eitaa logo
کوچه شهدا
267 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
24 فایل
وقتی عقل عاشق شود!عشق عاقل می‌شود‌ و شهید می‌شوی دکتر چمران (الوُجوُم) لبیک یا حسین کپی از مطالب؟! آزاد‌ با صلوات جهت تعجیل در امر ظهور حضرت صاحب‌الامر (عج)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌لحظاتی از آخرین حضور سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در ساختمان فرماندهی نیروی قدس سپاه... ✖️ببینید با عکس شهدا چه میکنه... کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada با ما باشید در
🕊خوشا آنان که در راه رفاقت 🥀رفیق با وفا بودند و رفتند... 📸تصویری از شهدای مدافع حرم شهید روح الله صحرایی و شهید مصطفی شیخ الاسلامی-قله شاهدژ شهرستان ساری- سال ۱۳۹۳ شهید شهید کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada با ما باشید در
‏• برای ‌چی میجنگی...؟! + برای تو • اگه ‌برای ‌‌منه نرو +اگه ‌نرم ‌دیگه ‌تویی باقی نمی مونه یادت‌باشه📚 کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada با ما باشید در
: اولین پايه شهید بودن، هجرت از خود است که تا رخ ندهد، هجرت از وطن، مال، مقام و مابقی اتصالات دنیوی اتفاق نمی افتد. کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada با ما باشید در
📌 راز حوضچه ی قطعه ۲۴ شهیدان میرفاضل و میرصالح اخلاقی 🔹 مادر که باشی هزار و یک آرزوی زیبا برای فرزندت داری.قدکشیدن و بزرگ شدن او را لحظه لحظه به تماشا می‌نشینی و برای جوانی‌اش نقشه‌ها در سر می‌پرورانی. ◇ مادر که باشی حواست به همه چیز هست. به تشنگی و گرسنگی فرزندت حساسی و برایت مهم است که رخت و لباس تمیز و آراسته برتن داشته باشد و حالش خوب باشد. ◇ مادر این دو شهید می‌گوید: هر دو فرزند من در گرمای طاقت‌فرسای مناطق عملیاتی جنوب کشور و با لب تشنه به شهادت رسیده‌اند؛ ◇ علاوه بر این میرفاضل پسر بزرگترم، یک عطش همیشگی از کودکی را با خود همراه داشت و این حالت برای من بسیار عجیب بود. ◇ به طوریکه میرفاضل بعد از هر بازی کودکانه یا داشتن کوچکترین جنب و جوشی طلب آب می‌کرد و به نقل از همرزمانش این عطش تا شهادت او ادامه داشت ◇ برای من که مادر این بچه‌ها بودم بسیار دردناک و غم‌انگیز بود، که فرزندانم با لب تشنه به شهادت رسیده‌اند، اما با مرور واقعه کربلا خودم را تسکین می‌دادم ◇ آخر فرزندان من که از بچه‌های حضرت زهرا(س) که تشنه لب شهید شدند، عزیزتر نبودند.فرزندانم عاشق حقیقی امام حسین(ع) بودند و به امام خویش اقتدا کردند ◇ چند ماه بعد از شهادت و تشییع پیکر میرصالح و به یاد لب خشکیده اهل بیت(ع) و عطش همیشگی میرفاضل و به یاد لبهای خشک هر دو فرزندم در زمان شهادت، حوضچه‌ آبی میان دومزارشان بنا کردیم ◇ شهدای اخلاقی همسایه‌های شهید پلارک‌اند، ساکنان جاوید قطعه 24 بهشت زهرای تهران. کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada با ما باشید در
🌹می‌گفت: اگر انسان‌ سرش‌ را به‌ سمت‌ آسمان‌ بالا‌ بیاورد‌ و کارهایش‌ را فقط‌ برای‌ رضای‌ خدا، انجام دهد، مطمئن‌ باشید زندگی‌اش‌ عوض‌ می‌شود و تازه‌ معنای زندگی کردن‌ را می‌فهمد... 🌹شهید 🌍 کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada با ما باشید در
مرگ و حوادث بعد آن را، بسیار به یادآور. آرزوی مرگ نکن؛ مگر به شرط آن که (در اثر اطاعت و بندگی خدا، آخرتت را آن چنان آباد کرده باشی، که به نجات) اطمینان داشته باشی. امام‌علی(علیه السلام) نهج‏‌البلاغه/نامه۶۹ کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada با ما باشید در
گفتیم ڪربلا... دلمان بےهوا گرفٺ آرے دل غریبہ و هر آشنا گرفٺ اے خوش بہ حال آنڪه نگاهٺ گرفتش اے خوش بہ حال آنكه براٺ ازشما گرفت کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada با ما باشید در
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 دیروز آسمانی شد خیلی ها او را نشناختند و آنها که میشناختند بی حد ناراحت شدند میگویند: ما سرباز بودیم و وظیفمون رو انجام دادیم و هیچ منتی هم بر مردم ایران نداریم... امیر سرتیپ خلبان جانباز که دیروز روح بلندشان به یاران شهیدش پیوست، از خاطره‌ زمان شهادت سرلشکر خلبان حسین خلعتبری خلبان F-4 فانتوم نیروی هوایی ارتش. روحمان با یادشان شاد کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada با ما باشید در
VID_20230505_123445_510-mc(1).mp3
4.77M
میگن هفت ثانیه بعد از ... کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada با ما باشید در
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مناجاتی زیبا با حضرت دوست پروردگارا ؛ نمیدانم در چه ساعتی روحم را میگیری ؟ و در چه روزی این دنیا را ترک میکنم؟ و درکدامین سرزمین به خاک سپرده میشوم؟ پروردگارا؛ رحم کن برمن آنگاه که در مسیر اموات و گذشتگان قدم میگذارم... پروردگارا؛ رحم کن برمن آنگاه که نامم و حتی بدنم فراموش میشود و قبرم متروک میگردد و هیچ زائری به سراغ قبرم نمی آید و هیچ یاد کننده ای مرا یاد نمیکند... پروردگارا ؛ مرا یاد کن درآن هنگام که از یادها می روم و تنهایم مگذار آنگاه که در دنیا برای همیشه به فراموشی سپرده میشوم... پروردگارا؛ گناهانم را بیامرز و مرا در رحمت خود داخل گردان ؛ درآنروزی که مال ، فرزند ، خویشاوند ، القاب و عناوین منفعتی برایم ندارند.... آمین یا ارحم الراحمین کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada
🔺 همه انسان ها تربیت پذیر هستند 👈 بافت انسان و قالب و تراش یک انسان مطلوبِ اسلام چیزى است که با تربیت حاصل میشود. همه‌ى انسانها هم قابل تربیتند. ✅ بعضى ممکن است دیرپذیرتر باشند، بعضى زودپذیرتر؛ بعضى تربیت در آنها ماندگارتر باشد، بعضى کم دوام‌تر؛ امّا همه‌ى انسانها در معرض تغییر و تبدیلى هستند که با تربیت حاصل میشود. 🗓 ۱۳۹۳/۰۲/۱۷ کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada با ما باشید در
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️فیلم دوربین مداربسته بیمارستانی که شهید سپهبد سلیمانی پشت در اتاق عمل چشم انتظار عمل جراحی نوه دوست شهیدش بود که رهبری نقل می‌کنند. کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada با ما باشید در
داعشی‌ها محاصره‌اش کردن تا تیر داشت مقاومت کرد و جنگید، تیرش که تموم شد، داعشی‌ها نیت کرده بودن زنده بگیرنش همون موقع حاج قاسم هم توی منطقه بود خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش هم کم آورد و اسیر شد. ولی یک لحظه هم سرشو از ترس پایین نیاورد... تشنه بود آب جلوش می ریختن رو‌ی زمین فهمیدن حاج قاسم توی منطقه اس برای خراب کردن روحیه حاج قاسم بیسیم رضا اسماعیلی رو گرفتن جلو دهن رضا و چاقو رو گذاشتن زیر گردنش کم کم برا این که زجر کشش کنن آروم آروم شروع کردن به بریدن سرش و بهش می گفتن به حضرت زینب فحش بده پشت بیسیم اینقدر یواش یواش بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید... ولی از اولش تا لحظه ای که صدای خر خر گلو آمد این پسر فقط چند تا کلمه گفت: اصلا من آمدم جون بدم برای دختر مظلوم علی... اصلا من آمدم فدا بشم برای حضرت زینب... اصلا من آمدم سرم رو بدم... یا علی یا زهرا... میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو گریه می کرد. ! بعدم سر رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن ‌برای حاج قاسم... !! امنیت ما اتفاقی نیست عزیزان، چقدر سرها و خون ها دادیم تا توانستیم به این آرامش برسیم ...!! شهید مدافع حرم تیپ فاطمیون؛ «شهیدرضااسماعیلی» به یاد شهدا🕊 کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
' گاهی خدا پنجره‌ها را می‌بنده '' درا رو قفل می کنه '' اما مطمئن باش او بیرون هوا طوفانی ' ' وخدا داره ازت مراقبت میکنه ' کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada با ما باشید در
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاشق ها یک زمانی ، در یک جایی دنیا را جا می‌گذارند و می‌روند... کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada با ما باشید در
• . به یکی از جانبازانی کھ روشن‌ دل بود گفتم: دوست‌نداشتی یک بارِ دیگه دنیا رو ببینی؟! حداقل انتظار داشتم بگھ : چرا یه بار دیگه می‌خواستم دنیا رو ببینم ، اما جواب داد : نه !! پرسیدم : چطور؟! گفت در مورد چیزی كِ به خدا دادم و معامله کردم نمیخوام فکر کنم ..! بدنم لرزید ، فهمیدم کھ عجب آدمایی تو این دنیا زندگی میکنن .. - به‌روایتِ‌شهیدسیدمرتضیٰ‌آوینی کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada با ما باشید در
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاجی به ارباب بگو؛ خیلی دوسش دارم... کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada با ما باشید در
-فرق‌است‌میان‌آنکس‌ کہ‌درانتظارِشھادت‌ است‌ وکسےکہ‌شھادت‌.... درانتظارِاوست! کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada با ما باشید در
آقا ابراهیم ))_2022_02_23_00_27_13_436.mp3
5.13M
کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada با ما باشید در
کوچه شهدا
کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada با ما باشید در
حاج حسین الله کرم می گوید: در ارتفاعات انار بودیم. هوا کاملا روشن شده بود. امدادگر زخم گردن ابراهیم را بست. مشغول تقسیم نیروها و جواب دادن به بیسیم بودم. یکدفعه یکی از بچه ها دوید و باعجله آمد پیش من و گفت: حاجی، حاجی یه سری عراقی دستاشونو بالا گرفتن و دارن به این طرف میان! با تعجب گفتم: کجا هستن؟! باهم به یکی از سنگرهای مشرف به تپه رفتیم. حدود بیست نفر از طرف تپه مقابل، پارچه سفید به دست گرفته و به سمت ما می آمدند. فوری گفتم: بچه ها مسلح بایستید، شاید این حقه باشه! لحظاتی بعد هجده عراقی که یکی از آنها افسر فرمانده بود خودشان را تسلیم کردند. من هم ازاینکه در این محور از عراقی ها اسیر گرفتیم خوشحال بودم. با خود فکر کردم حتما حمله خوب بچه ها و اجرای آتش باعث ترس عراقی ها و اسارت آنها شده. درجه دار عراقی را آوردم داخل سنگر. یکی از بچه را که عربی بلد بود را آوردم. مثل بازجوها پرسیدم: اسمت چیه، درجه و مسئولیت خودت را هم بگو! خودش را معرفی کرد وگفت: درجه ام سرگرد و فرمانده نیروهایی هستم که روی تپه و اطراف آن مستقر بودند. ما از لشگر احتیاط بصره هستیم که به ایم منطقه اعزام شدیم. پرسیدم چقدر نیرو روی تپه هستند. گفت: الآن هیچی!! چشمانم گرد شد. گفتم: هیچی؟! جواب داد: ما آمدیم و خودمان را اسیر کردیم. بقیه نیروها را هم فرستادم عقب، الان تپه خالیه! با تعجب نگاهش کردم و گفتم: چرا؟! گفت: چون نمیخواستند تسلیم شوند. تعجب من بیشتر شد و گفتم: یعنی چی؟! فرمانده عراقی به جای اینکه جواب من را بدهد پرسید: این الموذن؟! این جمله احتیاج به ترجمه نداشت. با تعجب گفتم : موذن؟! اشک در چشمانش حلقه زد. با گلویی بغض گرفته شروع به صحبت کرد و مترجم سریع ترجمه میکرد: به ما گفته بودن شما مجوس و آتش پرستید. به ما گفته بودند برای اسلام به ایران حمله میکنیم و با ایرانی ها می جنگیم. باور کنید همه ما شیعه هستیم. ما وقتی می دیدیم فرماندهان عراقی مشروب میخورند و اهل نماز نیستند خیلی در جنگیدن با شما تردید کردیم. صبح امروز وقتی صدای اذان رزمنده شمارا شنیدم که باصدای رسا و بلند اذان میگفت، تمام بدنم لرزید. وقتی نام امیرالمومنین (ع) را آورد با خودم گفتم: تو با برادران خودت میجنگی. نکند مثل ماجرای کربلا... دیگر گریه امان صحبت کردن به او نمی داد. دقایقی بعد ادامه داد: برای همین تصمیم گرفتم تسلیم شوم و بار گناهم را سنگین تر نکنم. لذا دستور دادم کسی شلیک نکند. هوا هم که روشن شد نیروهایم را جمع کردم و گفتم: من میخواهم تسلیم ایرانی ها شوم. هرکس میخواهد، با من بیاید. این افرادی هم که با من آمده ند دوستان و هم عقیده من هستند. البته آن سربازی را که به سمت موذن شلیک کرد را هم آوردم. اگر دستور بدهید اورا میکشم. حالا خواهش میکنم بگو موذن زنده است یا نه؟! هیچ حرفی نمی توانستم بزنم، بعد از مدتی سکوت گفتم: آره زنده است. باهم از سنگر خارج شدیم. رفتیم پیش ابراهیم که داخل یکی از سنگرها خوابیده بود. تمام هجده اسیر عراقی آمدند و دست ابراهیم را بوسیدند و رفتند. نفر آخر به پای ابراهیم افتاده بود و گریه میکرد. میگفت: من را ببخش، من شلیک کردم. بغض گلوی من را هم گرفته بود. حال عجیبی داشتم. دیگر حواسم به عملیات و نیروها نبود. میخواستم اسرای عراقی را به عقب بفرستم. فرمانده عراقی من را صدا زدو گفت: آن طرف را نگاه کن، یک گردان کماندویی و چند تانک قصد پیشروی از آنجا را دارند. بعد ادامه داد سریعتر بروید و تپه را بگیرید. من هم سریع چند نفر از بچه های اندرز گو رو فرستادم سمت تپه. با آزاد شدن آن ارتفاع، پاکسازی منطقه انار کامل شد. گردان کماندویی هم حمله کرد. اما چون ما آمادگی لازم را داشتیم بیشتر نیروهای آن از بین رفت و حمله آنها ناموفق بود. روزهای بعد با انجام عملیات محمد رسول الله در مریوان فشار ارتش عراق بر گیلانغرب کم شد. کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada با ما باشید در
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کارتان را برای خدا نکنید، برای خدا کار کنید! تفاوتش فقط همین اندازه است که ممکن است حسین(ع) در کربلا باشد و من در حال کسب علم باشم برای رضایتِ خدا ! _ سید مرتضی آوینی؛ کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada با ما باشید در
[امام زمان(ع) دنبال رفیق می گرده، خوب شو؛ خودش میاد و پیدات می کنه.] ‌_ شیخ رجبعلی خیاط کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada با ما باشید در
1_4920558887871972330.mp3
6.01M
اینم یه آهنگ نوستالژی دهه هفتاد، شب میلاد حضرت رسول ص و امام صادق ع بر همگان مبارک خیلی‌ها با این نوا، خاطره ها دارند... کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada با ما باشید در
لَقَضاءُ حاجَهِ أخ لی فِی اللّهِ أحَبُّ مِنْ إعْتِکافِ شَهْر. [برآوردن حاجت و رفع مشکل دوست و برادرم، از یک ماه اعتکاف، در مسجد، بهتر و محبوب تر است...] (ع) کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada با ما باشید در
‏فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا تو زیر نظر مايى - خداوند - قرآن، سوره طور، آیه ۴۸ کپی از مطالب؟! کاملا آزاد @Kocheh_Shohada با ما باشید در
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا