eitaa logo
نکات اخلاقی، تربیتی نوجوانان و جوانان🌸
1.2هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
8.9هزار ویدیو
252 فایل
عشق یعنی دعای خیر امام زمانت همراهت باشه 🌸شعر 💮داستان های مذهبی و کودکانه ⚘کلیپ های صوتی و تصویری 💐و کلی مطالب آموزنده و زیبا ارتباط با مدیر بصورت ناشناس❤ https://daigo.ir/secret/9432599130 التمـــــ🌸ـــــآس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
💐 🌹شهـــید حسن باقری سوار بلیزر بودیم. می‌رفتیم خط. عراقی‌ها همه جا را می‌کوبیدند. صدای اذان را که شنید گفت: نگه‌دار نماز بخونیم. گفتیم: توپ و خمپاره میاد. خطر داره. گفت: کسی که جبهه می‌یاد. نماز اول وقت را نباید ترک کنه. @kodak_novjavan1399
☘آیت الله کوهستانی(۸): 💥یکی از ارادتمندان ایشان می گوید: روزی با عده ای از دوستان، از بابل برای کسب فیض از محضر آقای کوهستانی روانه کوهستان شدیم، چون آقا کسالت داشتند، در اندرونی خدمتشان شرف یاب شدیم. یکی از همراهان که برای نخستین بار به محضر آقا رسیده بود و چندان باور و اعتقادی به معظم له نداشت نیز حضور داشت. ⚡️⚡️⚡️ مرحوم آقای کوهستانی، در حالی که به علت بیماری زیر کرسی دراز کشیده بودند، به ما لطف و محبت زیادی کردند، پس از لحظاتی که از محضرشان استفاده نمودیم، ایشان رو به من کرد و فرمود: مرا بلندکن که بنشینم و بعد دستور دادند در استکانش چای بریزم . عرض کردم : داخل قوری چای نیست. فرمود: به هر مقدار که هست، بریزید. من قوری را گرفتم و نزدیک به یک استکان چای ریختم، آنگاه آقا چای را به آن دوست کم اعتقاد ما تعارف کرد. ⚡️⚡️⚡️ وی گفت: آقا من میل ندارم، معظم له اصرار ورزید که باید بگیری. می دانم شما میل داری! با اصرار آقا چای را گرفت و نوشید. هنگام خداحافظی از محضر ایشان دیدیم این دوست ما که نخست اعتقاد چندانی نداشت، خم شد و چند مرتبه دست آقا را بوسید و با سرافکندگی به ایشان گفت: آقا من ادعای پشیمانی دارم. پس از بیرون آمدن از اتاق حالش منقلب و دگرگون شد. ⚡️⚡️⚡️ پرسیدیم: چه شده؟ گفت: وقتی که در محضر آقا نشسته بودیم، به ذهنم خطور کرد که این آقا در این دِه عده ای را فریفته و آنان را مشغول به خود ساخته است اگر این آقا چیزی می داند و اهل معنا و کرامت است! یک استکان چای در استکان خودش برای من بریزد. ⚡️⚡️⚡️ همین که این مطلب در ذهنم گذشت ، دیدم ایشان از جای خودش بلندشد و به شما فرمود یه استکان چای بریزی و آن را به من تعارف نمود. آن لحظه متوجه گشتم که از اندیشه ام آگاه شده و فهمیدم که او عالمی عارف و اهل معنا است، از این رو از کردهٔ خود پشیمان و سر سپردهٔ ایشان شدم. 📗روح مهربان ۲ ص۸۰ 💠سلامتی و تعجیل در امر فرج امام زمان صلوات💠 🍃@kodak_novjavan1399
🖼رهبر انقلاب: اگر شرکت پُرشور مردم در انتخابات همراه بشود با یک انتخاب درست، این نورٌعلیٰ‌نور است. @kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 دقت کنیم تو انتخابمون! ⁉️دغدغه‌هامون شده چی؟! 🇮🇷 اینجا شیعه‌خانه‌ٔ امام زمانه... هر رای اشتباه من و تو، می‌تونه ظهور رو به تاخیر بندازه... 🎬 👤 استاد ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @kodak_novjavan1399
💠 امام صادق علیه السلام: ✍🏻 هر كه مالک خشم خويش نباشد، مالک خِرد خويش نیست. 📚 الکافی، جلد 2، صفحه 305 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @kodak_novjavan1399
💌 🌹 ‌شهـــید کوروش باباپور: ما نمی‌خواهیم فقط کربلا و قدس را آزاد کنیم بلکه هدف‌ما اینست که کاخ سفید را به حسینیه تبدیل کنیم. @kodak_novjavan1399
✅ «احترام به همسر زندگی را شیرین می‌‌کند»❤️🌸 🔉 ✍ قرآن می‌‌فرماید: «وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» (نساء/19) با خانم‌‌هایتان به «معروف» زندگی کنید، یعنی با خانم‌‌هایتان خوب زندگی کنید. نه اینکه فقط خوراک و پوشاک خوب و بی‌‌دغدغه باشد. ممکن است روی موکت بنشینند و خوش باشند، یا روی قالی بنشیند و با هم دعوا و جرّ و بحث داشته باشند. وظیفه زن و شوهر این است که آبروی هم را حفظ کنند. اختلاف از سوء‌ظن شروع می‌‌شود و با تجسس ادامه می‌‌یابد و به غیبت و تهمت ختم می‌‌شود... @kodak_novjavan1399
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈 🐈 🐈 🐈 قسمت ۴۸ 🐈 🐈 🐈 🇮🇷 فرامرز و اسماعیل ، 🇮🇷 در حال رد و بدل اطلاعات بودند 🇮🇷 که دوباره فرامرز ، گربه شد . 🇮🇷 اسماعیل ، نماز مغرب و عشا را خواند 🇮🇷 و در حالی که به فرامرز فکر می کرد ، خوابید 🇮🇷 در وقت اذان صبح ، فرامرز انسان شد 🇮🇷 و اسماعیل را بیدار کرد . 🇮🇷 اسماعیل به ساعتش نگاه کرد و گفت : 🌹 ممنون که برای نماز صبح بیدارم کردی 🐈 فرامرز گفت : مگه تو هم نماز می خونی ؟ 🌹 اسماعیل گفت : خب آره ، مگه من کافرم ؟ 🇮🇷 فرامرز گفت : 🐈 نه منظورم این نبود 🐈 چون خودم بلد نیستم و نماز نمی خونم 🐈 فکر کردم شما هم مثل من بلد نیستی 🐈 راستی ؛ 🐈 میشه خواهش کنم به منم یاد بدی ؟ 🌹 اسماعیل گفت : آره چرا که نه 🌹 اتفاقا یاد گرفتن نماز خیلی آسونه 🌹 چون که نماز هر روز تکرار میشه 🌹 به خاطر همین زود یادش می گیری 🇮🇷 با هم به طرف سرویس بهداشتی رفتند . 🇮🇷 اسماعیل گفت : 🌹 اول باید وضو بگیریم 🌹 که اونم شش مرحله داره 🌹 هر کاری می کنم تو هم انجام بده : 1⃣ اول صورتمون رو از بالا به پایین می شوریم 🌹 از جایی که موی سرمون روییده تا زیر چانه 2⃣ دوم دست راستمون رو ، 🌹 از بالای آرنج ، به پایین ، 🌹 تا نوک انگشتان ، میشوریم . 3⃣ سوم دست چپمون رو ، 🌹 مثل دست راست از بالا به پایین می شوریم 4⃣ چهارم ؛ سرمون رو مسح می کنیم 🌹 یعنی با خیسی و رطوبت دست راست ، 🌹 از وسط سر تا قبل از رسیدن به پیشونی ، 🌹 دستمون رو می کشیم . 5⃣ پنجم ؛ با همون خیسی دست راست ، 🌹 پای راست رو مسح می کنیم . 🌹 یعنی از سر انگشتان پا ، تا مچ پا ، 🌹 دستمون رو می کشیم . 6⃣ ششم هم ، با خیسی دست چپ ، 🌹 مثل پای راست ، پای چپ رو مسح می کنیم . 🇮🇷 فرامرز ، چه در وضو ، چه در نماز ، 🇮🇷 هر کاری که اسماعیل می کرد 🇮🇷 و هر چیزی که می گفت ، 🇮🇷 او نیز انجام می داد . 🇮🇷 بعد از نماز ، اسماعیل به فرامرز گفت : 🌹 راستی آقا فرامرز ، یه چیزی یادم اومد . 🇮🇷 فرامرز گفت : چی ؟! 🇮🇷 اسماعیل گفت : 🌹 دیروز مدیر خیلی عصبانی بود 🌹 و به همه رقبا و دشمنانش زنگ زد 🌹 اون فکر می کرد که تو از طرف اونا اومدی 🇮🇷 فرامرز گفت : 🐈 خب اینکه خیلی خوبه 🐈 می تونیم اونا رو به جون هم بندازیم . 🐈 فقط کافیه در مورد همه شون ، 🐈 اطلاعات جمع کنیم . 🐈 ادامه دارد ... 🐈 📚 نویسنده : حامد طرفی @kodak_novjavan1399