eitaa logo
کانون مداحان وخادمیاران رضوی چهارمحال وبختیاری
166 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
184 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فرعون تا به حضرت موسی اشاره کرد موسی فقط به گوشه‌ی دریا اشاره کرد مردم که حرف پشت سر آسمان زدند مریم به گاهواره‌ی عیسی اشاره کرد دین نا تمام بود خدا یک امام خواست دست نبی به قامت مولا اشاره کرد از علت وجودِ دو عالم سؤال شد دست خدا به ام ابیها اشاره کرد مادر زمان رفتن خود با دو دخترش از روز درد گفت و به فردا اشاره کرد مولا زمان رفتن خود از امیر عشق- گفت و سپس به کودک رعنا اشاره کرد روز نبرد آمد و دیدند تیغ او صد کشته داد چونکه به هر جا اشاره کرد یکجا هزار دست، کمان را کشید و بعد یکجا هزار دست به سقا اشاره کرد جبریل، چشم‌های خودش را گرفته بود با چشم‌های بسته به آنجا اشاره کرد- که یک زن از بلندی دیوانه‌وار عشق بر روی خاک‌ها به بدن‌ها اشاره کرد از او سوال شد: زن تنها چه می‌کشی؟! مابین دردهاش چه زیبا اشاره کرد: غیر از جمیل هیچ ندیدم همین و بس با چشم‌های خسته به بالا اشاره کرد ✍️
انتهای صبر در اصل ابتدای زینب است چشم زهرا و علی وقف عزای زینب است گریه بر او هست گریه بر حسین و بر حسن مبدأ گریه در عالم غصه‌های زینب است در غدیر کربلا زینب امامت می‌کند جلوه "مَن کُنتُ مولا" در ولای زینب است پنج تن دلداده‌ی اویند پس با این حساب اصلاً این اهل کسا اهل کسای زینب است حق شفا را داده در تربت که این خاک شریف.. کیمیای عشق شد چون زیر پای زینب است کربلا را زینب از غربت برون آورده است پرچم سرخ حسینی در هوای زینب است نور خاک چادرش کافر مسلمان می‌کند عزت اسلام از یاربنای زینب است شام را با جمله "اِلّا جَمیلا "خاک کرد ابتلای انبیا جمعاً بلای زینب است :: دختر حیدر کجا و کوچه و بازارها.. مردن ما کمترین درک عزای زینب است ✍️ و
از نسل يك حقيقتِ دور از مَجاز بود زينبْ كه شاهزاده‌ی مُلـكِ حِجاز بـود با سرشكستگي ابـداً سِـنخيت نداشت اين كوه صـبر مثـلِ پـدر سرفراز بود وقتي كه بـود وارثِ اجـلالِ مـادري تشـبيه او به حضرت زهرا مُجاز بود در عصمت و وقار و حـيا بعد مادرش بر كُـلِّ بـانـوانِ جـهان پيـشـتاز بود او را خطابِ عالـِمـه شـد، بي مُعلَّمه اَلحَـقْ چه قدر درخـورِ اين امتياز بـود حرف از گره گُشايي او رفـت هر كُجـا دستش شبيه دست علی چاره ساز بود پيوسته داشت ياصمد و ياغني به لب با اين حساب از دو جهان بی نياز بود با "يا حسين" خاطرش آرام می‌گرفت از بس كه اسـمِ دلـبرِ او دلنــواز بود قـارون شد آن فقير كه وقتی نياز داشت دسـتش به سمـت خانه‌ی زينب دراز بود در راهِ عشق خويشتن از هستی‌اش گُذشت هســتی فدای او كه چنين پاكـباز بود چشمم شود فداش كه اشـكـم به ماتمش با اشكِ بر حسين و حسن، همتراز بود چون شـد حُسين قبله‌ی اشك و قتيل اشك زيـنب، خُـدايِ عـالَـمِ سـوز و گداز بود از چادرش نيامده شكلی به ذهنِ شعر جُـز پرچــمي سياه كه در اهـتـزاز بود از دستْ بسته بودن او كم سخـن بگـو دستـش شـبيه دستِ خـداوند باز بود :: وقتي رسيد نـاقه‌ی او پرده داشت، آه روزي كه رفـت ناقه‌ی او بی جهاز بود از چشم خويش آب بر آن حلق تشنه ريخت بيخود فرات روز دهــم گرم ناز بود يك سال و نيم در غم لب‌های خشك شاه خيره به آب، وقت وضوي نماز بود از گيسوي سپيد و كمانِ قدش، بفـهم ...درد اسارتش چه قَـدَر جانگـداز بود ✍️
...تو کیستی؟ که عقل مجنون توست عشق به تو عاشق و مدیون توست تویی جگرگوشهٔ آل کسا به درک تو عقلِ رسا، نارسا... چشم علی محو تماشای تو به جای پای فاطمه پای تو... تو بوده‌ای سنگ صبور همه تو برده‌ای فیض حضور همه... دفاع تو، صبر تو، احساس تو حسینْ تو، حسنْ تو، عباسْ تو... روی تو حسرتِ دل آفتاب موی تو شب ندیده حتّی به خواب خاک رهت به عرش پهلو زده پیش قدِ تو سرو زانو زده... مدرسهٔ تو دامن فاطمه معلّمی ندیده و عالمه صدای تو دل از علی می‌برد ناز تو را فاطمه هم می‌خرد فاطمه فخر مصطفی بر همه از تو ولی، فخرکنان فاطمه... نیست فلک به قدر، هم پایه‌ات ندیده همسایهٔ تو سایه‌ات عمۀ ساداتی و زینِ اَبی عقیلهٔ هاشمیان زینبی لبت «یکی گوی» دو تا نگفته هر چه شنیده جز خدا نگفته ولادتت ولادت گریه بود گریهٔ تو شهادت گریه بود ای تو، به هر غمی امید حسین کشتهٔ عشقی و شهید حسین تو روح صوم و معنی صلاتی تو ساحل سفینة النجاتی... نام شما هر دو به دنبال هم آینهٔ همید و تمثال هم معنی اگر ز خالق و رب یکی‌ست نام حسین و نام زینب یکی‌ست... ✍️
زینب آن بانوی عظمایی که دست قدرتش کهکشان چرخ را بر پا طناب انداخته شمسه‌ی کاخ جلال و رفعتش از فرط نور مِهر عالم‌تاب را، از آب و تاب انداخته دختر مرد دوعالم، آنکه گاهِ خشم خویش رَعشه بر این چار ماه و هفت باب انداخته این همان بانوست کز نطق و بیان همچون علی انقلاب از کوفه تا شام خراب انداخته گر زبانش ذوالفقار حیدری نَبْوَد چرا؟ خصم را دردل شرر، همچون شهاب انداخته همتش چون بازوی خیبرگشای حیدری‌ست بارگاه کفر را در انقلاب انداخته کشتی دین، کربلا شد غرقْ از طوفان کفر همت زینب زنو آن‌را بر آب انداخته حِلم او، صبر و توانایی زدست صبر برد عِلم او، از دست هر دانا کتاب انداخته تا قیامت وصف او "موزون" اگر گویی کم است زان که حق او را چو خود در احتجاب انداخته ✍️مرحوم ()
به گوش باش جرس را، به گوش ای دل غافل! گذشت قافله‌ی عشق و خفته پای تو در گِل به گوش ای دل غافل، چو تخته پاره مبادا به حرف موج بگردی بر آب عاطل و باطل به ورطه‌های بلاخیز، ناخدا که نباشد نمی‌رسد به سلامت کسی به پهنه‌ی ساحل به هر چه چنگ زنی عاقبت تباه‌ترینی... به تار چادر زینب مگر شوی متوسل سلام خواهر طوفان، سلام خواهر خورشید سلام خواهر دریا، سلام خواهر ساحل اگر امام بخوانم تو را گزافه نگفتم نمی‌رسید قیام حسین بی تو به منزل به هر کجا که بدوزیم چشم، رد تو پیداست شمار داغ تو پنهان به سطر سطر مقاتل تن شکسته و موی سپید و قد خمیده... به پای عشق برادر ندارد این همه قابل سری به نیزه بلندست در برابرت ای وای شهید زنده‌ای اکنون، چه حاجت‌ست به قاتل مگر که راه تورا، نیزه‌ها جدا کند از او وگرنه بین دو دلبسته نیست فاصله حائل کرامت تو چه ها می‌کند که سلسله حتی به دست و پای تو افتاده مثل کودک سائل زبون شمردن رنج اسارت‌ست چه آسان به دوش بردن بار امانت‌ست چه مشکل چه ‌ها که بر سرت آورد داغ طفل سه ساله رسید جان تو بر لب، بریدی از نفست دل خدا کند که نجوییم هیچ جا سندش را روایتی که تو سر کوفتی به چوبه‌ی محمل چه غم که نیست توان، می‌کنی نشسته " قُمِ اللیل" در اوج داغ نکردی شبی تو ترک نوافل جلیله، فاضله، امنیه، باکیه، جبل الصبر فصیحه، عالمه، بنت الهدی، ملیکه خصائل عقیله، قُرَة عین الامیر، سِرُّ ابیها (تو را ز فضل پدر کس نگویدت که چه حاصل) به قتل کفر کمر بست تیغ خطبه‌ات آنسان که می‌نمود ابا الحرب ذوالفقار حمایل چه زَهره‌ها که نمود آب ابن آکله آنجا که با خطابه‌ی زهرایی تو گشت مقابل هنوز هم به سر آسمان شام بلا خیز نگشته صاعقه‌ی غیرتی شبیه تو نازل خوشا به حال مریدی که شد به حق تو عارف... تویی مراد طریقت، تویی شریعت کامل که طالبان حقیقت، به فرض وهم بگردند مگر به صبح قیامت، به فیض درک تو نائل ✍️
زلف عفاف، رشتۀ دامان زینب است آیات صبر، پایۀ ایمان زینب است ایثار و پـاکدامنی و عزم و اقتدار این چار، درسِ طفلِ دبستان زینب است حبل المتینِ قافـله سالار عاشقان تا روز حشر، موی پریشان زینب است گل زخم‌های پیکر صد پارۀ حسین آیـات بی‌شمارۀ قرآن زینب است سرهای نوک نیزه همه دسته‌های گل تن‌های پاره پاره، گلستان زینب است آن نیزه‌ای که خصم به قلب حسین زد زخمش هنوز بر دل سوزان زینب است بـا یـاد صبح یازدهم، صبح بی حسین هر روز صبح، شام غریبان زینب است وقتی که گفت بـا سپه کوفـه "اُسکُتوا" دیـدند کائنات بـه فرمان زینب است وقتی رقیـه را بـه ره شام می‌زدنـد دیدم حسین، دست به دامان زینب است یاللعجب مگر که قیامت بـه پا شده بر نیزه آفتاب درخشان زینب است روز جزا بـهانـۀ شیعه بـرای عـفو خون حسین و دیدۀ گریان زینب است هر کس که پا نهد به عزا خانۀ حسین بر او کرم کنید که مهمان زینب است تـا آفتاب بـذل کند نـور خویش را "میثم" همیشه بندۀ احسان زینب است ✍️
هست ساحل زینب و تفسیر دریا زینب است غم ز طوفان نیست در دل‌های ما تا زینب است اولین ام ابیها حضرت صدیقه بود شک ندارم دومین ام ابیها زینب است هست ناموس علی بی شبهه ناموس خدا کیست ناموس علی و حق‌تعالی، زینب است هر قدم لحظه به لحظه در تمام زندگی ذکر زینب "یا علی"، ذکر علی "یا زینب" است منعکس گردیده مادر در وجود دخترش حق و الانصاف باید گفت: زهرا، زینب است اوست جان حیدر و زهرا و پیغمبر لذا مؤمنون و کوثر و اخلاص و طاها زینب است نَقل یک روح و دو پیکر هست زینب با حسین او سراپایش حسین و این سراپا زینب است جان عالم از حسین و جان او خواهر بُود پس تو دنبال چه می‌گردی؟! مسیحا زینب است کوفه را لرزاند با صوت رسای حیدری شیر زن‌تر از تمام شیرزن‌ها زینب است ارث حیدر را به میدان برده در میدان شام لا فتی الّا علی مُنجر به الّا زینب است مرقدش هیهات آسیبی ببیند در دمشق چونکه خط قرمزِ طوفان سقا زینب است "لیس للانسان الّا ما سعی " پس سعی کن دامن او را بگیری، حشرِ ما با زینب است ✍️
دلش دریای صدها کهکشان صبر غمش طوفان صدها آسمان ابر دو چشم از گریه هم‌چون ابر، خسته ز دست صبر زینب، صبر، خسته صدایش رنگ و بویی آشنا داشت طنین موج آیات خدا داشت زبانش ذوالفقاری صیقلی بود صدا، آیینه‌ی صوت علی بود چه گوشی می‌کند باور شنیدن؟ خروشی این چنین مردانه از زن! به این پرسش نخواهد داد پاسخ مگر اندیشه‌ی اهل تناسخ: حلول روح او، در جسم زینب علیّ دیگری با اسم زینب زنی عاشق، زنی این‌گونه عاشق زنی، پیغمبر قرآن ناطق زنی، خون خدایی را پیمبر زن و پیغمبری؟ الله اکبر! ✍️مرحوم
شاعرم، کاتبِ وحی‌ام به زبانی دیگر می‌کِشم پای قلم را به جهانی دیگر هر چه جان بود سرِ روضه نوشتن دادم گفتن از مدحِ تو می‌خواهد جانی دیگر تو که هستی که به یک تن همه‌ی پنج تنی؟ "کُلُّهُم نورٌ واحد" به بیانی دیگر روی دستانِ حسینت دلت آرام گرفت گفت در گوشِ تو انگار اذانی دیگر در حسینیّه‌ی قلبت تپشِ نوحه به پاست حرم‌اللهِ تو دارد ضربانی دیگر دفترِ عمرِ تو تقویمِ به غارت رفته‌ست می‌رسد فصل خزانش به خزانی دیگر کاسه‌ی صبر هم از صبرِ تو لبریز شده بر تنِ تاب نمانده‌ست توانی دیگر هدفِ هر چه بلا بود شدی، تا نخورَد تیری از چلّه‌ی غم‌ها به نشانی دیگر سوگواریم و به سر رختِ سپید است، ببخش بین ما از غم تو نیست جوانی دیگر ✍️
گمان کن که با کعبه همسایه‌ای پی حفظ چندین هزار آیه‌ای و حتی اگر غرق سرمایه‌ای بدان بی علی پست و بی مایه‌ای خود کعبه هم می‌رود صبح و شام به دیدار حیدر علیه السلام علی نزد حق است و حق با علی‌ست مسیر الی الله تنها علی‌ست مپرس از چه ذکر لب ما علی‌ست عبادت همین گفتن یا علی‌ست اگر که خدا خواندن او بد است بشر خواندنش کفر صد در صد است همیشه خدا بود هم صحبتش به محراب خم شد فقط قامتش خدا نیز در پاسخ طاعتش به او دختری داد شد زینتش ندیده فلک اینچنین دختری که بر خلق عالم کند سروری از افلاک تا خاک پرواز کرد برای برادر کمی ناز کرد در آغوش او چشم را باز کرد سپس پرده برداری از راز کرد چنین گفت چشمش به ماه منیر امیری حسینٌ و نعم الامیر نگاهش دوای تب پنج تن حضورش چراغ شب پنج تن چه بنویسم از کوکب پنج تن شده قبله‌ام زینب پنج تن به طغیان کشانده جنون مرا به پایش بریزید خون مرا چه خوب است امشب خدا خواستن طلا نه دل مبتلا خواستن هر آنچه که خوب است را خواستن خلاصه فقط کربلا خواستن تمام سحر ذکر یا رب بگو همه حاجتت را به زینب بگو چنان مادرش عالمه زینب است به بیت علی قائمه زینب است به غم‌های او خاتمه زینب است پس از فاطمه، فاطمه زینب است زمان دعا نوحه دم داده‌ام خدا را به زینب قسم داده‌ام چو با او کسی همنشین می‌شود یکی از بزرگان دین می‌شود یکی مثل ام البنین می‌شود که روزی قمر آفرین می‌شود به ام البنین مرحمت کرده است اباالفضل را تربیت کرده است اباالفضل حالا هوادار اوست اباالفضل ماه شب تار اوست ابالفضل امروز علمدار اوست و کار دفاع از حرم کار اوست خوشا آنکه او انتخابش کند فدایی زینب خطابش کند ✍️
هستیِ ما هست از عنایت زینب روزیِ ما هست از کرامت زینب ما اگر امروز رو به سوی حسینیم هست دلیلش فقط هدایت زینب زینب کبری نه در اسارت کوفه‌ست کوفه و شام است در اسارت زینب معجری از روی او به خاک نیفتاد دست حرامی کجا و شوکت زینب گرچه نمازش نشسته است و شکسته اصل قیام است در قیامت زینب تازه شده ذره‌ای شبیه به زهرا خم شده باشد اگر که قامت زینب * * کاش بتابی که آفتاب تو هستی حضرتِ خورشیدِ در حجاب تو هستی ✍️