تربیتجنسیکودکان💮
حوالی ده سالگی
✔️یکی از اصول مهم در تربیت جنسی این است که
وقتی کودک از شما سوالی کرد قبل از این که به سرعت به او پاسخ دهید
✍ ابتدا میزان اطلاعات کودک را بسنجید
❓سوال کنید چرا همچین سوالی پرسیدی ؟
❓خودت راجع بهش چی میدونی ؟
✍حال با توجه به آگاهی کودک به همان میزان به او پاسخ مناسب می دهید
❗️در غیر این صورت ممکن بیش از حد لزوم اطلاعات در اختیار کودک قرار دهید.
@kodaknojavan 🌿🌷
40.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ناگفتههایی از فرزند شهیدی که بین نماز به حاج قاسم گل اهدا کرد🌷
@kodaknojavan 🌿🌷
#نکتهتربیتی
✅ به جای دستور دادن، با بچه ها ارتباط قلبی برقرار كنید
خودتان را تا سطح آنها پایین بیاورید و به جا و در سن آنها تصور كنید.
به آنها گوش كنید و به احساساتشان احترام بگذارید
@kodaknojavavan 🌿🌷
#نکتهتربیتی
#بازی
👈 بارعایت سه نکته باید کودک را آزادبگذاریم
ومانع بازی وحرکت اونشویم
1_ به خود آسیب نرساند
2_ به دیگران آسیب نرساند
3_ به وسایل آسیب نزند
@kodaknojavan 🌿🌷
✍مهمترین مشکلات نوجوانان و راه حل آن
2⃣. ترس و نگرانی از پذیرش مسئولیت و شکست
💢در این دوره فرزند شما میل دارد مسئولیتهای مختلفی بگیرد و خود را اثبات کند؛
❗️اما با بیاعتمادی شما، دچار ترس از مسئولیت و ترس از شکست میشود.
✔️شما باید بپذیرید که فرزندتان پا به دوره جدیدی گذاشته و باید تجربیات جدیدی هم به دست بیاورد.
@kodaknojavan 🌷
👌یکی از مهمترین وظایف یک شخص انقلابی و با بصیرت این است که مطالبات رهبر جامعه را بداند و افراد جامعه را در قبال این مطالبات ، 1⃣آگاه و 2⃣بسیج کند!!!
✅یکی از مطالبات اکید رهبر معظم طی سالهای #ده_سال اخیر ، احداث #شبکه_ملی_اطلاعات بوده و هست.
🔺انقلابیون عزیز بسم الله...
#روز_بصیرت✔️
#قصهبراینوجوانان
داستان سه راهزن و صندوقچه📻
رفیقی که به شهر رفته بود ، با خوردنی و نوشیدنی برگشت. اضطراب در چهره اش هویدا بود ولی چون دو رفیق دیگر هم همین حال را داشتند ، متوجه موضوع نشدند. دو رفیق پریدند و گلوی دوستشان را گرفتند و فشار دادند ، مرد زیر دست آنها تقلا می کرد ولی فایده ای نداشت. دو راهزن بعد از کشتن دوست خود ، به پیکر او نگاهی کردند.
یکی گفت : از گرسنگی و تشنگی دیگر طاقت هیچ کاری را ندارم و نشست. سبد غذا را جلوی خود کشید و مشغول خوردن شد . دیگری هم به او پیوست. بعد از خوردن غذا درکوزه نوشیدنی را باز کردند و جام هایشان را از پر کردند و یک جرعه آنرا سر کشیدند.
هنوز ساعتی نگذشت که اولی گفت : دلم دارد می سوزد. دومی گفت : حال منم خوب نیست ، نمی دانم چه بلائی سرم آمده است.
اولی سیاه شده بود ، به پشت خوابید تا شاید دردش کمتر شود و در حالی که به آسمان نگاه می کرد همه چیز سیاه شد. دومی هم که رمقی نداشت بر شکمش چنگ زد و پلکهایش بسته شد و به این ترتیب مسافران از شر این راهزنان خلاصی یافتند.
بله دوستان عزیز ، حرص و طمع ، چشم عقل را کور می کند.
پایان
@kodaknojavan 🌿🌷
9.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفتوگو با خانواده لوکوموتیورانی که در آتش آشوبگران سوخت و به شهادت رسید
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb