eitaa logo
کانون مداحان وخادمیاران رضوی چهارمحال وبختیاری
166 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
184 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🕯🥀🍂 🥀 ❇️ شش نفر در تاریخ بسیار گریه کرده‌اند: 1️⃣ حضرت آدم علیه‌السلام ✍ برای قبولی توبه‌اش انقدر گریه کرد که رد اشک بر گونه‌اش افتاد. 2️⃣ حضرت یعقوب علیه‌السلام ✍ به اندازه‌ای برای یوسف خود گریه کرد که نور دیده‌اش را از دست داد. 3️⃣ حضرت یوسف علیه‌السلام ✍ در فراق پدر انقدر گریه کرد که زندانیان گفتند یا شب گریه کن یا روز. 4️⃣ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ✍ در دفاع از ولایت امیرالمومنین، انقدر گریه کرد که بعضی گفتند ما را به تنگ آوردی با گریه‌هایت… یا شب گریه کن یا روز… 5️⃣ حضرت امام سجاد علیه‌السلام ✍ بیست تا چهل سال در مصیبت و عزای پدرش امام حسین علیه‌السلام گریه کردند. هر گاه آب و خوراکی برایش می‌آوردند گریه می‌کردند و می‌گفتند: هرگاه قتلگاه فرزندان فاطمه را به یاد می‌آورم گریه گلویم را می‌فشارد... 6⃣ اما یک نفر خیلی گریه کرده و هنوز هم گریه می کند… ✍ هر صبح و شام بر مصیبت حضرت امام حسین علیه‌السلام ... 🌴 من انتظار تو را برده‌ام ز یاد 🥀 با انتظارهای فراوانم از شما 🌴 برشوره‌زار معصیتم گریه می‌کنید 🥀 جانم فدای دیده بارانی شما... علیه‌السلام علیه‌السلام 🥀 🕯🥀🍂
41.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ "مظلومه حسین" ♦️اجرا: گروه انصارالمهدی عج 📝شاعر: حاج محمد صمیمی 🎼آهنگساز: حاج محمود کریمی 🎹تنظیم کننده: علیرضا آصفی 🎬تدوینگر: محمد مهدی فرهنگ علیرضا شمسی
ستون عرش به شوق تو استوار شده بخوان نماز که سجاده بی‌قرار شده قنوت می‌روی و عطر یاس می‌پیچد به احترام دعای تو نوبهار شده چکیده باز ستاره ز چشم روشن تو شب از تلألؤ نور تو نونوار شده دویده ثانیه‌ها تا رسد به مقدم تو زمان به شوق وجود تو رهسپار شده به عشق پاقدم تو به‌روی دوش نسیم شکوفه سرزده از خاکِ بی‌بهار شده دمیده سایه‌ی مهرت در آسمان عفاف قسم به چادر مادر که یادگار شده خِرد به‌پای تو افتاد و وام‌دار تو شد اگر به مرکب فرزانگی سوار شده چه قدر حیدری و هم چه قدر فاطمه‌ای چه قدر حُسن حَسَن در تو بی‌شمار شده بگو به نم‌نم بارانِ ذکر تسبیحت به ابر دیده که لبریز انتظار شده بگو خودت چه مُحرّم؟ چه ندبه و چه غم است؟! که کل عالم و آدم به غم دچار شده چقدر چشمه و دریای سرخ جوشیده ز قطره‌قطره‌ی اشکت که چشمه‌سار شده کنار صبر تو زانو زده شکیبایی و کوه زیر قدومت پر اعتبار شده چه کوفه، موصل و شامی که از نفس افتاد ز خطبه خطبه‌ی سرخت که ذوالفقار شده سپاه ظلم که با صبر تو در افتاده شکست‌خورده‌ی این اوج اقتدار شده اسیر ذلت و خواری نمی‌شوی، هیهات! شکوه بیرق هستی همین شعار شده و احترام تو بر هر چی بود واجب شد یزید ماند و سپاهی که لعن و خوار شده ** خوشا که حاصل عمر حسینی و علوی‌ت دوسروِ خوش قد و قامت، دو باوقار شده بدون شبهه به امضای فاطمه برسد شهادتی که به‌پایِ تو افتخار شده ✍
وهب مسیح زمانش شد از عنایت تو چه کیمیای عجیبی‌ست در محبت تو خدای عزوجل بوده است مشتاقت کشیده سرمه به چشمان عرش، تربت تو مرا به دست کسی غیر "جُون" نسپاری که روزی‌ام بشود افتخار خدمت تو خوشا کسی که لُهوف است نامه‌ی عملش که صفحه صفحه وجودش شده روایت تو تمام زندگی‌ام را به آه خواهم داد که آه را بکُنم خرج در مصیبت تو شبیه سدره، شده خلق قلب عشاقت که کنده می‌شود از جا به یاد غربت تو چگونه وقت ورودت به عرصه‌ی محشر سرم به روی تنم باشد از خجالت تو به زیر چکمه‌ی دشمن تلاش می‌کردی مگر که حُر بشود شمر با شفاعت تو چه باک از اینکه تنت روی خاک عریان ماند حریر گریه‌ی زهرا شده است خلعت تو ✍ حجت‌الاسلام
روضه در دیده‌ی من آب بقا ریخته است که در این کاسه‌ی دل، خون خدا ریخته است توتیا هر ملک از روضه‌ی داغَت ببَرَد بس که در بزم تو خاکستر ما ریخته است اشک خود می‌خورم و نازطبیبان نکشم در قنوت نظرم روضه شفا ریخته است چادر مادر تو اشک مرا می‌گیرد اشک از دیده بر این عرش خدا ریخته است من نمک‌گیر توأم، روز ولادتْ پدرم در دهان، تربتی از کرببلا ریخته است ** کربلا خاک شفا دارد اگر، حق دارد پاره‌های بدنت در همه جا ریخته است گنج پیدا شده گویا ته گودال بلا! لشکری بر سر یک جسم چرا ریخته است؟ ✍
عشق یادگاری از روزگار زینب است صبر هر کجا که هست وام‌دار زینب است اختیار دهر در اختیار زینب است اقتدار شیعه از اقتدار زینب است خوش به حال هرکه از دست او دوا گرفت از عقیلة العرب اذن کربلا گرفت زینب آفتابی از آسمان مرتضی‌ست جلوه‌ای تمام از شرم و عفت و حیاست راوی غریبیِ لاله‌های بی‌نواست کربلا به لطف او تا همیشه کربلاست با کلام محکمش کار یک سپاه کرد روزگار شام را خطبه‌اش سیاه کرد شکر حق که روز و شب در پناه زینبیم شکر حق که دائماً روبه‌راه زینبیم جان نثار کوچکی در سپاه زینبیم ما فدای مکتب سرخ ماه زینبیم زینت پدر شدن این مقام زینب است کوه‌پایه‌ایم ما، کوه نام زینب است ** پشت بر رُخِ پُر از، کینه‌ی زمانه کرد گیسوان کودکان را نِشَست و شانه کرد یک نگاه مملو از عشق خواهرانه کرد سوی قتلگه دوتا دسته‌گل روانه کرد پیش مادر عاقبت، آه رو سفید شد دختر شهید بود، مادر شهید شد گفت جان فاطمه، جان من فدای تو گفت بچه‌های من، نذر بچه‌های تو گفت مرده‌ام مگر! بنگرم عزای تو ای تمام هستی‌ام، هستی‌ام به‌پای تو گفت و بعد از آن دگر رفت از برابرش تا نبیند عاقبت، خجلتِ برادرش ✍
کربلا چشم به راهِ زینب آمده وقت سپاهِ زینب مثل خورشید به تابندگی‌اش این دو هستند همه زندگی‌اش می‌چکد عشق ز آه زینب این دو طفل‌اند سپاه زینب عشق را تا که تک و تنها دید تکیه بر نیزه‌ی غربت را دید گفت غم را به دلت راه مده به لبت فرصت یک آه مده عهد و پیمان من از یادت رفت؟ نوجوانان من از یادت رفت؟ نوجوانند ولی دلداده به حسین بن علی دلداده پیش عباس، سیاهی لشکر هر دو قربانِ علیِ اکبر هر دو تا حیدری و کرارند از دلت کاش غمی بردارند هر دو از عشق سبک‌بار شدند جلوه‌ی جعفر طیار شدند وای اگر پس بزنی هدیه‌ی من تویی و آه من و گریه‌ی من من و وابستگی غیری نیست زندگی بی تو در آن خیری نیست ** جسم را فارغِ از جان می کرد عشق را راهیِ میدان می‌کرد باز در دل هیجان‌ها افتاد نام حیدر به زبان‌ها افتاد از هیاهوی دو آقازاده ترس بر کوفه و شام افتاده کینه اما ز علی اوج گرفت تیرها سمت گلو موج گرفت نیزه افتاد به جانِ هر دو ضرب شد پیکر هر دو، بر دو سنگ‌ها پر زده بر دامن‌شان نیزه‌ها کاشته شد در تن‌شان تا حسین آن دو گل پرپر بُرد زینب از خیمه تکان خورد؟ نخورد! در دل عرش، مقرّب شده است این‌چنین است که زینب شده است ✍
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم مرا به تیر نگاهی تو بی‌سپاه گرفتی چگونه آب نگردم؟ که دست یخ‌زده‌ام را دویدی و نرسیده به خیمه‌گاه گرفتی! چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود حسین فاطمه! می‌گفتم اشتباه گرفتی شنیده‌ام که تو نوحی! نه، مهربان‌تر از اویی که حُرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی نشانده‌ای به لبانت، چنان تبسم گرمی که از دلِ نگرانم مجال آه گرفتی چه کرده‌ام، که سرم را گرفته‌ای تو به دامن؟ چه شد که دست مرا از میان راه گرفتی؟ به روی من تو چنان عاشقانه دست کشیدی که شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی ✍
ذکر هر دم زینب ذکر آزادگیِ عالم‌و‌آدم زینب زائر کرب‌وبلاست هرکسی گفت دمادم زینب شانه‌اش یک‌دم هم خم نشد از غم عالم زینب مادرم گفت بگو دم شادی و دم غم زینب می‌شود سال‌به‌سال بانی اشک مُحرم زینب سایه‌ات از سر ما تا قیامت نشود کم زینب شیر نر آورده‌ست دوپسر نه دوسپر آورده‌ست لشکری را با خود در شکوه دونفر آورده‌ست کوکب بیت علی با خودش شمس‌وقمر آورده‌ست در دل کرب‌وبلا نخل ایثار، ثمر آورده‌ست پای قربانی عشق حاصل خونِ جگر آورده‌ست این دوقربانی را با چه‌شوقی به سفر آورده‌ست شد به میدان عازم دوتن از ایل و تبار هاشم عون، اکبر شده است پس محمد شده مثل قاسم دست خالی رفتند شیر شمشیر ندارد لازم دارد از قلب خطر بانگ تکبیر می‌آید دائم در فنون رزمی هردو هستند حسابی عالِم آه از آن ساعت که برنگردند به خیمه سالم... دوکبوتر پرپر لاله خشکید و صنوبر پرپر نوه‌های زهرا پیش چشم تَر مادر پرپر غنچه‌ها چیده شدند غنچه شد با دم خنجر پرپر سرشان روی نی و در دل خاک، دوپیکر پرپر یادش آمد زینب یاس شد در پس آن در پرپر فاطمه افتاد و شد دل فاتح خیبر پرپر سروده گروه ادبی انجمن شعر آیینی شهرستان بروجرد
در بزم عشق‌‌بازان، فرصت فراهم افتاد قرعه به نام ما و ماهِ مُحرم افتاد پرچم نماد قبر و شش‌گوشه‌ی حسین است بغضم شکست هر بار، چشمم به پرچم افتاد بزم شهود یعنی تنها حسین بود و... قبل از وجود عالم، مِهرش به قلبم افتاد هر سائلی مسیرش بر منزلی می‌افتد راهم به لطف حق بر، بیتی مکرم افتاد صدها هزار عاشق، در خون خود تپیدند تا این عَلَم به دستِ امثال ما هم افتاد گرمای ماتم او، آتش زده به جانم غیر از غمش ز چشمم، هر داغ و ماتم افتاد آیات ابتدایِ مریم که گشت نازل دلشوره‌ای مکرر بر جان خاتم افتاد ** لب تشنه شد حسین و چشمش غبار می‌دید با ضربه از روی اسب، شاه دو عالم افتاد تاریکی مجسم، آمد به سوی مقتل با خنجرش به جانِ آن نور اعظم افتاد تا که حسینِ خود را، تنها و بی‌ رمق دید زهرا کنار مقتل، با قامت خم افتاد آن قدر دست و پا زد، تا با صدای مادر لرزه بر آستانِ عرش معظم افتاد ✍