يُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصَارِ ﴿۴۴﴾
خدا شب و روز را [دگرگون و] جابجا می کند؛ مسلماً در این دگرگونی و جابجایی عبرتی برای صاحبان بصیرت است.
آیه ۴۴ سوره نور
تقلب
قلب
مقلب
یعنی دگرگون کننده...
دگرگون کردن
لیل رو تقلب میکنه به نهار
و نهار رو تقلب میکنه به لیل
در این دگرگونی، عبرتی هست برای اونهایی که صاحب بصیرتند.
من اگر خاطرتون باشه یه بار راجع به این عبرتی که در آیات خدا هست و ما میتونیم ببینیم صحبت کردم
ولی احتمالا یادتون رفته
باز میگم
اینو دوست دارم با مثالی که قبلا زدم بگم براتون...
یه بار گفتم که ما وقتی میریم لب جوب و تو کوچه باغ ها، فقط بوی کاهگل رو دوست داریم
و صدای آب رو
همین رو فقط برداشت میکنیم
درهمین حد میفهمیمش
من صاحب بصیرت نیستم
من چشمم درست نمیبینه
عقلم همینقدر میفهمه
آهان
یادتون اومد؟
فقط براتون اون شعر رو میگم
📌🌀بعدش عرض کردم خدمتتون که یکی مثل مولانا وقتی جوی آب و یک دیوار خشتی میبینه، چی به ذهنش میرسه؟
و اون شعر رو میسراید.
که الان براتون میفرستم مطالعه کنید و لذت ببرید
بر لب جو بوده دیواری بلند
بر سر دیوار تشنهٔ دردمند
مانعش از آب آن دیوار بود
از پی آب او چو ماهی زار بود
ناگهان انداخت او خشتی در آب
بانگ آب آمد به گوشش چون خطاب
چون خطاب یار شیرین لذیذ
مست کرد آن بانگ آبش چون نبیذ
از صفای بانگ آب آن ممتحن
گشت خشتانداز از آنجا خشتکن
آب میزد بانگ یعنی هی ترا
فایده چه زین زدن خشتی مرا
تشنه گفت آبا مرا دو فایدهست
من ازین صنعت ندارم هیچ دست
فایدهٔ اول سماع بانگ آب
کو بود مر تشنگان را چون رباب
بانگ او چون بانگ اسرافیل شد
مرده را زین زندگی تحویل شد
یا چو بانگ رعد ایام بهار
باغ مییابد ازو چندین نگار
یا چو بر درویش ایام زکات
یا چو بر محبوس پیغام نجات
چون دم رحمان بود کان از یمن
میرسد سوی محمد بی دهن
یا چو بوی احمد مرسل بود
کان به عاصی در شفاعت میرسد
یا چو بوی یوسف خوب لطیف
میزند بر جان یعقوب نحیف
فایدهٔ دیگر که هر خشتی کزین
بر کنم آیم سوی ماء معین
کز کمی خشت دیوار بلند
پستتر گردد به هر دفعه که کند
پستی دیوار قربی میشود
فصل او درمان وصلی میبود
سجده آمد کندن خشت لزب
موجب قربی که واسجد واقترب
تا که این دیوار، عالیگردنست
مانع این سر فرود آوردنست
سجده نتوان کرد بر آب حیات
تا نیابم زین تن خاکی نجات
بر سر دیوار هر کو تشنهتر
زودتر بر میکند خشت و مدر
هر که عاشقتر بود بر بانگ آب
او کلوخ زفتتر کند از حجاب
او ز بانگ آب پُر مَی تا عُنُق
نشنود بیگانه جز بانگ بُلُق
ای خنک آن را که او ایام پیش
مغتنم دارد گزارد وام خویش
اندر آن ایام کش قدرت بود
صحت و زور دل و قوت بود
وان جوانی همچو باغ سبز و تر
میرساند بی دریغی بار و بر
چشمههای قوت و شهوت روان
سبز میگردد زمین تن بدان
خانهٔ معمور و سقفش بس بلند
معتدل ارکان و بی تخلیط و بند
پیش از آن کایام پیری در رسد
گردنت بندد به حبل من مسد
خاک شوره گردد و ریزان و سست
هرگز از شوره نبات خوش نرست
آب زور و آب شهوت منقطع
او ز خویش و دیگران نا منتفع
ابروان چون پالدُم زیر آمده
چشم را نم آمده تاری شده
از تشنج رو چو پشت سوسمار
رفته نطق و طعم و دندانها ز کار
روز بیگه، لاشه لنگ و ره دراز
کارگه ویران عمل رفته ز ساز
بیخهای خوی بد محکم شده
قوت بر کندن آن کم شده
پس هر کسی به نوعی نگاه میکنه به مسائل
حالا دوست دارم شما بگید
از رفتن شب و اومدن روز و از اومدن شب از پی روز، چی برداشت میکنید؟
چی به ذهنتون میرسه؟
بشینیم یکمی مثل اصل بصیرت نگاه بکنیم به رفتن شب و اومدن روز
و رفتن روز و اومدن شب...
🧑💻بله
قدرت خداوند رو نشون میده
ما جنبندگان رو زمین، همه مون با هم جمع بشیم، میتونیم ۱ دقیقه اختلاف بندازیم توی آمد و شد شب و روز؟
نمیتونیم..
این قدرت خدا رو نشون میده
که خالق و تقدیر گر و برنامه ریز این مسئله ست.
👤مابایدروزوشبهایمان به بطالت نگذرونیم وبابرنامه ریزی صحیح توشه ای برچینیم اون دنیامون
🧑💻احسنتم
چه نگاه زیبایی
👤آمد و شد شب و روز نشون دهنده این هست که عمر ما داره میگذره...
🧑💻احسنتم
یعنی میفرمایید حساب شدست این ها
و حساب گرش خداوند متعالی هست که قدرتش همه جا رو فرا گرفته
نه شب سیاه میمونه
نه روز روشن
زندگی ما آدم ها یک جهان پر از فراز و نشیب هاست...
هم شب داره و هم روز
هیچکدوم نمیمونه
نه شب
نه روز
پس ما نه باید مغرور بشیم
و نه مایوس...
میبینید؟
پس واقعا خدا درست گفته
برای اهل خرد و برای اهل فکر و تفکر، توی رفتن و اومدن شب و روز هم نشانه و آیه هست...
اگر بشینیم فکر کنیم، چقدر نشانه میتونیم از این رفتن شب و اومدن روز در بیاریم؟
ما الان فقط ۱۰ دقیقه فکر کردیم
اگر واقعا اهل تفکر باشیم، چقدر آیه و نشانه میتونیم پیدا کنیم؟
مگه نه؟
⭕️📌اصلا میخوام یه برداشت دیگه بکنم، یکمی عمیق تر
میخوام بگم شب یعنی چی؟
شب یعنی یک فضای بی نور
تاریکی جاییه که نور نباشه...
نور از خودش موجودیت داره
ولی تاریکی از خودش موجودیتی نداره
نور که بیاد تاریکی میره
ولی هیچوقت تاریکی نمیتونه بیاد تا نور رو ببره...
تاریکی فقط جایی هست که نور نیست...
پس اگر یک دل، نور رو از خودش بیرون کنه، مثل شب سیاه میشه...
تنها راه روشن کردن دلامون، اینه که اجازه بدیم نور واردش بشه
نور که بیاد
خودش تاریکی رو میبره
و نور، ایمانه.
نور، توحیده.
تاریکی، نبود توحیده.
تاریکی و سیاهی نبودن ایمانه...
دلی که ایمان نداره، سیاه و تاریک میشه
مثل شب
تقلب شب فقط با اومدن نور روز امکان پذیره.
تقلب شب برای دل، ورود خدا به دل ما آدماست...
حالا اینو گسترش بدیم
تعمیم بدیم به جامعه...
🌀🔹شب و سیاهی، نبودن یک حکومت اسلامی با دید توحیدیه...
به این حکومت میگن حکومت طاغوتی...
حکومت طاغوتی مثل شب میمونه برای جامعه.
سیاهه
هیچ نوری نیست.
دل اعضای جامعه که روشن بشه به حقیقت ایمان
به توحید،
کم کم تلاش میکنن جامعشون رو روشن کنن
با تقلب اون حکومت طاغوتی، به حکومت اسلامی
حکومت اسلامی اون نور روزی هست که تاریکی شب حکومت طاغوتی رو از بین میبره...
این برداشت رو هم میشه کرد؟
چقدر برداشت های متفاوتی میشه از همین یک خط آیه قرآن کرد...
خدا ما رو اهل بصیرت قرار بده
این هم از این جلسه
امیدوارم شما هم مثل بنده لذت برده باشید
خدا عاقبت همه ما رو ختم بخیر بکنه