eitaa logo
کانون مداحان وخادمیاران رضوی چهارمحال وبختیاری
166 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
184 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد محفل اشک برای تو فراهم باشد روضه‌ات آب حیات است برایم، ای‌کاش در دلم تا نفسی هست محرم باشد آبرویی بده آن‌قدر که تا آخر عمر تا سری هست فقط پیش شما خم باشد مرگ صدبار مبارک‌تر از آن روزی که در دلم ذره‌ای از مهر شما کم باشد خاکِ نفرین‌شده آن است که در ماتم تو خالی از نام تو و روضه و پرچم باشد ✍️
چیزی شبیه پرچم سرخ تو در باد است این دل، دلی که در هیاهوی تو افتاده‌ست هی روضه‌خوان! بنشین و دریا را روایت کن یک روضه‌ی سقّا بخوانی چای آماده‌ست گفتی: "جوانان بنی‌هاشم..." صدا برخاست گفتی: "هنوز این ابتدای داغ شهزاده‌ست..." گفتی: "حسین(ع) " و آه از جان جهان جوشید گفتی: "صلا بر نیزه‌ها، آغاز این جاده‌ست..." آدم چه دارد جز دلی از درد آکنده خوش باد آنکه هست خود را دست او داده‌ست... :: یک تکیه‌ی کوچک، علم، یک نوحه‌ی آرام... در بارگاه شاه دین، عاشق شدن ساده‌ست ✍️
داروندار ماست این پیراهن مشکی ارثیه‌ی زهراست این پیراهن مشکی روزی که هر کس می‌رود دنبال کار خود دنبال کار ماست این پیراهن مشکی تنها دلیل عزت دیروز و امروز و دلگرمی فرداست این پیراهن مشکی بی‌دست‌وپا هستم ولیکن دستگیر من در محشر کبراست این پیراهن مشکی من قبله‌ام کعبه است که تنها لباس آن از بعد عاشوراست این پیراهن مشکی چون چادر زهرا و زینب تا ابد در جنگ با دشمن مولاست این پیراهن مشکی هم کوهی از دلدادگی را می‌زند فریاد هم جامه‌ی تقواست این پیراهن مشکی از جنس آن پیراهن کهنه است ای مردم ارثیه زهراست این پیراهن مشکی ✍️
خدا نگیرد از من این دو چشمه‌ی حیات را که گریه‌ام گرفت راهِ کشتی نجات را نوشتم از حسین، کاغذ و قلم به سر زدند و اشکِ روضه سرخ کرد کاسه‌ی دوات را دو قطره تشنگی به کامِ روضه‌خوانی‌ام چکاند برای سوزِ شعر، دیده‌ام دَمِ فرات را پیاده می‌روم به کربلا و بعد از آن مسیر به شوقِ دیدنِ تو می‌دوم پلِ صراط را صراطِ مستقیم چیست، غیر راه کربلا؟ پناه بردم از خودم به سرپناه کربلا پناه می‌برد به کامِ تشنه‌ی تو آب هم به دستِ ساقی تو دجله می‌شود سراب هم فقط در این حریم قطره می‌کُشد جَحیم را بهشتِ اشک می‌رسد به آیه‌ی عذاب هم هر آن زمان ‌که سمتِ نور رفته‌ایم، دیده‌ایم پناه برده پشتِ گنبدِ تو آفتاب هم به خاکِ سجده‌دارت از شهادتِ تو خاک‌ها به سجده می‌روند، تربتِ ابوتراب هم به زیر قُبّه دیده‌ایم پابه‌پای دستِ ما دخیل می‌زند گره دعای مستجاب هم قنوتِ مستجاب، دست‌ِ خورده بر ضریح توست درست گفته هر که گفته عرش در ضریح توست از آن زمان‌که هیچ‌کس نبود، جز خدا فقط خدای اشک‌، خوانده است روضه‌ی تو را فقط برای هرکسی که مشتِ چشم، وا نمی‌شود همیشه مشکِ اشکِ ماست، نذر روضه‌ها فقط به شوق عطرِ سیب، جانماز باز می‌کنم نمازخوان شدم به عشقِ مُهرِ کربلا فقط شهادتینْ چیست غیرِ دعوت از قدوم تو در آن سکوت می‌زنم حسین را صدا فقط اگر عتاب می‌کنی اگر عذاب می‌کنی بیا به میهمانی مزارمان، بیا فقط! سیاهی مزارمان سیاهی محرم است بیا که دیدنت شروعِ روضه‌ی مجسّم است چه روضه‌ای‌؟، همان‌که ریخت اشکِ حنجر تو را به حجّ خون طواف کرد خنجری سرِ تو را همان غمی که بازگشتِ ماتمِ مدینه بود که زخمِ سینه‌ات دوباره کُشت مادر تو را همان دَمی که تلّ زینبیّه قتلِ‌آه شد نگاه کرد خواهر احتضارِ مُضطر تو را چه روضه‌ای؟، همان‌که تازیانه‌های تسلیت سیاه کرد دَم‌به‌دَم لباسِ خواهر تو را چه روضه‌ای؟، فرات هم نشسته زار می‌زند که داغِ رو زدن به آب، کُشت اصغرِ تو را گِل‌آبِ در عزای خود نشسته را زلال کن ببخش روضه‌ی عطش، فرات را حلال کن! چقدر روضه ریخته‌ست بر زمین کربلا نگاهِ ماست گریه‌گریه هم‌نشین کربلا چنان زمین به خون نشست در طلوعِ سرخِ تو شد آسمانِ در غروب، شرمگین کربلا چنان برای پیرهن ربودن از تو گریه کرد هنوز اشک می‌چکد از آستین کربلا هنوز راه هجرت تو را ادامه می‌دهد هنوز -مادرت، مسافرِ مدینه‌کربلا- هنوز ردّ پای خواهرت مرور می‌شود که می‌رسیم از نجف به اربعین کربلا چنان‌که از نگاه ما به تو سلام می‌رسد به پرچمت قسم زمانِ انتقام می‌رسد ✍️
چه هیئتی ست تو را زیر این کبود مسقف که ماه هم شده با قد خم به روضه مشرف اقامه‌ی غم تو بندِ ماه نیست که عمری شده ست کعبه به پوشیدن سیاه مکلف فدای ماتم نام حسینِ در پس تکرار هرآن چه شعر مقفی، هرآن چه شعر مردف "تو را به خاطر دِرهم چه دَرهمت"...چه بگویم که بیت بیت مرا سوخت این جناسِ محرف میان روضه به یاد رباب و داغ تو هر شب به سینه می‌زنم و می‌رود قرار من از کف دعای خیر تو پشت تمام گریه‌کنان است فإنّ رحمةَ رَبّی لِمَن بکی لک فی الطّف ✍️
ای زینب! ای که بی‌تو حقیقت زبان نداشت خونْ آبرو، محبّت و ایثار جان نداشت آگاه بود عشق که بی‌تو غریب بود اقرار داشت صبر که بی‌تو توان نداشت در پهن‌دشت حادثه با وسعت زمان دنیا، سراغ چون تو زنی قهرمان نداشت یک روز بود و این‌همه داغ، ای امام صبر! پیغمبری به‌سختی تو امتحان نداشت گر پای صبر و همّت تو در میان نبود اسلام جز به گوشهٔ عُزلت مکان نداشت... محمل درست در وسط نیزه‌دارها یک ذرّه رحم در دل خود ساربان نداشت زینب اگر نبود، شجاعت یتیم بود زینب اگر نبود، شهامت روان نداشت زینب اگر نبود، وفا سرشکسته بود زینب اگر نبود، تن عشق جان نداشت زینب اگر کمر به اسارت نبسته بود "آزادی" این‌چنین شرف جاودان نداشت «میثم» هماره تا که به لب داشت صحبتی حرفی به‌جز مناقب این خاندان نداشت ✍️
با دستِ بسته است ولی دست‌بسته نیست زینب سرش شكسته ولی سرشكسته نیست هرچند سربه‌زیر... ولی سرفراز بود زینب قیام كرده چون از پا نشسته نیست زینب اسیر نیست، دوعالم اسیر اوست او را اسیر قافله خواندن خجسته نیست رنج سفر، خطر، غم بازار، چشم شوم داغ سه‌ساله دیده ولی باز خسته نیست حتی اگر به صورت او سنگ می‌خورد او زینب است، معجرش از هم گسسته نیست ✍️
در سایه‌سار رحمت عون و محمد هستیم امشب دعوت عون و محمد در روضه‌های هفتگی یادی نکردیم شرمنده‌ایم از غربت عون و محمد از وارثان آیه‌ی تطهیر هستند نور است جنس طینت عون و محمد مثل عقیله پای اطفالش نلغزید من قائلم بر عصمت عون و محمد مانند دایی‌های خود خیلی غیورند جانم به اوج غیرت عون و محمد هر جا که حرفی از فداکاری می‌آید باشد همیشه صحبت عون و محمد زینب به سینه می‌زند با اشک و ناله در روضه‌های هیئت عون و محمد هم رونوشت جعفرند این دو برادر هم پیش‌مرگ اصغرند این دو برادر باشد تولا در ضمیر جان هر دو باشد تبری بر لب بران هر دو تیغ دو دم بودند در دست عقیله محشر به پا شد از دم غرّان هر دو هر دو ولیّ امر خود را می‌شناسند بوی بصیرت می‌دهد عرفان هر دو در پیش چشم مادری مانند زینب فرقی ندارد می‌رود قربان هر دو جان داده اما مهر جانان را ندادند در معرکه خورده محک ایمان هر دو دو کوچه وا شد بین میدان نذر آن‌ها کوتاه شد از یکدگر دستان هر دو سرهایشان گرچه شکست از ضربه‌ی سنگ نشکست اما عاقبت پیمان هر دو دل‌شوره گویا در وجود عمه جان بود یک‌بار دیگر صحبت از داغ جوان بود تا فاصله چندین برابر بیشتر شد میل برادر به برادر بیشتر شد نام رسول‌الله را وقتی‌که بردند ضجه زدن‌های پیمبر بیشتر شد از این‌طرف تاب‌وتوان هر دو کمتر از آن‌طرف آمار لشگر بیشتر شد هرچه صدای تیغ و نیزه رفت بالا دل‌شوره‌های قلب مادر بیشتر شد می‌جوشد انگار از زمین شمشیر و نیزه آمار تیغ و تیر و خنجر بیشتر شد مانند زهرا دست بر پهلو گرفتند وقتی لگدهای مکرر بیشتر شد اجسادشان را روی‌هم‌رفته شمردند سرجمعشان از چند پیکر بیشتر شد هرگز نخواه از من که بیش از این بخوانم می‌ترسم آخر روضه‌ی سنگین بخوانم ✍️
صبر کن تا نقل این مطلب کنم... من که باشم صحبت از زینب کنم؟! عقل آدم مات این نور جلی‌ست گفتن از زینب فقط کار علی‌ست یک علی در قامت زهراست این شاه‌بیت شعر عاشوراست این فاتح اعجوبه‌ی بی ذوالفقار جوشنش صبر است و شمشیرش وقار عالم هر علم، بی آموزگار مثل او هرگز نبیند روزگار سرنوشت جنگ را تغییر داد مشت محکم خورد از او ابن زیاد جوهر مردانگی از این زن است نور هفتاد و دو تن از این تن است چند روزی هست حالش درهم است بازهم زینب گرفتار غم است پیش نجمه پیش لیلا و رباب از خودش دارد گلایه بی‌حساب نیست از پیکار او را توشه‌ای با پسرهایش نشسته گوشه‌ای گفت شاها راهشان را سد نکن! جان زینب این دوتا را رد نکن گرچه ناقابل، برای زینب‌اند این دوتا سرمایه‌های زینب‌اند هردو را بفرست سوی کارزار تو نباشی بچه می‌خواهم چکار؟ جان‌به‌کف دنبال جانان می‌روم بعد از این‌ها خود به میدان می‌روم! کاش می‌شد شمر خنجر می‌کشید حنجر این دو پسر را می‌برید تا بمانی تو کنار خواهرت ای همه سرها به قربان سرت این دوتا باشند اذیت می‌شوند بعد ازین اسباب زحمت می‌شوند وقت غارت هر دو هق‌هق می‌کنند با اسیری رفتنم دق می‌کنند ✍️
هرکه می‌داند بگوید، من نمی‌دانم چه شد مست بودم مست، پیراهن نمی‌دانم چه شد من فقط یادم می‌آید گفت: وقت رفتن است دیگر از آنجا به بعد اصلاً نمی‌دانم چه شد آنچنان از شوق او سرتابه‌پا رفتن شدم در شتاب رفتنم توسن نمی‌دانم چه شد روبه‌روی خود نمی‌دیدم به جز آغوش دوست در میان دشمنان، دشمن نمی‌دانم چه شد سنگ‌باران بود و من یکسر رجز بودم، رجز ناله از من دور شد، شیون نمی‌دانم چه شد من نمی‌دانم چه می‌گویید، شاید بر تنم از خجالت آب شد جوشن، نمی‌دانم چه شد مرده بودم، بانگ هل من ناصرش اعجاز کرد ناگهان برخواستم، مردن نمی‌دانم چه شد پا به پای او سرم بر نیزه شد از اشتیاق دست و پا گم کرده بودم، تن نمی‌دانم چه شد ناگهان خاکستری شد روزگار آسمان در تنور آن چهرۀ روشن نمی‌دانم چه شد صورت من غرق خون بود و نمی‌دیدم درست خیزران در دست اهریمن نمی‌دانم چه شد :: وصف معراج جنونش کار شاعر نیست، نیست از خودش باید بپرسی، من نمی‌دانم چه شد ✍️
دانی که چرا آب فرات است گل آلود ؟ شرمنده گی اش از لب عطشان حسین است .. دانی که چرا چوب شده قسمت آتش ؟ بی حرمتیش برلب و دندان حسین است .. دانی که چرا جغد به ویرانه نشیند همه ی عمر ؟ خاکم به دهن باد که آن جای یتیمان حسین است .. دانی که چرا کوفی و شامی شده بد نام ؟ خائن به حریم و هدف و راه حسین است .. دانی که چرا ماه رخش گشته مکدر ؟ تابیده سه شب بر تن عریان حسین است .. دانی که چرا آب روان زمزمه دارد ؟ این زمزمه از غربت طفلان حسین است .. دانی که چرا وقت تمنای دلت آب ؟ سوزد جگر از سوز علمدار حسین است .. دانی که چرا کرببلا کوی منا شد ؟ چون ذبح عظیم غایت ایثار حسین است .. دانی که چه سریست به شش گوشه مزارش ؟ دوگوشه ی آن قبر علی جان حسین است .. دانی که چرا گریه کند سید سجاد همه ی عمر ؟ چون شاهد لبهای عطش بار حسین است .. دانی که چرا یاد خرابه به دل ماست ؟ چون تربت نورانی زهرای حسین است .. دانی که چرا ذکر حسین بر لب دانا ؟ جاری شده از بهر تولای حسین است .. دانی که چرا خانه حق گشته سیه پوش ؟ گویی که خدا نیز عزادار حسین است
طراوت همه‌ی روضه‌ها ! امام زمان ! شبی به روضه‌ی ما هم بیا امام زمان فقط به لطف دعای تو حالمان خوب است همیشه باخبر از حال ما امام زمان! به حال مضطر ما هیچ کس محل نگذاشت کسی بجز تو نکرد اعتنا امام زمان ! فراق توست سرآغاز درد بی درمان که جز ظهور ندارد دوا، امام زمان ! شکستن دل مولای‌مان خدا نکند خدا کند که بمانیم با امام زمان قسم به پای پر از آبله حلال کنید اگر زدیم به تو پشت پا امام زمان ! شنیده‌ایم همه بخشش از بزرگان است ببخش محض رضای خدا امام زمان ! قیامت و دل قبر و زمان جان کندن به دادمان برس این چندجا امام زمان ! سلامِ سینه زنان را به جد خود برسان اگر روانه شدی کربلا امام زمان! تو را به جان علی اکبر امام حسین بده حواله‌ی پایین پا امام زمان ! به گریه کردن هر لحظه‌ی تو گریه کنیم به غیر تو نکنیم اقتدا امام زمان ! روال اشک تو یک روز می‌کشد ما را نکش به روی سر خود عبا امام زمان! کنار علقمه‌ای یا کنار گودالی کجای کرببلایی؟ کجا امام زمان ؟ امام کرببلا شد به لطف نیزه و تیر هزار و نهصد و پنجاه تا " امام زمان "