message-1726632774-19.mp3
765.4K
💢چگونه به کودکان بیاموزیم که چرا خداوند با چشم سر دیده نمیشود؟
🎙 استاد محمدی شاهرودی
@kodak_novjavan1399
~°•°🪴•°
#خاطره
شیخ جعفر شوشتری یک روز بالای منبر فرمودند: «بوی کهنهی سوخته میآید» همه همهمه کردند و دنبال این بودند که ببینند کجا آتش گرفته است.
بعد فرمودند: «شیخ جعفر کذاب به شما گفت بوی کهنه سوخته میآید، همه باور کردید؛ ولی یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر صادق آمدند و گفتند: جهنم حق است، گناه نکنید، کدامتان باور کردید؟!»
📚 گفتههای آن بزرگوار (آیت الله مجتهدی)، علی عزلتی مقدم، ص۲۴
~°•°🪴•°
#در_محضر_بزرگان #اخلاقی
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢راهبرد عجیب آقای خامنه ای
برای مقابله با پیجر ها
باید افتخار کرد به وجود چنین رهبر حکیم و فرزانه ای.😍😍
@kodak_novjavan1399
آرامش آدمها با ارزشترین
حس دنیاست...
برایتان یک دنیا آرامش
و یک دنیا تندرستی
و یک عالمه
خوشبختی و برکت
از خدای بزرگ خواستارم...
تا درودی دیگر بدرود
#شبتون_بخیر_
@kodak_novjavan1399
📌 پنجشنبه
☀️ ۲۹ شهریور ۱۴۰۳ هجری شمسی
🌙 ۱۵ ربیعالاول ۱۴۴۶ هجری قمری
🎄 19 سپتامبر 2024 میلادی
📎 #تقویم
🔸@kodak_novjavan1399
کنون که راه ندارم از نزدیک؛ به حسین
سلام میدهم از دور دَم به دَم به حسین
من از قدیم خدا را چِنان که یادم هست
همیشه وقت دعا داده ام قسم به حسین
چگونه است که از کوچه های تنگِ خیال
همیشه راه گریزیست لاجرم به حسین
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله❤️
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
امـــــروز پنجـــــشنبه۱۴۰۳/۶/۲۹
⤸عشـــــق منے⇠⇠ تنهـــــا تـــــو..💔
#کربلا
@kodak_novjavan1399
.
هرگاه مؤمن طغیان ڪند و گل آلود شـود ؛
خداوند گودالی سد راه او قرار میدهد تا گِلهایش ته نشین شده و دوباره مثل روز اول صاف شـود ...
ـ ـ ـ ـ ـــ ـــ ــــــ ـــ ـــ ـــ ـــ ـــــ ـ ـ ـ ـ
بهمشکلاتاینطورینگاهڪن..🌱'
#میرزااسماعیلدولابی
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 لحظاتی از خوش و بش سردار شهید حاج قاسم سلیمانی با نیروهای حفاظت حرم حضرت زینب (سلام الله علیها)
@kodak_novjavan1399
message-1726467710-19.mp3
2.05M
💢 میخ های جهنم!
حجت الاسلام رفیعی
#سبک_زندگی
@kodak_novjavan1399
101.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم سینمایی خوش خیال
🎬 #کمدی 😍
💿 بخش اول
@kodak_novjavan1399
100.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم سینمایی خوش خیال
🎬 #کمدی 😍
💿 بخش دوم / آخر
@kodak_novjavan1399
🚨‼️میگه ترور سفیر مارو لبنان پیگیری کنه🤦🏻♂
💔ای خدا از #امیرعبداللهیان به کی رسیدیم😔
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥کی میدونه این خانم که در کنفرانس خبری پزشکیان #کنار_وزرا نشسته بود کیه؟!
🔴 اینارو ببینید که فردا روزی از کنار این دولت ، جاسوس و خائن زد بیرون ، از چشم رهبری ندانید❗️
بماند به یادگار 😔😔
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستگیری مامورنماها در لردگان
🔹سخنگوی فراجا: پس از انتشار ویدئویی با عنوان «تخریب خانه یک کَپَرنشین توسط پلیس» موضوع بررسی و مشخص شد ۳ نفر با لباس پلیس بهصورت جعلی به همراه ۲ مرد و زن با لباس شخصی عامدانه اقدام به تخریب چهره پلیس و بالابردنِ التهابِ اجتماعی نمودهاند.
🔹پس از محرزشدن موضوع این افراد شناسایی شدند. تاکنون ۳ نفر بازداشت شدند و بقیۀ متهمان پرونده تا دقایقی دیگر بازداشت میشوند
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فوری
🚨هشدار مهم
⛔️زنگ خطر جدی❌
"تله جمعیتی در کمین ایران است"
تله جمعیتی چیست⁉️
🎞حتما کلیپ رو ببینید؛ خیلی عالی این مسأله رو تبیین کرده👆
⚡️تا فرصت هست شما هم با ارسال این کلیپ در فضای مجازی به جوان ماندن ایران 🇮🇷 کمک کنید
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️چرا بچه های این نسل، جوری که ما میخوایم تربیت نمیشن؟!
❌خواهشا با دقت گوش کنید سخنان دکتر عزیزی بسیار جالب و آموزنده است. 👌
🟣شما مادر پدرها با دقّت گوش کنید.🙏
#تربیت_دینی
#تربیت_فرزند
@kodak_novjavan1399
#رمان
#قسمت_بیست_و_سوم
#از_سیم_خاردار_نفست_عبور_کن
بعداز آخرین کلاس باید پیش ریحانه می رفتم. برنامه ی هر روزم بعد از دانشگاهم بود. بعضی روزهاکلاسهایم زودترتمام میشدومن بیشترازنصف روزباریحانه بودم.
در آپارتمان را زدم زهرا خانم دررا باز کردو گفت:
–به به سلام راحیل جان.
ــ سلام زهراخانم خوبید؟ ریحانه چطوره؟بهتر شده؟
همانطور که از جلو در به طرف رخت چرکها که در آشپزخانه بود می رفت با صدای پایینی گفت:
ــ بهتره، خداروشکر، سوپشم بهش دادم فعلا خوابیده.
سبدرخت هاروبغل گرفت و به طرف در خروجی رفت.
–دیگه من برم، الان آقامون میاد.
اشاره کردم به سبد دستش.
–لباسشویی که اینجا هست.
ــ اینجوری راحت ترم بالا می شورم خشک می کنم و اتو می کنم میارم.
ــ دستتون درد نکنه.
ــ راستی غذارو گازه اگه ناهار نخوردی هم خودت بخور هم به داداش بده.
ــ چشم.
لباس هایم را عوض کردم و چادر رنگی ام را روی سرم انداختم.
غذا لوبیا پلو بود داخل بشقاب ریختم و داخل سینی با یک لیوان آب و یک پیاله ترشی گذاشتم.
چادرم را در یک دستم جمع کردم وبادست دیگرم سینی راگرفتم.
چند تقه به در اتاق زدم.
ــ بفرمایید.
ــ سلام.
به سختی از روی صندلی اش بلند شد و با لبخند پهنی جواب داد.
از این که به خاطر من از جایش بلند شد با خجالت گفتم:
–شرمنده نکنید بفرمایید.
آقای معصومی همیشه با احترام با من برخورد می کرد برای همین من هم احترام زیادی برایش قائل بودم.
سینی رو روی میزش گذاشتم، یک میز قهوه ایی خیلی بزرگ که میز کارش بودویهگک کامپیوتر رویش باکلی چیزهای مختلف، مثل وسایل خطاطی و انواع کتاب و یک سری اوراق برای خط نوشتن. همیشه پشت میزش مطالعه می کرد.
شاگردهایش را هم دور همین میز، آموزش می داد. چندصندلی هم دور میز برای شاگردهای خطاطی اش گذاشته بود.
یکی از دیوارهای اتاق قفسه بندی بود و پر بوداز کتاب های بسیار ارزشمند.
پنجره اتاق هم با یک تور حریرسفیدساده تزیین شده بود.
نگاهش را به غذای داخل بشقاب انداخت و گفت:
–صبر کنید برای شما هم غذا بکشم با هم غذا بخوریم.
ــ از این حرفش تعجب کردم.
تا حالا بااوسریک میز غذا نخورده بودم. اگر گاهی وقت نمی شد ناهار بخورم توی دانشگاه، اینجا با ریحانه ناهار می خوردم.
ــ نه من نمی خورم.
ــ چرا مگه ناهار خوردید؟
کمی این پاو آن پا کردم و گفتم:
نه
ــ اگه با من سختتونه پس...
ــ حرفش را قطع کردم و گفتم:
نه...برای این که فکر دیگه ایی نکند گفتم:
– آخه من روزه ام.
ــ دوباره لبخندی زدو گفت:
–قبول باشه
اینجوری که من خیلی شرمنده شدم آخه...
ــ نه، نه شما راحت باشید، من باید برم پیش ریحانه و زود از اتاق بیرون آمدم.
سرکی توی اتاق کشیدم.ریحانه هنوز خواب بود، آشپزخانه نامرتب بود، احتمالا زهرا خانم وقت نکرده بود مرتب کند.
شروع به تمیز کردن کردم.
بعد از تمیز کردن گاز و جمع و جور کردن کانترآشپزخانه. به طرف اتاق آقای معصومی رفتم تا سینی غذا را بیاورم.
در اتاق باز بود، درحال وارد شدن گفتم: –امدم سینی غذارو ببرم.سرش پایین بودو خطاطی می کرد.
ــ دستتون درد نکنه، خودم می خواستم بیارم. چرا زحمت کشیدید.
ــ زحمتی نیست.
خم شدم سینی را بردارم چشمم افتاد به شعری که روی کاغذی نوشته بودو کنار دستش گذاشته بود.
چند لحظه مکث کردم، چقدر شعر قشنگی بود.
دل گرچه درین بادیه بسیار شتافـت
یک موی ندانست ولی موی شکافـت
اندر دل من هـزار خورشیـد بتافـت
آخر به کمــــــــال ذره ای راه نیافـت
مبهوت شعر شدم، چقدر پر معنی بودوچقدر خط خوشی داشت این آقای معصومی.
با صدایش به خودم امدم،
– می دونید شعرش از کیه؟
ــ با دست پاچگی گفتم:
–نه
ــ ازابو علی سیناست.
با تعجب گفتم:
–مگه شاعرم بوده.
ــ بله هم به عربی و هم به فارسی شعر می سرودن.
باحسرت گفتم:
–واقعا خوش به حالش، چطور میشه که یه نفر اینقدر همه چی تموم میشه.
ــ حالا شما این رو می گید ولی تو شعرش یه جورایی میگه ذره ایی به کمال نرسیدم.
یعنی به اونچه که می خواسته نرسیده.
نچ نچی کردم و گفتم:
–آدم میمونه تو کار این بزرگان.یه فیلسوف وقتی اینجوری بگه پس...
با صدای گریه ی ریحانه حرفم نصفه ماند، سینی را برداشتم و گفتم:
– با اجازه من برم.
🍁بهقلملیلافتحیپور🍁
@kodak_novjavan1399
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 یادت باشه :
🔸 زندگی منتظر نمیمونه؛
✧ حال بد و خستگی تو خوب بشه ✧
📌 #زندگی داره با نهایت #سرعت روزهاش رو میگذرونه؛
و این تویی که باید #خودت رو
با #زمان_تطبیق بدی و به #فکر باشی
که هر #ثانیه از زندگیت خوب #سپری بشه...
@kodak_novjavan1399