بله بزرگواران
خلاصه این که شهادت حضرت زهرا (س) افسانه نیست
و این که حضرت علی ع مقابله نکردن با خلفا بخاطر دفاع از اسلام بود
🌀اصلا یه نکته جالب تری هم که میشه بهش پرداخت اینه که
اگر با این دیدی که امشب نگاه کردیم نگاه بکنیم همیشه، خیلی راحت تر میتونیم "وحدت" رو بپذیریم
چرا که هممون داریم از اسلام حرف میزنیم
و هممون مسلمونیم
💢و اسلام رو دوست داریم...
و این اسلامه که مهمه
و نه هیچ چیز دیگه ای.
بزرگواران عرایض بنده تمام
🖇این سلسله جلسات بخاطر وقت کم بنده امشب به پایان رسید
میخواستم از جوانب دیگه هم بررسی کنیم فاطمیه رو
از این که وحدت هم از فاطمیه برداشت میشه
💠از این که از فاطمیه برداشت میشه که اسلام اصل و بقیه چیزها فرع هستن
منتها فقط رسیدیم راجع به همون برداشت مشهور حرف بزنیم:
دفاع از امام زمان
ان شاء الله عمری باقی باشه، شما تحقیق کنید و به ما هم یاد بدید دیگه چی میشه از فاطمیه برداشت کرد؟
🌀چون این جلسات به نام نامی حضرت زهرا (س) بودن، دوست دارم در انتهای جلسات، چند خط تاریخ بذارم براتون که مطالعه کنید
قبل از اینکه بذارم عرض کنم
لطفا برای بنده دعا بفرمائید
✨لطفا فاتحه و صلواتی عنایت کنید به روح شهید عزیزمون شهید سلیمانی🤲
ترجمه: سپس فاطمه سخت بيمار شد و چون احساس به فرا رسيدن مرگ خويش كرد، ام ايمن و اسماء بنت عميس را احضار فرمود و كسى را به دنبال على (ع) فرستاد و چون على (ع) آمد، به او گفت: اى پسر عمو! احساس مىكنم كه مرگ من فرا رسيده است و چنانم كه ترديد ندارم به اينكه هر ساعت به پيوستن به پدرم نزديكتر مىشوم و اكنون به چيزهايى كه در دل دارم ترا وصيت مىكنم. على علیه السلام فرمود: اى دختر رسول خدا! به آنچه مىخواهى وصيت كن، و كنار بالين او نشست و هر كه را در خانه بود، از خانه بيرون كرد. سپس فرمود: اى پسر عمو! مىدانى كه هرگز دروغ نگفتهام و از هنگامى كه با يك ديگر زندگى مشترك داريم با تو مخالفتى نكردهام. على فرمود: پناه بر خدا كه تو به احكام خدا داناتر و پرهيزكارتر و بهتر از آنى و بيشتر از آن از خدا مىترسى كه من فرداى قيامت بتوانم بگويم كه مخالفتى با من روا داشتهاى و مفارقت و از دست دادن تو بر من سخت گران است، ولى افسوس كه از اين جدايى چاره نيست و به خدا سوگند با مرگ تو مصيبت از دست دادن پيامبر (ص) بر من تازه مىشود و مرگ تو و از دست دادن تو مصيبتى بسيار بزرگ است، ولى همگان از خداييم و همگان به سوى او باز گردندهايم و اين مصيبت چه سخت و درد انگيز و دشوار و اندوه افزاست. و اين اندوهى است كه چيزى مايه تسكين آن نيست و هيچ چيز آن را جبران نمىكند، و ساعتى هر دو گريستند و على (ع) سر فاطمه (ع) را بر سينه نهاد و گفت: به آنچه مىخواهى وصيت كن كه به هر چه وصيت كنى رفتار خواهم كرد و فرمان تو را بر خواسته خود ترجيح مىدهم. فاطمه (ع) فرمود: وصيت مىكنم براى حمل جسد من تابوتى بسازى كه تصوير آن را ديدم و فرشتگان نشانم دادند. على گفت: چگونگى آن را توصيف كن، و فاطمه براى او توصيف كرد و على چنان تابوت و سريرى فراهم كرد، و اين نخست تابوتى بود كه ساخته شد و پيش از آن كسى چنان فراهم نساخته بود. فاطمه (ع) سپس فرمود: به تو وصيت مىكنم كه هيچ يك از اين كسان كه بر من ستم روا داشتند و حق مرا گرفتند، در تشييع جنازهام حاضر نشوند كه آنان دشمنان من و دشمنان رسول خدايند و اجازه مده كه هيچ يك از پيروان ايشان هم شركت كنند و چون چشمهاى مردم به خواب رفت و آرام گرفت، مرا در نيمه شب به خاك بسپار. و در اين هنگام فاطمه كه درودهاى خداوند بر او و پدرش و شوهرش و فرزندانش باد رحلت كرد.
ترجمه: (هنگامی که حضرت علی علیه السلام فاطمه زهرا را دفن نمود) ... وقتی دست مبارك از خاك قبر برافشاند، اندوه و غم بر دلش هجوم آورد و سيلاب اشك را بر گونه هایش جارى ساخت، سپس رو به جانب قبر رسول خدا (ص) گرداند و گفت: «اى رسول خدا از من بر تو سلام باد، و سلام باد بر تو از جانب دخترت و حبيبهات و نور ديدهات و زائرت و كسى كه در آرامگاه تو در ميان خاك آرمیده است. همان كسی كه خداوند زود رسيدن به تو را برايش برگزيده است. يا رسول اللَّه صبرم در فراق دختر برگزيدهات كم شده، و تاب و توانم در فراق سرور زنان به سستى گرائيده.
به راستى كه امانت پس گرفته شد، و گروگان دريافت گشت، و زهرا خيلى سريع از دستم ربوده شد.
... و به زودى دختر تو از همدستى امّتت عليه من و غصب حقّ خودش به تو گزارش مىدهد، پس احوال را از او جويا شو، كه بسى غمهاى سوزانى كه در سينه داشت و راهى براى پخش آن نمىيافت، اما به زودى بازگو خواهد نمود، و البتّه خداوند داورى مىكند و او بهترين داوران است.
ترجمه: روايت شده: حضرت فاطمه به هنگام رحلت، به اسماء فرمود: در زمان فوت پدرم جبرئيل كافور بهشتى آورد. پدرم آن را سه قسمت كرد. يك قسمت براى خودش، يك قسمت براى على و يك قسمت هم براى من. آنگاه به اسماء فرمود: باقيمانده حنوط پدرم را كه در فلان موضع است بياور و نزد سرم بگذار. اسماء مىگويد: وقتى من امر آن بانو را اجرا نمودم لباس خود را روى خويشتن كشيد و به من فرمود: پس از چند لحظه مرا صدا بزن، اگر جواب تو را گفتم كه هيچ و الّا بدان كه نزد پدر بزرگوارم رفتهام. اسماء بعد از چند لحظهاى آن بانوى مظلومه را صدا زد، ولى جوابى نشنيد، دوباره صدا زد: اى دختر محمّد مصطفى، اى دختر بهترين كسى كه مادرش وى را حمل كرد، اى دختر بهترين كسى كه بر روى سنگريزهها پا نهاد، اى دختر آن كسى كه مقامش به قاب قوسين او ادنى رسيد! اما جوابى نگرفت. وقتى اسماء لباس آن حضرت را از روى بدنش برداشت ديد از دنيا رفته است. اسماء بدن آن بانو را حركت مىداد و مىگفت: اى فاطمه! زمانى كه نزد پدر بزرگوارت رفتى سلام اسماء بنت عميس را به آن حضرت برسان. در همان حينى كه اسماء اين سخن را مىگفت حسنين عليهما السّلام از راه رسيدند و گفتند: اسماء! مادر ما در چنين ساعتى به خواب نمىرفت؟! گفت: مادر شما خواب نرفته، بلكه از دنيا رفته است. امام حسن روى بدن مادر افتاد و پيكر مقدّس او را حركت مىداد و مىفرمود: مادر جان! قبل از اينكه روح از بدن من مفارقت كند با من تكلم كن! آنگاه امام حسين آمد و پاهاى مبارك مادر را حركت مىداد و مىبوسيد و مىفرمود: مادر جان! من فرزند تو حسينم. قبل از اينكه هلاك شوم و بميرم با من صحبت كن! اسماء به ايشان گفت: اى فرزندان پيامبر نزد پدرتان على برويد و آن حضرت را از فوت مادرتان آگاه نماييد. حسنين عليهما السّلام از خانه خارج و به سوى مسجد روانه شدند، هنگامى كه نزديك مسجد رسيدند صدا به گريه بلند كردند. گروهى از صحابه به حضور ايشان آمدند و گفتند: براى چه گريانيد؟! خدا چشم شما را نگرياند! شايد نظر شما به جاى جدّتان رسول خدا افتاد و از كثرت علاقهاى كه به او داريد گريان شديد؟ فرمودند: نه، مادر ما از دنيا رحلت كرده است. حضرت امير عليه السّلام پس از شنيدن اين خبر جانگداز با صورت به زمین درافتاد و فرمود: اى دختر حضرت محمّد! من غم و اندوه خود را بعد از تو به كه بگويم؟ من درد دلهاى خود را براى تو مىگفتم، اكنون براى چه كسى درد دل كنم؟
ترجمه: حضرت امير المؤمنین عليه السّلام مىفرمايد: من متصدى امر غسل آن بانو شدم و بدن وى را از زير پيراهن غسل دادم، به خداوند سوگند كه بدن فاطمه زهرا سلام الله علیها پاك و مطهّر بود، آنگاه بدن مقدّس او را از باقيمانده حنوط پيامبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم حنوط كردم، سپس پيكر مباركش را در ميان كفنهايش جاى دادم و چون تصميم گرفتم كفن او را گره بزنم، صدا زدم: اى امّ كلثوم، زينب، سكينه، فضّه، حسن و حسين! بياييد و مادر خود را براى آخرين بار ببينيد، روز فراق آمد و ملاقات شما در بهشت خواهد بود.حسن و حسين عليهما السّلام در حالى آمدند كه فرياد مىزدند: آه از اين حسرتى كه هيچ وقت به علّت از دست دادن جدّمان، پيامبر خدا و مادرمان، فاطمه زهرا از بين نخواهد رفت. اى مادر حسن و حسين! هنگامى كه جدّ ما حضرت محمّد مصطفى صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را ملاقات نمودى سلام ما را به آن حضرت برسان و به آن بزرگوار بگو: ما بعد از تو در دار دنيا يتيم مانديم! حضرت على علیه السلام مىفرمايد: من خداوند را شاهد مىگيرم كه فاطمه زهرا آه و ناله كرد، دستهاى خود را دراز نمود و حسنين را چند لحظهاى به سينه خود چسبانيد. ناگاه هاتفى از آسمان ندا در داد: اى ابو الحسن! حسن و حسين را از روى سينه فاطمه بردار، به خداوند سوگند كه ملائكه آسمانها را گريان كردند، زيرا دوست مشتاق لقاى دوست است.
حضرت امير عليه السّلام مىفرمايد: من حسنين را از روى سينه زهرا برداشتم و در حال بستن بندهاى كفن اين اشعار را سرودم: مفارقت تو برايم بزرگترين امور است، و از دست دادن تو سختترين مصيبت. من براى حسرت و غم آن كسى گريه و ناله مىكنم كه بهترين راه را براى مرگ پيمود. اى چشم من! با من مساعدت و همراهى كن كه محزون دائمى هستم و براى دوست خودم گريانم.
ترجمه: به هنگام رحلت حضرت زهرا سلام الله علیها، امام على عليه السّلام نماز ظهر را خوانده به سوى منزل بازگشت. كنيزان را در راه ديد در حالى كه گريان و محزون بودند. امام عليه السّلام به ايشان فرمود: چه خبر شده، چرا شما را ناراحت و مضطرب مىبينم؟! گفتند: يا امير المؤمنين! دختر عموى خود زهرا را درياب، گر چه گمان نمىكنيم حاصلى داشته باشد. حضرت على به سرعت به سوى اطاق فاطمه رفت و بر آن بانو وارد شد، ناگاه ديد فاطمه در ميان بستر خويش افتاده و به طرف راست و چپ مىغلطد. على عليه السّلام ردا را از دوش خود و عمّامه را از سر مبارك خويش افكند و لباس خود را درآورد، آنگاه آمد و سر مبارك حضرت زهرا را به دامن گرفت و فرمود: اى زهرا! ولى حضرت فاطمه سخنى نگفت. براى دومين بار فرمود: اى دختر محمّد مصطفى! فاطمه زهرا باز جوابى نداد! على عليه السّلام براى سومين بار صدا زد: اى دختر آن كسى كه زكات را در دامن عباى خود براى فقرا مىبرد! جوابى نشنيد. اى دختر آن كسى كه با ملائكه نماز خواند! حضرت زهرا عليها السّلام جوابى نداد. على عليه السّلام صدا زد: اى فاطمه، با من سخن بگو! من پسر عموى تو على بن ابى طالب هستم. فاطمه چشمان خود را به روى او باز كرد، آنگاه آن بانو گريست و على عليه السّلام هم گريان شد و به زهراى اطهر فرمود: تو را چه شده؟ من پسر عمويت على هستم. فاطمه گفت: اى پسر عمو! من اكنون مرگ را مشاهده مىكنم كه نمىتوان از دست آن گريخت. سپس راجع به فرزندانش خصوصا امام حسن و امام حسین سفارشاتی فرمود و گفت:
ايشان يتيم و دل شكستهاند، ديروز بود كه آنان جدّ بزرگوار خود را از دست دادند، امروز هم مادر خود را از دست مىدهند.واى بر آن امّتى كه آنان را مىكشند و با ايشان بغض و دشمنى مىورزند!! آنگاه اشعارى را بدين ترتيب خواند: اگر گريه مىكنى بر من گريه كن اى بهترين هدايتكنندگان، و اشك بريز كه روز فراق رسيد.
اى همسر بتول! من در باره نسل خود به تو سفارش مىكنم، زيرا كه ايشان ملازم اسلام مىباشند. براى من و يتيمهاى من گريه كن، مخصوصا كشته و قتيل كربلا را فراموش نكنى. ايشان مفارقت مىكنند و يتيمانى حيران و سرگردان مىشوند، خداوند مقرّر كرده كه روز فراق است. حضرت امير به زهراى اطهر فرمود: اى دختر رسول خدا! تو اين مطلب را از كجا مىگويى، در صورتى كه وحى خدا از خاندان ما قطع شده است؟! فاطمه گفت: اى ابو الحسن! من امروز خواب ديدم كه پدر بزرگوارم در ميان قصرى از جواهرات سفيد است، چون مرا ديد فرمود: دخترم! نزد من بيا، زيرا من مشتاق تو هستم. گفتم: پدر جان! به خداوند سوگند كه من بيشتر شوق ملاقات تو را دارم. پدر فرمود: تو امشب نزد من خواهى بود. گفتار پدرم هميشه راست است و به وعده خود وفا خواهد كرد. على جان! هنگامى كه ديدى من سوره يس را قرائت نمودم بدان كه اجلم فرا رسيده، مرا غسل بده، ولى بدنم را برهنه نكن، زيرا من پاك و مطهّر مىباشم. على جان! خودت و اهل خانهام كه به من نزديك هستند بر جنازهام نماز بخوانيد. على جان! مرا شبانه به خاك بسپار، اين نحوه را پدرم پيغمبر خدا به من خبر داده.
سلام خدا قوت بزرگواران
🆔لینک جلسات مبحث فاطمی
جلسه اول
جلسه دوم
جلسه سوم
جلسه چهارم
جلسه پنجم
جلسه ششم
جلسه هفتم( پایانی)
ممنونم از همراهیتون🌺
✨شــروع دوبـاره مباحث گـروه کلبـه آرامــش ✨
📌 نکاتی پیرامون «ایمان»
همراه با
بازخوانی کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
📚کلاس به صورت آنلاین
👨💻با حضور آقای رنجکش
🗓تاریخ: یکشنبه ۱۵بهمن
💕منتظر حضور شما در گروه کلبه آرامش هستیم💕
🆔لینک گروه کلبه آرامش
http://eitaa.com/joinchat/1807351825C0c2b716c55
💠بنر گروه را برای دوستانتان به اشتراک بگذارید💠
💛بسم الله الرحمن الرحیم🧡
🔻فهرست جلسات🔻
💠 مدیریت صحیح زندگی 💠
🔷جلسه اول
🔷 جلسهدوم
🔷 جلسهسوم
🔷 جلسهچهارم
🔷 جلسهپنجم
🔷 جلسهششم
🔷 جلسههفتم
🔷 جلسههشتم
🔷 جلسهنهم
🔶خلاصه جلسات اول تا نهم🔶
🔷 جلسهدهم
🔷جلسه یازدهم
🔷جلسهدوازدهم
🔷جلسهسیزدهم
🔷جلسهچهاردهم
🔷 جلسهپانزدهم
🔷 جلسهشانزدهم
🔷 جلسههفدهم
🔷 جلسههجدهم
🔷 جلسهنوزدهم
🔷 جلسهبیستم
🔷 جلسهبیستویکم
🔷 جلسهبیستودوم
🔷 جلسهبیستوسوم
🔷 جلسهبیستوچهارم
🔶 خلاصه جلسات اول تا بیست و چهارم 🔶
🔷جلسه بیستوپنجم
🔷جلسه بیستوششم
🔷جلسهبیستوهفتم
🔷جلسهبیستوهشتم
🔷جلسهبیستونهم
🔷جلسهسیام
🔷جلسهسیویکم
🔷جلسهسیودوم
🔷جلسهسیوسوم
🔷جلسهسیوچهارم
🔷جلسهسیوپنجم
🔷جلسهسیوششم
🔷جلسهسیوهفتم
🔷جلسهسیوهشتم
🔶مروری به جلسات گذشته🔶
🔷جلسهسیو نهم
🔷جلسه چهلم
🔷جلسهچهلویکم
🔷جلسهچهلودوم
🔷جلسهچهلوسوم
🔷جلسهچهلوچهارم
🔷جلسهچهلوپنجم
🔷جلسهچهلوششم
🔷جلسهچهلوهفتم
🔷جلسهچهلوهشتم
🔷جلسهچهلونهم
••••¤°°°°••●🌻●••°°°°¤••••؛