فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸صبحتون زیبا
☕️امروزتان سرشاراز
🌸لبخند شیرین
☕️روزتان پر از شادی
🌸روزتان پراز خبرهای عالی
☕️روزتان پراز موفقیت
🌸روزتان پراز پیشرفت درکار
🛖@kolbehAramsh🌱
#سرگذشت
#ایدا_و_مرد_مغرور🥀
#پارت۷۰
بعدازچندساعت به خونه برگشتیم
بین مسیرهردوسکوت کرده بودیم منکه حرفی نداشتم بااین بزنم بابی حالی از پله هابالارفتم بدون اینکه پالتومو دربیارم درازکشیدم آیدین پشت سرم بود
آیدا....
جوابی ندادم
آیدااااا....
جوابی ندادم ...دوست نداشتم صداشوبشنوم سنگینیشوروتخت کنارم احساس کردم ازش متنفرم کاش خفه شه کاش بمیره..
باعصبانیت گفت:
مگه صدات نمیکنم؟پاشو یه چیزی بخور ظهرم چیزی نخوردی
بااخم برگشتم طرفش ولم کن نمیخورم اصلن...اصلن میخوام بمیرم دوباره صورتم خیس شدمیخوام بمیرم برم پیش باباومامانم سرموفروکردم تومتکاوزارزدم صدای پاشوشنیدم که از اتاق رفت بیرون بعدازکلی زارزدن پالتوموکندم وخوابیدم نصف شب ازشدت تشنگی بیدارشدم گلوم خشک بودبه سختی ازتخت پایین اومدم رفتم بیرون برق راهروروشن کردم باترس اطرافونگاه کردم از پله هاپایین
رفتم برق آشپزخونه رو روشن کردم به طرف یخچال رفتم داشتم شیشه ی آب وبیرون میاوردم که صدایی شنیدم چیزی می خوای؟
ازترس چنان جیغی زدم که نگو شیشه ازدستم افتادوشکست آیدین بود..
به سرعت به طرفم اومدنترس منم..آیدا...آیدااا
ولی من جیغ می زدم..صدای آرام آیدین پیچیدنترس عزیزم منم آروم باش.
لبام میلرزیدباصدای لرزان گفتم ت..ت..ترسیدم ...امروز ازهمون اول صبح منوکشتی تا آخرشب مگه چکارت کردم؟
وای خدا چقدرتب داری خدایا چکار کنم؟
کمکم کردروی صندلی نشستم بطری دیگه ای ازیخچال بیرون آوردخالی کردتولیوان گذاشت جلوی لبم بیایکم آب بخور...
ادامه دارد.....
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونی قشنگترین جای زندگی کجاست؟
اونجاست که به دلت فرصت میدی !
بهش این جرئتو میدی که دوباره
به زندگی اعتماد کنه ،
بدیارو فراموش کنه
دوباره منتظر یه اتفاق ناگهانی
خوب باشه ؛
منتظر یه آدم تازه بهش فرصت میدی
که گذشته رو با همه بدیاش ببخشه
و بذاره اتفاقات گذشته تو گذشته بمونن
اینجا قشنگ ترین جای زندگیه جایی
که از صفر شروع میکنی جایی که
دوباره متولد میشی ...
🛖@kolbehAramsh🌱
♥️🍃
خود مراقبتی شغلی یعنی :
مدیریت زمان
مرزبندی با همکاران
یادگیری و رشد بیشتر
استراحت بین کار
صرف غذای خوب
ایجاد ارتباطات مثبت
حفظ حریم شخصی
رعایت ادب و احترام متقابل
🛖@kolbehAramsh🌱
#سرگذشت
#ایدا_و_مرد_مغرور🥀
#پارت۷۱
خیلی تشنم بودآبو یه نفس خوردم.
آیدین چرخی توآشپزخانه زدبعدباجاروخاک اندازبرگشت شیشه هارو جمع کردکمک
کردبه تختم برگشتم موندم توکاراین بشرنه به اینکه منواینقدر زدنه به حالاکه مراقبمه هروقت چشماموبازمی کردم آیدین بالاسرم بودنمی دونم خواب بودم یابیدارآیدین تاصبح ازم پرستاری کردساعت هشت صبح از اتاقم رفت بیرون کمی بعد لباس پوشیده برگشت همینطورکه دکمه ی آستینشومی بست گفت:مدرسه نمیخوادبری به مدرسه زنگ زدم باید برم شرکت یه جلسه ی مهم دارم به معصومه خانوم گفتم برات سوپ درست کنه
چشماش ازبیخوابی قرمزوخمار شده بود چشمموبستم سرموبرگردوندم که
نبینمش پتوورموم کشیدچندثانیه بعدصدای پاشواز روی پله هاشنیدم
بری که الهی برنگردی چون خیلی خسته بودم زودخواب رفتم.
[[ **آیدین**]]
خستم ازدست خودم ازدست خودم کلافم چطورتونستم دست روش بلند کنم برای یه لحظه فراموش کردم که اون یه بچست وبایدشیطنت کنه مجبوربودم ازیه جلسه
ی مهم بگذرم وقتی پشت دراتاق مدیردیدمش بی خیال داشت باپاش روزمین خط می کشیدوقتی منودیدترسوتوصورتش دیدم وقتی فهمیدم چکار کرده به زورجلوی خندموگرفتم کاراش برام جالب بود از کارش خیلی
ناراحت نشدم ولی وقتی نمره هاشو دیدم دیونه شدم این بچه اصلن درس نمیخوندحاضرجوابیش توماشین عقل ازسرم پروندتنها کسی که تاحالا جلوم ایستاد آیدابود..
نمی دونم چی شدکه زدمش ولی خیلی زودپشیمون شدم نمی دونستم که اینقدر بدزدمش منتظرشام شدم تاازاتاقش بیادبیرون وقتی
گفت شام نمی خورم نگرانش شدم نهارم نخورده بودباعجله ازپله هابالا رفتم روتخت پشت به من درازکشیده بودوقتی متوجه حضورم شداز ترس نشست سرجاش
وسلام دادفهمیدم خیلی ترسیده حقم داشت بدزده بودمش....
ادامه دارد.....
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک دانه کبریت را روشن کن
و کف دستت بگذار...
میسوزاند نه؟
ده بار دیگر هم که امتحان کنی
فقط بیشتر میسوزی، همین!
بعضی از چیزها ذاتشان خطرناک است
و هزار سال هم که بگذرد تغییر نمیکنند،
مثل کبریت که می سوزاند،
یا چاقو که تیز است و بُرنده
و هر چقدر هم
در استفاده از آنها احتیاط کنی
یک لحظه بی توجهیات کافیست
تا زخمیات کنند.
راستش بعضی از آدمها
هم اینگونه هستند...
یک بار، دو بار، سه بار که یک نفر را
امتحان کردی و دیدی دلت را سوزاند
و احساست را زخمی کرد
برای همیشه کنارش بگذار…
زیرا فرصت دادن
به آنهایی که ذاتشان خطرناک است
وقت تلف کردن است،
🛖@kolbehAramsh🌱
#سرگذشت
#ایدا_و_مرد_مغرور🥀
#پارت۷۲
ازعموش درموردترس شبانش پرسیدم ک گفت:آیدابچه بودکه توی یه تصادف پدرومادرشوازدست میده آیداهم توماشین بوده توتاریکی شب ی بچه ی تنهامرگ پدرومادرش ...از اون به بعدازتاریکی وحشت داره.
ازوقتی فهمیدم ازتاریکی وتنهایی می ترسه دراتاقمونبستم تاشاید کمی احساس امنیت کنه درسته هیچ احساسی بهش نداشتم ولی اون یه دختر ضعیف وبی دفاع بودحالاکه قبول کردکنارمن باشه بایدهمه چیزوبراش فراهم کنم هزینه ای که براش کردم که تومدرسش بمونه دربرابرمالو ثروت من چیزی نبود.
[[**آیدا**]]
درددلم تازه شد دهانموبازکردم ازداخل دندونم رفته بودروی گوشتم که خیلی دردداشت دوباره بغض وحشی به گلوم
چنگ زدبه حال بی کسیوبدبختی خودم دوباره زارزدم کارآیدین برام قابل هضم نبودمگه یه شوخی چنین تاوانی داره؟خدا بکشتت بیات عوضی که باعث شدی من
اینجوری بشم ایشالابا آیدین بریدزیر ماشین وله بشیددیگه نمی خوام تواین خونه باشم نمی خوام تواین قفس
طلایی باشم دیگه تحمل ندارم لباساموپوشیدم آرام ازپله
هارفتم پایین معصومه
خانوم از آشپزخونه بیرون آمد سلام خانوم جان حالتون خوبه؟
نگاه نگرانشوبه من دوخت ادامه دادالهی بمیرم براتون دیروزدعواتون شد؟آقاشماروزد؟آخه صدای جیغتون می اومدبیرون ببخشیدخانوم ماهمه پشت دربودیم ولی جرات نداشتیم مداخله کنیم آخه آقااخراجمون میکنه.
لبخندی زورکی به چهری نگرانش زدم
می دونم خودتونو ناراحت نکنیدمهم نیست.....
ادامه دارد.....
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک نقاش وقتی رنگ به تابلو میزنه،
ممکنه خطا کنه
اما برای جبران این اشتباه نمی تونه
رنگ رو از بدنه بوم نقاشی پاک کنه!
مجبور میشه ی لایه رنگ دیگه
به اون اضافه کنه
و از روی اون طرح خودش رو
دوباره نقاشی کنه.
حال و روز ما بی شباهت
به این داستان نیست!
خطا می کنیم
اشتباه می کنیم
شکست می خوریم
شکسته می شویم
اما چیزی نمی تونه این لکه رو
از وجودمون پاک کنه.
باید از نو رنگ بزنیم و روی آن
طرحی دیگر پیاده کنیم.
حتی وقتی می خندیم دیگران نمیدونن
چند لایه زخم زیر این لب ها پنهونه!
🛖@kolbehAramsh🌱
هرکاری کردیم پشت سرمون حرف زدن!
هر شکلی شدیم پشت سرمون حرف زدن!
خودمون شدیم...! گفتن جلفه...؟
سر سنگین شدیم...! گفتن مغروره؟
تا خندیدیم! گفتن سبکه؟
تا اخم کردیم...!گفتن خودشو میگیره؟
ساده شدیم! گفتن احمقه؟
تحویل نگرفتیم! گفتن خودشیفته س؟
خاکی شدیم..! گفتن داره آمار میده؟
وقتی حرف زدن و جوابشونو دادیم...!
گفتن دیدی حق با ماست لجش گرفته؟
وقتی حرف زدن و جوابشونو ندادیم...!
گفتن دیدی حق با ماست لال شده؟
هرجور شدیم این جماعت بیکار یه چیزی گفتن!
این مردم هیچ وقت احترام گذاشتن به عقاید همو یاد نمیگیرن!
پس برای خودت زندگی کن..!
🛖@kolbehAramsh🌱
19.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۱۰ گام به سوی زندگی بی استرس:🌱
بخند
قدم بزن
در موردش حرف بزن
نفس عمیق بکش
زودتر بخواب
بر چیزهایی تمرکز که می تونی کنترلش کنی
خوبی های گذشته رو به یاد بیار
عزیزانت رو در آغوش بگیر
🛖@kolbehAramsh🌱
#سرگذشت
#ایدا_و_مرد_مغرور🥀
#پارت۷۳
وضعیتتونو میدونم شمام مثل من بردشین
نگاهی به من انداخت خانوم جایی می خوای برید؟
می خوام کمی قدم بزنم.
وای خانوم شماحالتون خوب نیست اقاگفته مراقبتون باشم ازصبح تاحالاچنددفعه زنگ زده وجویای حالتون بوده بیاید سوپ براتون درست کردم
جوابی ندادم وبه دررسیدم
معصومه خانوم :خانوم توروخدانریدبیرون آقاگفته حالتون خوب نیست
دستشوپس زدم ای باباولم کنیدآقاغلط کرده میخوام برم پشت درایستادتامانع خروجم بشه نمیشه آقابی چارم می کنه حداقل بزاریدرانندتونوخبرکنم
سرمودادم بالاوبااخم دادزدم
راننده نمیخوام دست ازسرم برداریدتمام توانمو جمع کردم هولش دادم عقب
دروبازکردموالفرارباسرعت از پله های بزرگ خونه که
چندتابودن پاین رفتم معصومه خانوم پابرهنه دنبالم دویددادزدخانوم توروخدانریدآقامنومیکشه
توجهی نکردم به سرعت ازاین زندان زیبافرارکردم کمی
دویدم تاکسی بهم نرسه یه تاکسی رسیددست تکان دادم ایستادسریع سوارشدم به عقب نگاه کردم معصومه خانوم پابرهنه وسط خیابون بود
ببخشید اگه باعث دردسرتون شدم ولی بایدبرم کجانمی دونم
راننده ازتوآینه نگاهی انداخت:خانوم کجابرم؟کمی خودموجابجاکردم نمیدونم حالاشابرید بهتون میگم خانوم ماکه بی کارنیستیم شمارودوربزنیم مقصدوبگوقبل ازاینکه حرفی بزنم سه تاده هزاری ازکیفم بیرون کشیدم گرفتم طرفش آقاشمابریدبهتون میگم.
راننده که برق پولاچشمشوگرفت دنده روعوض کرد....
ادامه دارد.....
🛖@kolbehAramsh🌱
این روزها کسی به خودش زحمت
نمی دهد یک نفر را کشف کند !
زیبایی هایش را بیرون بکشد ...
تلخی هایش را صبر کند ...
آدمهای امروز ، دوست های کنسروی
می خواهند !
یک کنسرو که درش را باز کنند و یک نفر شیرین و مهربان
از تویش بپرد بیرون !
و هی لبخند بزند و بگوید
حق با توست
🛖@kolbehAramsh🌱
حق الناس
همیشه پول نیست
گاهی دل است
دلی که باید بدست می آوردیم
و نیاوردیم
دلے را که شکستیم
و رهاکردیم
دلهای غمگینی که
بی تفاوت از کنارشان گذشتیم
خدااز هرچه بگذرد
از حق الناس نمی گذرد...
🛖@kolbehAramsh🌱
#سرگذشت
#ایدا_و_مرد_مغرور🥀
#پارت۷۴
پولوازدستم گرفت ای به چشم هرچی شمابگیدراستش اول فکرکردم پول نداریدولی حال تاهروقت بخوای درخدمتم
کمی فکرکردم جایی جزخونه ی عمونداشتم می دونستم زن عموکلی دادوبیدادمی کنه اگه بفهمه فرارکردم ولی بازخونه ی عموم کسی منونمی زدفقط بایدجیغای زن عمو
تحمل میکردم تومسیریه لباس برای زن عمویه توپ فوتبال برای علی یه شال برای ساغروبه تیشرت برای عموخریدم اینجوری بیشترتحویلم میگیرن برای من تنهاچیزمثبت آیدین پولش بودوگرنه جز اخموتخم چیزدیگه ای نداشت اقای مغرور.
زنگ خونه عموزدم کمی بعدعلی دروباز کرد وای آبجی آیداااا
خودشوانداخت بغلم جای کمربندی که نوش جان فرموده بودم
دردگرفت ولی به روی خودم نیاوردم محکم بغلش کردم یه دل سیربوسیدمش ازبغلم آمدبیرون دویدطرف خونه بیایدآبجی آیدا اومده ساغربدوخودشوبمن رسوندهموبغل کردیم وبوسیدیم زنعموهم جلواومدمنوبوسیدساغرباخوشحالی گفت
وای عروس خانوم اومده خونمون خوش اومدی نمیدونی تواین چندهفته که رفتی چقدر جات خالیه خیلی دلم برات
تنگ شده بودلبخندی زدم منم دلم براتون تنگ شده بود
زن عموباخوش رویی گفت:خوش اومدی بیابیابریم توباهم واردخونه ی کوچک عموم شدیم چقدردلم تنگ شده بودآهی کشیدم...
رفتم روی اولین مبل نشستم وخریدارو روی زمین گذاشتم
زنعموبالبخندجلواومد چه عجب یادی از فقیرفقراکردی رفتی وپشت سرتو نگاه نکردی هابالخندبی حالی جواب دادم
خودتون می دونیددرس ومدرسه دارم تازه آیدین اجازه نمیده جایی برم
نگاهم به کیسه ی خریدافتاد لبخندم پرنگ ترشدعلی وصداکردم علی بیاببین چی برات خریدم باچهری شاد اومدجلوم ایستاد بله آبجی چی خریدی برام؟
ادامه دارد.....
🛖@kolbehAramsh🌱
ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ ...
ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﯾﻮﻧﺲ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﺁﺏ،
ﻧﻮﺡ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺁﺏ
ﻭ ﯾﻮﺳﻒ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻌﺮ ﭼﺎﻩ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﺏ ﺣﻔﻆ ﮐﺮﺩ
ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ ...
ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺿﺮﺑﻪ ﻋﺼﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﺩ ﻧﯿﻞ ﻧﻮﺍﺧﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺧﺸﮑﯽ ﻇﺎﻫﺮ ﮐﻨﺪ
ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﻋﺼﺎ ﺩﺭ ﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺳﻨﮓ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﭼﺸﻤﻪ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﻮﺩ .
ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ ...
ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﺏ ﻭ ﻗﺎﺭﻭﻥ ﺭﺍ ﺩﺭﺧﺎﮎ ﻏﺮﻕ ﮐﻨﺪ
ﺍﻣﺎ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﺗﺶ ﺳﺎﻟﻢ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ؛
اﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ ...
ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺎ ﺑﺮﺳﯽ .
🛖@kolbehAramsh🌱
#سرگذشت
#ایدا_و_مرد_مغرور🥀
#پارت۷۵
توپ فوتبال وبیرون کشیدم گرفتم طرفش جیغی ازخوشحالی کشیدوای آبجی چقده کشنگه ای ول آبجی گلم.خندم گرفت کشنگ نه قشنگ
خودشوانداخت بغلم وگونموبوسیدبعدشروع به روپایی زدن
کرد.شال ساغرم بهش دادم باخوشحال شال یاسی رنگی که باگلهای ساتن صورتی روسرش انداخت وخودشوتوآینه ی
قدی دم دردید زدبعداومدگونموبوسید دستت درد نکنه چرازحمت کشیدی؟
فقط لبخندی زدم غم دلم اینقدر زیادبودکه برای یه لحظه هم فراموش نمیکردم که چقدربدبختم زن عمو گفت:دخترم چرازحمت کشیدی یه وقت شوهرت ناراحت نشه شونه ی بالا انداختم نه کاری نداره لباس زن عمو که هم جنس خوبی داشت وهم خیلی گرون بوددادم بهش باذوق گرفت پوشیدوتشکرکرد.
چندقیقه گذشت که زنعموصدامون کردبچه ها بیایدنهارحاضره قبل از رفتن به آشپزخونه ساغر بهم علامت دادکه برم
اتاقش میدونستم میخواددرباره ی عشقش حرف بزنه با بی حالی دنبالش وارداتاقش شدم به وسط اتاق که رسید باذوق دستاشوبه هم کوبیدوای آیدا میدونی چی شده نه چی شده؟
دستامو گرفت باتمام خوشحالیش گفت:محمد..محمدقرارپنجشنبه باخانوادش بیادخواستگاریم!دستش که تودستم بودفشردم بالبخند گفتم:واقعا خوشحال شدم ایشالاخوشبخت بشی نگاه ساغربه نگاهم گره خوردبانگرانی گفت:آیداچت شده خوشحال نشدی؟
سرمو پایین انداختم چراکه نه باورکن خوشحال شدم که به عشقت رسیدی بی اراده اشکام ریخت .ساغراخمی کردوخیره بهم گفت:آیدا ...چته؟ازوقتی اومدی توخودتی چیزی ناراحتت کرده؟بگو شاید بتونم کمکت کنم اشکامو باپشت دست پاک کردم رفتم کنار پنجره نشستم آهی کشیدم نه کسی نمیتونه کمکم کنه جلوآمدکنارم نشست دستاموتودستاش گرفت بانگرانی گفت:
آیداتب داری ...مریضی ؟
ادامه دارد.....
🛖@kolbehAramsh🌱
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي تَحَبَّبَ إلَيَّ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنِّي.. قربون اون خدایی که با من مهربونی میکنه بهم محبت میکنه با اینکه از من بی نیازه.
الهی! تو بساز که دیگران ندانند و تو نواز که دیگران نتوانند
الهی!
بساز کار من و منگر به کردار من.
چراغ امیدتون روشن وجودتون سلامت غم از احوالتون دور
لبخند کُنج لباتون و دعای خیر همه همراه زندگیتون❤️
🛖@kolbehAramsh🌱
در قلبم همچنان به معجزه عقیده دارم خدا بزرگ ترین معجزه گر است
او که یک کرم زشت وبدترکیب را به پروانهای زیبا تبدیل می کند
حتما قادر است که از نفرت و ترس هم عشق بیافریند
خدایا حواسِ ما رو از غیرِ خودت پرت کن .نا امیدی رو زا ما دور کن. وقتی فکرشو نمیکنیم راه رو برامون باز کن.آمین❤️
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸سلام سلام صد تا سلام صبح بخیر☀
🌷پروردگارا از تو تمنا داریم🙏
🌸الهی هیچ دلی تنگ نباشه
🌷هیچ کسی مریض یا مریض دار نباشه
🌸الهی هیچ کسی محتاج نباشه
🌷الهی شفای جسم و روح و فکر، عطاکن
🌸الهی از تکبر و غرور و سوءظن
🌷و نفرت و کینه دورمان کن
🌸الهی کلاممان به دروغ آلوده نباشد.
آمین🤲🏻
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- بیا قول بده؛
امروز با خودت مهربونتر باشی!
دست از اذیت کردن خودت برداری،
خودتو سرزنش نکنی،
هرچی بوده گذشته،
یادت نره تو الان زندهای
زندگی همین لحظهاس
خودت هوای خودتو داشته باش.🌿☕️
🛖@kolbehAramsh🌱
12.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀 #استوری ویژه ایام فاطمیه
راهِتو بستن مادر اِی وای...
🛖@kolbehAramsh🌱
#سرگذشت
#ایدا_و_مرد_مغرور🥀
#پارت۷۶
همینطورکه به بیرون نگاه می کردم جواب دادم مهم نیست.نگران ترپرسید:
آیدا توخوشبختی؟نکنه اذیتت می کنه؟
نه خوشبخت نیستم بااینکه غرق پول وانواع لباسهاوخیلی چیزهای دیگه هستم خوشبخت نیستم مدام دعوام میکنه
مثل یه بچه بامن رفتارمی کنه تودرسم غذاخوردنم لباس پوشیدنم توهمه کارم دخالت میکنه
اینقدرخشک وجدیه که می ترسم کنارش باشم میدونی وقتی نزدیکمه هیچ احساسی بهش ندارم دیشب منو زد
ساغر.
باچشمای گشادشده پرسید:چیییییییییییییی توروزد؟
اوهوم...با کمربند افتادبه جونم از اینکه تواون لحظه پناهی نداشتم نه پدری نه مادری نمیدونی چقدروحشت کرده بودم
هق هقم بلند شدسرم توبغل ساغر بودهردوباهم گریه کردیم ساغرباگریه گفت:ساغرت بمیره چه کشیدی توبه خاطرمن گرفتاراین لندهورشدی.
سرمو بلندکردم اشکاموپاک کردم
نه عزیزم چرابه خاطر تو قسمتم این بوده
دراتاق باز شدزن عموتوچارچوب ایستادواچراگریه می کنید؟
هیچی زنعمو کمی دل تنگ بودیم.
باشه بیایدنهار آمادس.
زن عمو که رفت روبه ساغر کردم
توروخدابه زن عمو چیزی نگواگه بفهمه به آیدین خبرمیده من اینجام بادهانی بازنگام کردیعنی خبرنداره اینجایی؟
نه نمی دونه.
باشه به کسی نمی گم یعنی شک نمی کنه اینجایی؟
لباموجمع کردم شونه ای بالا انداختم
نمی دونم.
ساغر دستی روی شونم کشیدباشه حالا بیابریم تامامان شک نکرده
هردو برای نهاررفتیم خیلی وقت بودعدس پلونخورده بودم به زورچندقاشق خوردم و عقب کشیدم دستتون درد نکنه.....
ادامه دارد.....
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای کاش
میتوانستم #این_دلِ
خسته و غمگین را
دور از چشم همگان
انگار که
برای من نیست
کنار خیابانی
رها کنم...
🛖@kolbehAramsh🌱
#سرگذشت
#ایدا_و_مرد_مغرور🥀
#پارت۷۷
زنمو که قاشقش و برد دهنش گفت:نوش جونت توکه چیزی نخوردی؟
خوردم ممنون
از آشپزخونه بیرون رفتم کنارپنجره ایستادم وبه حیاط کوچیک خونه ی عمو خیره شدم نگران بودم حتما تاحالافهمیده بیچاره معصومه وخانوادش آیدین پودرشون می کنه.
برفارو یه گوشه جمع کرده بودندچندتاگنجشک سر یه تکه نون داشتن دعوامی کردن ومدام بالاوپایین می پریدن آهی کشیدم ...به آسمون نگاه کردم دلم خیلی گرفته خدابرس به دادم متوجه حضورساغرشدم دلم نمی خواست ناراحتش کنم لبخندبی جونی زدم ساغرمیشه برم تواتاقت بخوابم خیلی خستم بادلسوزی تمام گفت:معلومه دیونه این چه حرفیه می زنی اصلن بیاباهم بریم بخوابیم منم خوابم میادباهم رفتیم اتاق ساغر روی تخت یک نفره ساغرکنارهم دراز کشیدیم خیلی زودخوابم بردوقتی
بیدارشدم هواتاریک شده بودبه ساعت رومچم نگاه کردم ساعت۷ بودساغرکنارم نبود مدتهابوداینقدرراحت نخوابیده
بودم تا حالاخبری از آیدین نشده بااینکه تواین خونه خیلی زن عمو منوآزار داده بود وهمیشه آرزوداشتم ازدستش راحت
بشم حالا اینجا شده پناهگاهم چه دنیای عجیبی صدای عموبه گوشم رسیدازتخت پایین اومدم خودمومرتب کردمواز اتاق رفتم بیرون بادیدن عمو لبخندی.
ازته دل زدم وبرای بوسیدنش جلورفتم
سلام عموخسته نباشید.
بالبخند جواب داد سلام دخترم خوش اومدی چه خوب کردی اومدی دلم برات
تنگ شده بود راستش چندبار میخواستم بیام خونه وببینمت ولی میدونی
آقادوست نداره باکارگراش رفت وآمدداشته باشه..
می دونم عمو خودتونوناراحت نکنید
کمی جابجا شد چایشوسرکشیدخب عموجان آقاچطور راضی شده تنها بیای اینجا؟
سرموپایین انداختم دلم هواتونوکرده بود اومدم
سری تکان دادخوش اومدی خوش اومدی...
ادامه دارد.....
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای که قدرتمندترینی ! عظمت و جلال و شکوه آسمانت مرا مجنون میکند ....
همچون پروانه ایی ... در دل این آسمان پرواز میکنم و در جای جای آن سپاسگزاری میکنم از خلقت خویش ، بخاطر داشتن تو.
روزی همچون کرمی بودم که سالها در پیله ی بسته و تاریک در آرزوی پروانه شدن بودم .... اما مسیر را نمیدانستم و تو به لطف و مهربانیت مسیر را به من نشان دادی ...
مهربانترینم !
چگونه تو را شکر نکنم ؟؟
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
⚠️از این ۵تا نشونه چندتاشو داشتی و افسرده هستی
.
دکترعزیزی🎙
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا نماز می خونی بهونت چیه...
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🕊
فهمیدم روزی این شهر دست کیست
دیدم به هر دکان نجف نام فاطمهست
#صلیاللهعلیکیافاطمهالزهرا✋🏻
#فاطمیه
🛖@kolbehAramsh🌱
19.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا شـکرت که هستی😍💚🌱
آرام باش
حوصله کن
آب های زودگذر
هیچ فصلی را نخواهند دید
از ریگ های ته جویبار شنیده ام
مهم نیست که مرا
از ملاقات ماه و گفت و گوی باران
بازداشته اند
من برای رسیدن به آرامش
تنها به تکرار اسم تو
بسنده خواهم کرد
حالا آرام باش
همه چیز درست خواهد شد..♥️😍
این پستو بفرس برای عزیزانت تا اونا هم از زندگی لذت ببرن💎
🌼💚✨🌼💚✨🌼💚✨🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این دعای قشنگ برای شما 🌹❤️
🛖@kolbehAramsh🌱