eitaa logo
کلبه آرامش
15.1هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
1 فایل
اینجا کانالی سرشاراز حس خوب و آرامش است.😍 🤗باماهمراه باشید🤗 ‼️پستهای تبلیغاتی از نظرما ن رد و ن تایید میشوند‼️ ارتباط باما👇 @Fate77mehh ثبت تبلیغات👇 @ya_zeynabe_kobra0
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا و خواهشا فقط و فقط افرادی وارد کانال زیر شوند که از صمیم قلب تصمیم گرفتند زندگی خود را متحول کنند. (ورود افراد متفرقه ممنوع) اینجا خودت رو پیدا کن 👇🏻👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2100035738C3405090fa4 https://eitaa.com/joinchat/2100035738C3405090fa4 5 دقیقه وقت بزار ☝️🏻 2 ویس آموزشی گوش کن
هدایت شده از تبلیغات کلبه ارامش
درآمد ماهانه ۷۰ میلیون؟ خیلی کمه بنظرم😕 ولی اگه بدردت میخوره اینجا راحت میتونی بدستش بیاری : 👇👇 @.Daramad_70 ‌🤷‍♂ واقعا ۷۰ تومن پولی نیست بازم خوددانید .... ☝️☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷غصه هایت را 🌱با قاف بنویس 🌺که باورشان نکنی 🌷انگاه 🌱فقط قصه اند 🌺و بس 🌷الهی که 🌱قصه زندگیتون 🌺بی غصه ســـــ🌸ـــــلام 🍃صبح زیباتون بخیر🍃 🛖@kolbehAramsh🌱
من تو خونه خیاطی میکنم و پرده میدوزم تا اینکه یه روز یکی از مشتری‌های قدمیم با کلی پارچه اومد تا پرده های خونه جدید شونو بدوزم...😲 بهم گفت خرید این خونه رو با انجام تکنیک سوره حمد که تو این کانال گذاشتن خریدم😱باورم نمیشه ۴۰ روز گذشت و پول خونه رو از جایی که باورم نمیشد واریز شد تو کارتم😭 الله اکبر... https://eitaa.com/joinchat/2714042636Cd49e671628 تکنیک حمدمعجزه میکنه ازدستش نده
هدایت شده از تبلیغات کلبه ارامش
فکر میکردم شاید کسی زندگیم وطلسم کرده باشه خیلی ترس از دعا و جادو جنبل داشتم 😭😭 خیلی بد بیاری داشتیم بدهکاری و دعوا و بحث امونم و بریده بود 💔 تا اینکه با تکنیک پاکسازی آشنا شدم و بعد ازپاکسازی ؛کامل زندگیم تغییرکرد❗️ بعد سالها تونستم طلا بخرم ✅️ همسرم افزایش حقوق داشت✅️ دیگه از بحث و دعوا خبری نیست✅️ https://eitaa.com/joinchat/2714042636Cd49e671628 بزن رو لینک بالا و برو تو کانال پاکسازی و زندگیت و نجات بده 👆👆👆👆
سرگذشت دوم 👈قسمت هفتادونهم عمه بزرگتر احمد پسرم رو تو بغلش گرفته بود و به خواهرهای دیگه اش نمیداد... تو دلم گفتم((پس چرا شیرین رو عین توپ بهم پاس میدادید؟!!!)) عمه کوچکتر احمد با زیرکی محمد رو از خواهرش گرفت و گفت: -خدا روشکر جنست جور شد!!!یکی دیگه بیاری بسه!!!از قدیم گفتن تا سه نشه بازی نشه!!! طلعت پسرم رو از عمه احمد گرفت و گفت: -تا این دو تا از اب و گل در نیان شریفه دیگه نباید بچه دار بشه...این طفلکی ها چه گناهی کردن که باید شیر سوز بشن!!! از اینکه طلعت برای من تعیین تکلیف کنه بیزار بودم...نجمه پسرم رو از دست طلعت گرفت و به دستم داد و گفت: -اتفاقا من به ابجیم گفتم واسه محمد سریع یک پشتوانه بیاره...پسر باید پشت داشته باشه!!! نجمه به دروغ میگفت که چنین حرفهایی رو زده...‌میدونستم باز از رو دنده لج بلند شده تا طلعت و عمه های احمد رو سر جاشون بنشونه!!! مادرم ظرف کاچی رو به دستم داد و گفت: -بخور مادر...رنگ به رو نداری... طلعت نگاهی تو ظرفم کرد و گفت: -انقدر کاچی بهش ندین...محمد گرمیش میکنه ... مادرم حرفی نزد اما نجمه قاشقی به دستم داد و گفت: -اتفاقا عمه ام میگه کاچی برای زن زائو از هر قرص و دوایی واجب تره...چون هم درد رو بیرون میکشه هم به مادر و بچه اش قوت میده... عمه بزرگتر احمد نگاهی به نجمه انداخت و گفت: -ماشاا...،خوش به حال آقات با همچین دختری شکر خدا از خانمی و با شعوری چیزی کم نداری... طلعت که در برابر نجمه و زبونش خلع سلاح شده بود از جایش بلند شد و با دلخوری اتاق رو ترک کرد!!! ********************** کنار احمد نشسته بودم و به حرفهای آقای رسول گوش میدادم... رسول سرش رو تا آخرین حد پایین گرفته بود و به هیچکس و هیچ چیز جز گلهای قالی نگاه نمیکرد!!! اقای رسول دستش رو به روی زانوی آقام گذاشت و گفت: -مغازه بزازی که مال خود رسوله!میمونه خونه که اگه شما اجازه بدین تو خونه خودم زندگی کنن تا ببینیم بعدش چی میشه! دارد.. 🛖@kolbehAramsh🌱
😳☝️ ایشون رو میشناسی؟ مُخترع اَبَردوا آقای اصغری هستن همون ابردوا که هزاران بیمار رو درمان کرده 😳 از کشورای دیگه برا خریدش میان ایران ✈️ صدا و سیما ازشون مستند تهیه کرده 🎥 رو لینک بزنی عضو کانالش میشی👇 https://eitaa.com/joinchat/2495742208Ca66702eb2e برای هر بیماری میتونی ازشون مشاوره بگیری☝️
هدایت شده از تبلیغات کلبه ارامش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 داستان کوتاه جوانی با شیخ پیری به سفر رفت. جوان در کنار برکه‌ای بود که ماری به سمت شیخ آمد ولی شیخ فرار کرد. پیر گفت: خدایا! مرا ببخش، صبح که از خواب بیدار شدم به همسایه‌ گمان بدی بردم. جوان گفت: مطمئنی این ماری که به سمت تو آمد بخاطر این گناهت بود؟ پیر گفت: بلی. جوان گفت از کجا مطمئنی؟ پیر گفت: من هر روز مواظب هستم گناه نکنم و چون دقت زیادی دارم، گناهانم را که از دستم رها می‌شوند زود می‌فهمم و بلافاصله توبه می‌کنم و اگر توبه نکنم، مانند امروز دچار بلا می‌شوم. تو هم بدان اگر اعمال خود را محاسبه کرده و دقت کنی که مرتکب گناه نشوی، تعداد گناهان کم می‌شود و زودتر می‌توانی در صورت رسیدن بلایی، علت گناه و ریشه‌ی آن بلا را بشناسی. بدان پسرم! بقالی که تمام حساب و کتاب خود را در آن لحظه می‌نویسد، اگر در شب جایی کم و کسری بیاورد، زود متوجه می‌شود اما اگر این حساب و کتاب را ننویسد و مراقب نباشد، جداکردن حساب سخت است. ای پسرم! اگر دقت کنی تا معصیت تو کمتر شود بدان که براحتی، ریشه مصیبت خود را می‌دانی که از کدام گناه تو بوده است. 🛖@kolbehAramsh🌱
🕊 کمک به مادر بیمار و فرزند معلولش 🏮 مادری پس از فوت همسرش به تنهایی از سه سالگی پرستاری فرزندش را به عهده گرفته و با نظافت منازل زندگی خودش و فرزند معلولش رو اداره کرده ولی به علت بیماری دیگر قادر به کار نیست، هزینه اجاره منزل، دارو و بسته بهداشتی برای فرزند معلولش از نیازهای ضروری این خانواده است. 🍃شماره کارت‌ به‌ نام مجموعه جهادی 👇
5041721113782578
🪩 ارتباط مستقیم با گروه 👇 ┏━━━━━━━━━━━━━━━🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/3680043285Cde2fa697c3 🕊━━━━━━━━━━━━━━━┛ مبالغ اضافه صرف سایر امور خیر می شود.
هدایت شده از تبلیغات کلبه ارامش
🍃 به نیت محبت اباعبدالله علیه السلام و رفع مشکلات خودتان در روند درمان این دختر معصوم سهیم باشید❤️ https://eitaa.com/joinchat/3680043285Cde2fa697c3
سرگذشت قسمت هشتادم نجمه چادر به سر و سینی به دست وارد اتاق شد و سلام آروم و محجوبانه ای به جمع داد... چشمهای رسول با دیدن نجمه برق میزد ...تو دلم گفتم((یعنی این پسره لیاقت خواهر دسته گلم رو داره؟!!!)) اقام شیرین رو به روی پاهاش نشوند و گفت: -نجمه درسش خوبه...خیلی هم خوبه...دلم میخواد دخترم تا دیپلم گرفتن جلو بره... آقای رسول کمی از چایش مزه مزه کرد و گفت: -دخترهای منم درسشون خوب بود اما وقتی تو زندگی افتادن درس و مشق رو بوسیدن و گذاشتن کنار... اقام نگاهی به رسول کرد و گفت: -من به نجمه قول دادم که تا دیپلم کاری به کارش نداشته باشم...من اجازه دادم تو خونه خودم تا دیپلم جلو بره...حالا بیشتر درس خوندنش به من دیگه مربوط نیست اگه شوهر ایندش اجازه میده ،بخونه ولی حالا که شما طالب بردنش هستید باید قول بدید درسش رو تموم کنه... هیچکس حرفی نمیزد...به پدر رسول نگاهی انداختم و زیر نظر گرفتمش...از ابروهای بهم گره خورده اش میتونستم بفهمم که دلش به درس خوندن خواهرم رضا نیست... ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
🔘از عفونت وسردی رحم تا سرطان😱 🔴خونریزی غیرمعمول واژینال شایع ترین علامت سرطان رحم است، 💯 ▪️پریودهای سنگین تر از حد معمول ▫️ترشحاتیات آبکی که ممکن است بوی نامطبوعی داشته باشد ▪️درد شکم برای اینکه بدونی ازکجا شروع میشه قبل اینکه دیر بشه پیشگیری کنی بیا اینجا👇 https://eitaa.com/joinchat/506134858Ca15cb403a7 📛داشتن این علائم برات زنگ هشدار🚫
هدایت شده از تبلیغات کلبه ارامش
خانومی خیلی آروم 😍 بیا که کارت دارم🤭😎 💯💯💯 یه کانال پراز های خاص مختص خانوماس 😍❤️ وقتشه 😍کنی فقط با این ترفند😍👇 https://eitaa.com/joinchat/506134858Ca15cb403a7 زمانو شو اونم نچرال😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌قدیمی ها میگفتند: لباس مرد، تمیز بودن زن را نشان می‌دهد. لباس زن، غیرت مرد را نشان می دهد. لباس دختر، اخلاق مادر را نشان می‌دهد و لباس پسر، تربیت مادر را نشان می‌دهد. رحمت خداوند بر پدر و مادرمان که در تربیت ما نقش داشتەاند. آنها خواندن و نوشتن بلد نبودند، اما در دانش گفتار، تسلّط داشتند. آنها ادب را نمیخواندند، اما ادب را به ما یاد دادند. آنها قوانین طبیعت و علوم زیستی را مطالعه نکردەاند، اما هنر زندگی را به ما آموختند. آنها یک کتاب دربارۀ روابط مطالعه نکردەاند، اما رفتار و احترام را به ما آموختند. آنها در دین تحصیل نکردند، اما معنای ایمان را به ما آموختند. آنها کتاب برنامەریزی را نخواندەاند، اما دور اندیشی را به ما آموختند. آنها به ما یاد دادند كه به دیگران، چگونه احترام بگذاریم ... 🛖@kolbehAramsh🌱
هدایت شده از 🌺 تبلیغات بعثت 🌺
فقط بلدیم تا اسم میاد! دو وعده سالاد و سوپ بزاریم، یه کم هم گرسنگی بکشیم، آخرشم خسته بشیم و نتیجه‌ای نگیریم!😐🤯 نه عزیزم! این که نشد راه لاغری🤨❌️ با تغذیه‌ای سه‌بعدی و تنظیم هورمون های بدنت اون هم 🚫بدون رژیم و قرص و مکمل و دمنوش🚫 می تونی هم از غذاهات لذت ببری، هم وزنت رو راحت کم کنی! تازه، همه ازت بپرسن چطور به این سایز ایده‌آل رسیدی😉 همین الان عضو شو و با تنظیم هورمون های بدنت و با تغذیه سه بعدی به وزن مورد علاقت برس👇 https://eitaa.com/joinchat/1110770221Cd989d8f9b6 ۳ ماه دیگه همه از دیدنت تعجب می کنن👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اکثر تعارفات و تشکرهای انرژی منفی داره،یاد بگیرید مثبت تشکر کنید و حرف بزنین . 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☆•••وقت نداری آرایشگاه بری؟؟؟ ☆•••دوست داری آرایشگر حرفه ای بشی؟؟؟ ☆•••پس بیا اینجا رایگان آرایشگرحرفه ای شو🤩 💅 💇‍♀ 💄 💆‍♀ https://eitaa.com/joinchat/3229679961Cfee7aa2211 .میکاپ.و.شینیـون.رایگان.یاد.بگیر👆
هدایت شده از تبلیغات کلبه ارامش
شوهرم داشت طلاقم میداد میگفت گناهکارنشدم که گفتم بچه میخوام ! به زندگیم رفته😭🧨 اصلا وقت نمیکردم به زندگیم برسم😭 خواهرم این کانالو بهم داد گفت برنامه های نظافت و گردگیریش واسه خانماییکه وقت کم میارن واسه خونه داری عالیه😍 زندگیم برق افتاده دوباره🌷👇 https://eitaa.com/joinchat/2711617554C879d318690 3هیچ از جاری جان جلوتری اگه رو یاد بگیری 😳☝️
💎سرگذشت دوم 👈قسمت هشتادویکم رسول هیچ حرفی نمیزد و اختیارش رو به دست اقا و مادرش داده بود... اقای رسول استکان چای رو بی درنگ سر کشید و به آقام گفت: - من که میگم دختر خوندن و نوشتن که یاد گرفت باید بمونه تو خونه تا یک بخت خوب نصیبش بشه و بره ... با نگاهم اقام رو متوجه خودم کردم و ازش خواستم دست به سرشون کنه... ************************ طلعت موهای مشکی شیرین رو تو دستش گرفت و به من گفت: -لباسهاش رو بزار تو بقچه تا ببرمش حمام... با بی میلی گفتم: -فردا خودم میبرمش... طلعت نفس عمیقی کشید و گفت: -فردا محمد رو ببر...اینطوری تمیزتر هم میشوریش!!! دلم نمیخواست طلعت شیرین یا محمد رو با خودش اینور و اونور ببره...میترسیدم بچه هام به هووی مادرشون وابستگی پیدا کنند... موهای شیرین رو با گل سر فلزی پشت سرش جمع کردم و گفتم: -نجمه هم فردا به کمکم میاد...شما خودت برو!!! طلعت نگاه دلخورش رو به چشمهام دوخت و گفت: -باشه...خواستم کمکی کرده باشم وگرنه همه میدونن که دست هووی مادر کم نمکه ... شیرین رو نمیتونستم کنار خودم نگه دارم تا ازش غافل میشدم خودش رو میون زنها پنهان میکرد تا من رو به بازی بگیره... با صدای جیغ چندین زن بند دلم به یکباره پاره شد ...محمد رو به دست زن کناریم دادم و به دنبال شیرین رفتم... شیرین با صورت خونی کنار حوض آبِ سردِ حمام افتاده بود ...با دیدنش پاهام بی رمق شد و دو زانو به زمین افتادم...حال خودم رو نمیفهمیدم فقط دور و اطرافیانم رو قسم میدادم که شیرین رو بلند کنن... *********************** ادامه دارد... 🛖@kolbehAramsh🌱
هدایت شده از تبلیغات کلبه ارامش
خواهر شوهر ۱۸سالم بارداره🤰 همه ی خانواده گفتیم سنش کمه چیزی از نوزاد بلدنیست 🤦‍♀ بعد چندوقت هممونو دعوت کرد خونش دهنمون باز موند😳 اینقدرررر بچش خوشگل بود😧 بعد گفت هر چی خریده از این کانال خریده👇😍 http://eitaa.com/joinchat/253624325C29e3fe1255 🔴تولیدی مستقیم کاملا 🔴 واسه بچم خریدم ازشون عالیه😍👆
📚 بخوانیم راز های خوشبختی را از زبان مولایمان امیرالمونین علی علیه اسلام: ✓ شیرینی خوشبختی درک نشود،مگر آنگاه که تلخی بدبختی چشیده شود. ✓ هرکه نفس خود را محاسبه کند،خوشبخت می شود. ✓ هیچکس جز با بر پاداشتن حدود احکام خدا خوشبخت نشود و احدی جز با فروگذاشتن آن ها بدبخت نگردد. ✓ خالی بودن دل از کینه و حسادت از خوشبختی بنده است. ✓ خوشبخت ترین مردم، کسی است که لذت گذرا را به خاطر لذت ماندگار ترک کند. ✓ خوشبخت کسی است که به آن چه از دست رفته بی اعتنا باشد. ✓ از طریق ایمان است که از قله خوشبختی و اوج شادمانی می توان بالا رفت. 🛖@kolbehAramsh🌱
. ⭕️از دستخطت ناراضی هستی❓😥 خطت قابل خوندن نیست❓ بخاطر دستخطت خجالت میکشی❓ 📍یه برنامه فوق العاده گذاشتم توکانال که دستخطت یکماهه خوب میشه😍👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2228551877C5630705686 💯فقط با روزی ۳۰ دقیقه تمرین‼️😉 .
هدایت شده از تبلیغات کلبه ارامش
دستخط دانش آموز ۱۵ ساله مون رو تو کانال سنجاق کردم،ببینید🤩👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2228551877C5630705686 .
❤️حکایت‌ آموزنده به بهلول گفتند تقـوا را توصیف کن گفت: اگر در زمینی که پُر از خار و خاشاک بود مجـبور به گذر شوید چه میک‌نید؟ گفتند: پیوسته مواظب‌ هستیم و با احتـیاط راه می رویم تا خود را حفـظ ڪنیم... بهـلول گفت در دنیا نیز چنین کنید تقوا همین است از گـناهان کوچک و بزرگ پرهیز ڪنید و هــــیچ گناهی را ڪوچڪ مشمارید کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای ڪوچڪ درست شـده اند 🛖@kolbehAramsh🌱
♥️🍃 هرگاه از خوبی‌ کسی صحبتی به میان آید دیگران سکوت می‌کنند! و هرگاه از بدی کسی حرفی شود ، اظهار نظرها آغاز می گردد! و آنها نمی دانند با اینکار خودشان را معرفی کرده اند و نه دیگری را . همه مردم با یک زبان واحد سکوت می کنند؛ولی به محض باز کردن دهان از هم فاصله می گیرند. هر گاه عزم سخن کردی بیندیش که آنچه می خواهی بگویی از سکوت بهتر باشد. 🛖@kolbehAramsh🌱
💎سرگذشت دوم 👈قسمت هشتاد و دوم طلعت موهای مشکی شیرین رو تو دستش گرفت و به من گفت: -لباسهاش رو بزار تو بقچه تا ببرمش حمام... با بی میلی گفتم: -فردا خودم میبرمش... طلعت نفس عمیقی کشید و گفت: -فردا محمد رو ببر...اینطوری تمیزتر هم میشوریش!!! دلم نمیخواست طلعت شیرین یا محمد رو با خودش اینور و اونور ببره...میترسیدم بچه هام به هووی مادرشون وابستگی پیدا کنند... موهای شیرین رو با گل سر فلزی پشت سرش جمع کردم و گفتم: -نجمه هم فردا به کمکم میاد...شما خودت برو!!! طلعت نگاه دلخورش رو به چشمهام دوخت و گفت: -باشه...خواستم کمکی کرده باشم وگرنه همه میدونن که دست هووی مادر کم نمکه ... شیرین رو نمیتونستم کنار خودم نگه دارم تا ازش غافل میشدم خودش رو میون زنها پنهان میکرد تا من رو به بازی بگیره... با صدای جیغ چندین زن بند دلم به یکباره پاره شد ...محمد رو به دست زن کناریم دادم و به دنبال شیرین رفتم... شیرین با صورت خونی کنار حوض آبِ سردِ حمام افتاده بود ...با دیدنش پاهام بی رمق شد و دو زانو به زمین افتادم...حال خودم رو نمیفهمیدم فقط دور و اطرافیانم رو قسم میدادم که شیرین رو بلند کنن... *********************** طلعت شیرین رو به روی تشک گذاشت و گفت: -برو خدارو شکر کن سرش به لبه حوض نخورده ...چقدر بهت گفتم تنهایی حمام نبرشون،گوش که نمیدی... احمد پسرم رو کنار شیرین خوابوند و گفت: -دکتر گفت اگه با سر زمین میخورد قطعا یک چیزیش میشد ...باید قربونی بدیم... طلعت به مادرم نگاهی کرد و گفت: -اگه شریفه لج نمیکرد و شیرین رو با من فرستاده بود الان بچه سالم بود و اینجوری بی جون و رنگ پریده تو رختخواب نمی افتاد... با حرف هووی زیرکم احمد نگاه دلخورش رو بهم دوخت اما چیزی نگفت و فقط نگاهم کرد!!! ********************* ادامه دارد.... 🛖@kolbehAramsh🌱
بیا یه لحظه فکر کنیم مُردیم… دیگه نیستیم! تموم شده همه چیز! یه سوال! مگه مرگ قطعی‌ترین اتفاق زندگی نیست؟ حالا که تهش اینه از چی میترسی انقدر؟ خیام یه شعری داره که میگه: چون عاقبتِ کار جهان نیستی است، انگار که نیستی، چو هستی خوش باش… فکر کن نیستی! تهش همینه دیگه! پس حالا که هستی زندگی کن … جدا کن خودتو از ترس‌هات! قبرستون پُر از آدم‌هاییه که با ترس زندگی کردن و طعم خیلی از لذت‌ها رو نفهمیدن! لذت عشق لذت رسیدن به یه رویا! می‌دونی بعضیا انقدر جدی گرفتن قصه رو که حتی برخورد یه نسیم به پوست صورتشون رو حس نمی‌کنن! اگه اینجوری باشه پس فرق ما با ربات چیه؟ تو زنده‌ای لامصب! میفهمی؟ میفهمی وجود داشتن چقدر ارزشمنده؟ خودتو باور کن خودتو بشناس خودتو‌ کشف کن گور بابای حرفای آدما اونا که تورو زندگی نمی‌کنن! اونا که تورو نمی‌میرن اگه یهو همین فردا نمیریم! تا هفتاد سالگی فقط یه پلک فاصله‌ست… نشه توی اون سن برگردی به مسیری که اومدی نگاه کنی و با خودت بگی عجب…تباه کردم زندگی رو… نامهربون بودم هیچی نفهمیدم! 🛖@kolbehAramsh🌱
سرگذشت دوم 👈قسمت هشتاد و سوم احمد پتو رو به روی محمد کشید و گفت: -جلوی طلعت و مادرت چیزی بهت نگفتم تا بعدا حرف و حدیثی درست نشه...ولی تا کی میخوای با طلعت لج کنی؟اون بنده خدا میخواد کمک حالت باشه ولی تو زیر بار نمیری و بچه ها رو ازش پنهون میکنی...تا کی میخوای لج کنی؟اون زن دل شکسته است، کاری نکن آهش دامنت رو بگیره... با بی تفاوتی شانه بالا انداختم و گفتم: -من کاری نکردم که آه کسی دنبالم باشه،من فقط میخوام خودم بچه هام رو بزرگ کنم ...همین... احمد با یک یا علی محمد رو بغل کرد و گفت: -گریه نکن شریفه،مگه کجا میخوام ببرمشون؟!!!یک زیارت شاه عبدالعظیم خواستم برم ببین با اشکات چطوری پام رو سست میکنی؟ با پشت آستینم اشکهام رو پاک کردم و گفتم: -من به زیارت رفتن شما کاری ندارم ،من میگم بچه هام رو کجا میبرید؟محمد شیر خشک دوست نداره ...شیرین بهونه میگیره ... احمد صورت تپلی محمدم رو بوسید و گفت: -پسرم آقاست...امروز شیر خشک خورش میکنم تا قدر مادرش رو بهتر بدونه... هر چقدر تو حرفش نه میاوردم بازم گوشش بدهکار نبود... ادامه دارد... 🛖@kolbehAramsh🌱