سینه مى غلطید
پسر به مادر خود از کتک زدن مى گفت
از آن شبى که زد او را ز کینه اِبْن ربیع
دوانده در پی اش اندر مدینه ابن ربیع
فضاى شهر مدینه بیاد او تار است
هنوز سینه آن پیر عشق خونبار است
هنور می کشد او را عدو به دنبالش
هنوز هم ز عدویش دلش به آزار است
هنوز تلخى کامش به حسرت شهدى است
هنوز چشم دلش به رسیدن مهدى است
سید محمد میرهاشمی
#امام_صادق
پيرِمردى كه بينِ سجاده
همه دم ذكرِ او خدا میبود
كنجِ اين خانهى پُر از ماتم
روحِ او از تنش جدا مىبود
روضههاى مدينه را مىخواند
روضهى كوچه و درو ديوار
در خودش سخت میشكست آقا
تاكه میگفت از در و مسمار
ناله میزد از تَهِ جگرش
گريههايش چه گريه آور بود
نفسش حبس میشد و میگفت
مادرم نوبهارِ حيدر بود
شبى اما به ناگهان دشمن
به درِ خانهاش شراره كشيد
او كه سرگرمِ ذكرِ يا رب بود
شعلهها را به چشم خود مىديد
سر سجاده دورهاش كردند
در دلش اضطرابِ عالم بود
كودكانش به گريه اُفتادند
چهرهاش بى قرار و دَر هم بود
دورِ دستش طناب را بستند
نه عبايى و نه عصايى داشت
پا برهنه بدونِ نعلينش
به دلش يادِ ماجرايى داشت
كه همه جانِ او به درد آورد
به گمانم خراب مولا شد
اين مدينه چقدر بى رحم است
تازه داغِ طناب مولا شد
نانجیبی به نام ابن ربیع...
به سرش نعره زد كه حركت كن
پشتِ مركب دوان دوان با من
تو بيا و اداى غربت كن
پشت مركب زمين فتاد آقا
اى حرامزاده ! كمى آرام
پا برهنه كه مىبری او را
از چه رو مىدهى به او دشنام؟
يادِ يك ماجرا دلش سوزاند
ماجرايى كه ماجرا دارد
ماجراى سه ساله و عمه
داغِ شام و خرابهها دارد
ياد آن لحظهاى كه عمهى او
بين نامحرمان گذر مىكرد
هر زمان كه سه ساله مىترسيد
عمهاش جسم خود سپر مىكرد
آرمان صائمی
#امام_صادق
ششم امامِ غریبی که جود کارش بود
مدینه باز هم امروز بی قرارش بود
اگرچه آخرِ عمری غریب و تنها شد
ولی دقایق آخر پسر کنارش بود
ملایکه همه پوشیده اند رخت عزا
برون ز هجره اجل هم در انتظارش بود
نبود در وسطِ آتشِ جفا جایش
کسی که عالم هستی در اختیارش بود
شکست حُرمتِ ریشِ سفید او افسوس
به مجلسی که فقط آه، غم گسارش بود
امامِ طاهرِ ما را تعارفِ مِیْ کرد
همان کسی که نجاسات، زهرِمارش بود
سه بار دشمنِ دون حمله کرد بر قتلش
پیمبر آمد و اینجا خلاصه یارش بود
ولی حسین خودش بود و نیزه و شمشیر
که خواهرش نگران بود و داغدارش بود
رسید شمر و سرش را برید و بر نی زد
همان دقیقه که ارباب، احتضارش بود
رضاباقریان
⬅️مراسم عزاداری سالروز شهادت امام صادق (علیه السلام)
👈به همراه دسته روی هیئت های مذهبی، سخنرانی و مداحی
⏰زمان: سه شنبه 26 اردیبهشت 1402
🕌مکان: حرم مطهر امامزادگان حلیمه و حکیمه خاتون(علیهما السلام) شهرکرد
#اداره_تبلیغات_اسلامی_شهرستان_شهرکرد
🏴 مراسم عزاداری روز شهادت حضرت امام جعفرصادق«علیهالسلام» 🏴
🎙 سخنران: حجت الاسلام و المسلمین فاطمی
⏰ زمان: ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲ ساعت ۶:۴۵ صبح
📍مکان: دفتر نماینده ولیفقیه در استان و امام جمعه شهرکرد
🆔 @nekoonamchb
امام صادق سلام الله علیه فرمودند:
رأيتُ المَعـروفَ لا يَصلُحُ إلاّ بِثَلاثِ خِصالٍ : تَصغيرِهِ ، و تَستيرِهِ ، و تَعجيلِهِ ؛ فإنَّكَ إذا صَغَّرتَهُ عَظَّمتَهُ عِندَ مَن تَصنَعُهُ إلَيهِ ، و إذا سَتَرتَهُ تَمَّمتَهُ ، و إذا عَجَّلتَهُ هَنَّأتَهُ ، و إن كانَ غَير ذلكَ سَخَّفتَهُ و نَكَّدتَهُ .
نیکوکاری به صلاح نمی گراید،جز با سه چیز: اندک شمردن آن، مخفی کردن آن و شتاب در آن؛ زیرا آنگاه که تو آن را اندک بشماری نزد دریابنده بزرگش کرده ای و چون آن را بپوشانی آن را به کمال رسانده ای و هنگامی که شتاب کردی، گوارایش کرده ای.
الکافی ج۴ ص٣٠
◾️ مرثیه #امام_صادق علیه السلام
افتاده خزان در چمن حضرت صادق
يثرب شده بيت الحزن حضرت صادق
افسوس كه از آتش زهر ستم خصم
شد آب تمام بدن حضرت صادق
بالله قسم اهل مدينه نشنيدند
جز حرف خدا از دهن حضرت صادق
افسوس كه ديگر عرق مرگ نشسته
بر برگ گل ياسمن حضرت صادق
سر تا به قدم گوش شده شهر مدينه
در آرزوي يك سخن حضرت صادق
جا دارد اگر در غم آن پيكر رنجور
خون گريه كند پيرهن حضرت صادق
مسموم شد از زهر ولي زير سم اسب
پامال نگرديد تن حضرت صادق
گرديد در غصه به روي همگان باز
شد بسته چو بند كفن حضرت صادق
قبر و حرم و زائر او هر سه غريبند
در شهر و ديار و وطن حضرت صادق
#شهادت_امام_صادق علیه السلام بر #امام_زمان و شیعیان تسلیت
💚🌺🍃
🌺
❇️ سلام امام زمانم 🌤
چه تلخ میشود این لحظهها، بدون شما
چه تلختر همهٔ عمر ما، بدون شما
منم غریبه و شب تیره و مسیرم سخت
کجا روم؟ چه کنم بی شما؟ بدون شما
کجاست خیمه سبزت؟ که راه گم کردم
مرا بخوان! نروم هیچ جا بدون شما
تمام لطف نفسهای ما حضور شماست
چگونه بال زنم تا خدا، بدون شما
📜 حسن لطفی
🤲 اللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج 🤲
🤲 اللَّهُمَّ اجْعَلْنٰا مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ 🤲
#امام_زمان علیهالسلام
🌺
💚🌺🍃