eitaa logo
کلبه آرامش
15.3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
4.2هزار ویدیو
1 فایل
اینجا کانالی سرشاراز حس خوب و آرامش است.😍 🤗باماهمراه باشید🤗 ‼️پستهای تبلیغاتی از نظرما ن رد و ن تایید میشوند‼️ ارتباط باما👇 @Fate77mehh ثبت تبلیغات👇 @ya_zeynabe_kobra0
مشاهده در ایتا
دانلود
👌👌 💕ده خط اما یک عمر تفکر بالا رفتن سن حتمی است.... امــا اینکه روح تو پیر شود بستگی به خودت دارد ... ! ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﺑﺰﻥ ... ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﭼﺎﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻧﺖ ﺑﻨﻮﺵ ... ﻣﺒﺎﺩﺍ ! ﻣبادا ... ﺯﻧﺪﮔـــے ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﮒ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ پایان آدمیزاد نه از دست دادن معشوق است نه رفتن یار نه تنهایی... هیچکدام پایان آدمی نیست! آدمی آن هنگام تمام میشود که دلش پیر شود ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختر خانم ها خودتون و به نیاز تبدیل نکنید‌..‌. ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ کی؟ کنار تخت رو صندلی نشستم و منتظربه لباش چشم دوختم؛ -نمیدونم کی به یه عده گفته من چیکارم سربه زیرانداختم واون خیره دیوارروبه روش شددیواری که بزرگ ترین عکس ازخودش رو به رخ میکشید... لب باز کرد: -مهرانامن چه تقصیری دارم؟من که دارم ازاین مملکت میرم فــکرمیکردی نمیتونستم ازخودم دفاع کنم.اوناچهـار نفربودن برای من کاری نداشت،اونا زدن که من جریح شدم وبزنم کاری که برای من اماممنوعه!پس میرم که نباشم یه سری آقازاده منوگرفتن زیرمشت ولگددرحالی که من با لبخندفقط منتظربودم عقده هاشون خالی شه اونابدترمیزدن ومن بیشتر میسوختم ازمردمم کاش برم زودتـر. نگاهم کردومن باچشمای پربه عجز این مردنگاه کردم ولب زد: -میشه زودیادت بیاد گذشتت و؟ لبخندمحوی زدم که همزمان یه قطره اشکم چکیدو اون لب زد: -تو خیلی عجیبی!!قطره اشک آبروبر و پاک کردم وگفتم: -لابد عجیبم چون دیازپام جنابعالی ام هووم؟ نگاهش رنگ آرامش گرفت وزمزمه کرد: -یه جورایی...مهرانا میشه یه درخواستی ازت داشته باشم؟ -تا چی باشه! -دخترتو هنوزبه من مضنونی؟من کبریت بی خطرم. تک خنده ای کردم که لب بازکرد: -کمترازم بدون به نفع خودته. چشمامو تنگ کردم سکوت کردم صفت بارز این مردعجیب بودن بودوبس. دستی به پشت گردنش کشیدو آروم لبه تیشرت اسپرتش و درست کردوگفت: -مهرانامادوستیم مگه نه؟ -هنوزبهش فکر نکردم. رادین با چشمایی که در اوج خونسردی ته عصبانیت بود گفت: ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش برایِ دوست داشتنمان دنبالِ بهانه هایِ موجه نمی گشتیم دنبالِ یک تاریخ ، یک مناسبت ، یک روز ... که در تقویمِ دلِ عزیزانمان خاطره اش کنیم .  باورکنید هر روز می شود بدونِ مناسبت دوست داشت ،  بدونِ دلیل ، هدیه داد ،  بدونِ تاریخ ، شاد بود ،  و بی بهانه در آغوش کشید ...  این ماییم که مهربانیِ مان را "زمان دار" کرده ایم !  این ماییم که به سکوت و غرور و انکار ، عادت کرده ایم !  آدم ها نیاز دارند که هر روز ، دوست داشته شوند ،  آدم ها از بی مهری و بی توجهی ، پیر می شوند ...  آرزو می کنم هیچ کس در جهان ، طعمِ تلخِ نادیده گرفته شدن را نچشد ،  و هیچ کس برایِ دوست داشته شدن ، در انتظارِ روزِ تولدش نمانَد !  کاش بی هیچ بهانه ای ، هوایِ هم را داشتیم ،  کاش آدم ها را بدونِ تاریخ می خواستیم !  ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ توعمرم ندیدم کسی مثل تو ناز و عشوه بیادخسته نمیشیدشما زنا؟ حالم بهم خورد. بالبخندمحوی گفتم: -توهین به قشر زنا خط قرمزمه... صدای بمش رو به رخ کشید: -وای خط قرمز رادین لبخندی زد ودستشو به طرفم درازکرد. مرددبودم رادین گفته بودچادری بودم پس از رابطه های بازقطعاخوشم نمیومد پس بایددست رادین رورد کنم وقتی دید دو دلم باصدایی که تحلیل میرفت گفت: -میخوام استراحت کنم. ومات این مردبی احساس و سرد درنگ میکنم. آروم بلندشدم و ازاتاق خارج شدم. به طرف دررفتم که لحظه آخرسرم سوت عجیبی کشیددرست حرکت یه قطار تو مغزم حس میشد. دست به درگرفتم و گفتم:سرم... آخ.. و صدای دادزدن رادین: -مهـرانا؟ و سیاهی مطلق... ((*>کـــیومهر**)) در حالی که زیرلب آهنگ سلطان قلبها رو زمزمه میکردم با حوله تن پوش از استخر زدم بیرون. موهام رو خشک کردم و به طرف رختکن رفتم. لباسم رو پوشیدم که باصدای مه لقادستام که به طرف تیشرتم میرفت خشک شد. با دلهره ازرختکن بیرون زدم که صدای مه لقانزدیک میشدانگارکه میدویید. هنوزپام رو پله اول نذاشتم که از بالای پله ها داد زد: -آقاکیومهرخان؟ جلواومد صورتشو دیدم رنگ به رونداشت ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرف مردم مانند موج دریاست اگر در مقابلش بایستی خسته ات میکند و اگر با آن همراهی کنی غرقت میکند ! قرار نیست که همه ی آدم ها شما را درک کنند و این اشکالی ندارد آن ها حق دارند نظر دهند و شما کاملا حق دارید آن را نادیده بگیرید ! بعضی وقتا اینقدر دلت از یه حرف یا قضاوت نادرست میشکنه که حتی نای اعتراض هم نداری فقط نگاه میکنی و بی صدا میشکنی! ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و تو باید یک نفر را داشته باشی که آرامِ جانِ بی‌قرارت باشد. به وقتِ خوب نبودنِ احوالاتت دانه دانه دلتنگی‌هایت را از شانه‌هایِ سنگینت بردارد. تا آرامشِ روحِ متلاشی شده‌ات شود. و تو باید به دور از هیاهویِ شهر یکی را کنجِ دلِ زندگی‌ات داشته باشی که به دل و دوست داشتنش تکیه کنی، کسی که دوست داشتنش به این راحتی‌ها تمام نشود. که اگر پیشَش هر کسی باشی و در هر لباس و موقعیتی، امنیتِ بودنش گرمایِ مطبوعی زیرِ پوستِ زندگی‌ات ببخشد. کسی که برایت با همه ی آنهایی که دیده‌ای فرق کند ... مثلِ روح و جانت تمام و کمال دوستش داشته باشی. و تو این یک نفر را از همه یِ این دنیا و آدمهایش طلبکاری... ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ داد زد: -آقا، خانم بیهوش شد. با وحشت به کسری از ثانیه پله ها رو دوتا یکی کردم و فقط از طبقه پایین به باال ترین نقطه این عمارت پرواز کردم. مه لقا پشت سرم میدویید و من نزدیک اتاق رادین داد زدم: -زنگ بزن جاهد زود، زود.. مه لقا از وسط راه دور زد به ته سالن و تلفن بی سیم رو ورداشت... در اتاق نیمه بازو باز کردم و با دیدن ماکان که با پای شکسته کنار مهرانا نشسته ایستادم. ماکان آهسته میزد تو صورت مهرانا و میگفت: -مهرانا با توام.. چت شد؟ جلو رفتم سریع نبضش رو گرفتم و رو به ماکان گفتم: -شد یه بار فقط یه بار از پیشت مثل آدم برگرده؟ ماکان متعجب به من و وعضم نگاه کردم و گفت: -شد یه بار محض رضای خدا انقدر نق به من نزنی؟ زنگ زدی جاهد؟ -مه لقا زد. آهسته زدم تو صورت مهرانا و گفتم: -میشنوی منو مهرانا؟؟چشمات رو باز کن؟ به ماکان گفتم: -چطوری اومدی از تخت پایین؟ بدون عصا؟؟ با این فاصله!!! ماکان نگاهش از بی تفاوت رنگ عوض کرد و گفت: -نمیدونم فقط اومدم پیشش. زیر بغل ماکانم گرفتم و روصندلی کنار تخت نشوندمش. با سرزنش گفتم: -نمیخوای دنبال خونوادش باشی؟ دهن باز کرد جواب بده که در باز شد و جاهد وارد شد. مه لقام پشت سرش با یه لیوان آب اومد تو. جاهد جلو اومد بدون سالم و علیک گفت: -یعنی از این عمارت باید هر روز با من تماس گرفته شه؟ نمیتونید یک روز بی دردسر باشید؟؟؟ ماکان لبخندی زد و گفت: -پیر شدی جاهد فقط غر میزنیادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
از خدا پرسيدم : خدايا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟ خدا گفت : با اعتماد زمان حال خود را بگذران و بدون ترس برای آينده آماده شو ايمان را نگه دار و ترس را به گوشه ای بیانداز . ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ جاهدعلائم مهرانارو چک کـردو گفت: -حمله مغزی بهش دست داده این بچه تحت فشاره ازنظرحافظه میخوای حتما سکته کنه تادست به کاربشی؟ ماکان به مهرانازل زد و گفت: -چی خوبش میکنه؟ -بیرون رفتن جای جای ایران دورزدن، کمک کردن بهش بی استرسی وبی وحشتی. بعدبامنظورگفت:میفهمی رادین؟ ماکان سربه زیرگفت: -دیگه قرارنیست مهمونی بگیرم توخونم. جاهدباطعنه گفت: -کمک بزرگی بهش میکنی. درهمون حال هم تندتند به مهراناسرم زدو یه سری نکته یاداشت کردو دارو نگاهم رفت سمت موهای مهرانا خیلی بلندبود کلافت میکرد این دخترباهمه ی صبوریش وآرومیش انگارمعجزه ی این خونه بودیادمه قبل ترهاوقتی میومدم ایران شاید دو کلمه با ماکان حرف میزدم. اما االن همه دورهم سریه میزمیشینیم و باهم حرف میزنیم. کاش مهراناخواهرمون بود بی شک همه چیزتغییرمیکرد بدکه شک دارم نه اما گلــستان میشد... جاهدکه رفت منم رفتم تو اتاقم ست گرمکن پوشیدم وبرگشتم به اتاق ماکان که مهرانااونجابیهوش افتاده بود. امروزبایدتکلیف همه چیز روشن شه... درنیمه بازو هول دادم و بازش کردم ماکان کنارمهراناهمچنان نشسته بودوبا گوشیش ورمیرفت منم جلورفتم صندلی کنارصندلی ماکان گذاشتم و نشستم. ماکان نگام کردو من لب باز کردم: -چیکارمیخوای بکنی؟ کلافه سرتکون داد نگاهش رودبه گوشی سپردو گفت: -مخم هنگ کرده اصلن هیچ ایده ای ندارم! ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
مغرور نباشیم... وقتی پرنده ای زنده است، مورچه را میخورد. وقتی میمیرد مورچه٬ او را میخورد! شرایط... به مرور زمان تغییر میکند! پس خوب باشیم و خوبی کنیم🌷 ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. سالها ناگفته ماند این شرح درد دردمندی خوش نفس سر بر نکرد عاشقان رفتند ازین صحرا خموش بر نیامد از دل تنگی خروش دردها را سر به سر انباشتند انتظار سینه ما داشتند تا نفس داری دلا فریاد کن بستگان سینه را آزاد کن... ناله را دم می دهم هر دم از آن کان نهان در ناله بگشاید زبان بی لب و دندان آن دانای راز نشنوی از نی نوای دلنواز از نوازشهای آن نوش آفرین می شود این ناله نی دلنشین دلنشین تر می شود وقتی که او می نشیند با دلت در گفت و گو ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱