eitaa logo
کلبه آرامش
17.8هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
4.3هزار ویدیو
2 فایل
اینجا کانالی سرشاراز حس خوب و آرامش است.😍 🤗باماهمراه باشید🤗 ‼️پستهای تبلیغاتی از نظرما ن رد و ن تایید میشوند‼️ ارتباط باما👇 @Fate77mehh ثبت تبلیغات👇 @ya_zeynabe_kobra0
مشاهده در ایتا
دانلود
.💫🌹✨ چاووش دستش رو محکم کشید و رفت طرف پله ها به کسری از ثانیه با دو رفتم طرفش و جلوش ایستادم دستامو باز کردم و گفتم: -چاووش. نگام کرد چشماش مهربون ترین چشم دنـیا شد و گفت: -برو کنار دختر. خواست کنارم بزنه که با پا فشاری جلوش ایستادم و گفتم: -میاد پایین حرف میزنیم بشین. -خدمه تایین تکلیف نمیکنه که اربابش چیکار کنه هنوز بلد نیستی؟ -آره درست میگی من اینجام جلو جنجال رو بگیرم بشین چاووش تو به اون مقدساتی که معتقدی بشین. چاووش از پایین پله ها داد زد: -صدام بهت نمیرسه با اون در اتاق غول پیکرت اما بیا پایین پــسره رادین بیا پایـن.. پلک محکمی زدم پرده گوشم پاره شد. اما در کمال نا باوری رادین پنج ثانیه بعد پشت سرم بود. مثل همیشه خونسرد و بی عار دست تو جیب گرمکن... تمام خونسردی دنیا تو تن این مرد خالصه میشد.. فقط این مرد. چاووش یه دست به کمر و یه دست جلوی دهن واستاده بود و نگاش میکرد و فقط لب باز کرد: -یادگار آبجیم دست گل توئه؟ سامره جلو اومد و داد زد: -گفتم بهت که ریختن سرم به رادین مربوط نیست. چاووش جلو اومد که من سپر رادین ایستادم و چاووش گفت: -فقط میخوام تو گوشش یه چی بگم. یکم کنار کشیدم که چاووش کنار گوش رادین زمزمه کرد: -کثیف ترین مرد دنیام اینجوری... صدای سامره که دورتر ایستاده بود و نمیشنید که چاووش چی میگفت بلند شد: -مقصر خودمم. همه نگاها زوم رو سامره شد.. خم شد و کیفش رو از روی میز برداشت و گفت -بیرون منتظرم چاووش ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ چاووش خواست بره دنبالش که جلوشو گرفتم و گفتم: -رادین برو دنبالش. رادین نگام کرد پلک محکمی زدم و اون به طرف در رفت و چاووش هاج و واج اعطاعت رادین از من ایستاد و بهم خیره نگاه کرد.. چاووش زمزمه کرد: -تو کی هستی؟ -دختره یه بابایی هر کی... مهمه؟ چاووش زمزمه کرد: -مهمه که میپرسم. مه لقا با یه لیوان آب اومد و به طرف چاووش گرفت و چاووش آب رو یه نفس باال رفت. مه لقا که فاصله گرفت چاووش لب باز کرد: -از اولم معلوم بود خدمتکار رادین نیستی. -چرت نگو هستم فقط از دعوا و داد و بیداد واهمه دارم همین.تمومش کن. قدم به سمت آشپزخونه برداشتم و چاووش رو تنهاگذاشتم.. ((**ماکان رادین**)) -صبـــر کن سامـره. ایستاد اما برنگشت، جلو رفتم و رو به روش ایستادم مثل همیشه خونـسرد و بی حـس ترین آدم بودم مـن. دلخور فقط بهم زل زده بود به حرف اومدم: -کجا میری؟ -نمیدونم فقط میخوام برم.. پوزخندی زد و ادامه داد: -، یکی مثل چاووش بگه کی این بال رو سرت اورده کتک خوردی؟شوهرت دست بزن داره؟ االن که عاقالنه فکـــر میکنم میبینم احمقانه است موندن کنارت... چشمی چرخوندم و بی تفاوت گفتم: -فکر میکردم دوسم داری االنم مهم نیس هرطور مایلـی. سامره چشماش گرد شد و با دهنی نیمه باز گفت: -برم؟ من رو کشوندی ایران کتکم بزنی ردم کنی؟ با حرص انگشت اشارمو تهدیدوار تکون دادم...... ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
بدبختى به دارا و ندار بودن نيست بدبختى به رفتار منش زشت به عادتهاى ناپسند آدمهاست بعضى آدمها بدبختى در ذاتشان هست دوست دارند بدبخت باشند بدبخت زندگى كنند بدبخت هم از دنيا بروند اين آدمها همانهايى هستند كه هر روز دلشان يك جاى ديگرى بند است به دروغ و خيانت و هرزگى و بى بندو بارى بايد دست اين بيچاره ها را محكم گرفت و ياد آوريشان كرد كه چقدر تو بدبختى.... ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
🩵🤍 🍂🌼چند نکته مهم رو میخواستم بهتون بگم: واقعا سر شوهرا غر نزنیم چون باعث میشه از خونه فراری شه یا به کسایی پناه ببره که ما ازشون فراری هستیم. محبت زیادی نداشته باشیم ولی همیشه با وقار و خانوم باشیم مرتب و تمیزی و بوی خوش ،خیلی تاثیر داره شاید اولش به چشم نیاد ولی کم کم میبینین که تاثیر گذاشته. شوهرارو تشویق کنید و هر کاری خواستن انجام بدن، تایید کنید اون لحظه ولی بعدش یه هشدار کوچیک بدید. چون اگ اون لحظه مخالفت کنید بدتر کاری که میخوان و انجام میدن! ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣↳⁣⁣‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣↳‎‌‌‌‌⁣⁣‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣ ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
تا بحال شده كه ازتون بپرسند چاى میخورید یا قهوه، بگید فرقى نمیكنه؟ بپرسند پرتقال دوست دارید یا نارنگى بگید فرقى نمیكنه؟ بپرسند براى شام كجا بریم؟ بگید فرقى نمیكنه؟ چرا نباید چیزى براتون فرق بكنه یا نكنه؟ وقتى براى خودتون همه چیز بى تفاوت هست و اونقدر اعتماد به نفس ندارید كه نظرتون را محكم ابراز كنید. چرا باید براى دنیا و كائنات فرق كنه كه شما اصلا وجود دارید یا وجود ندارید؟ وقتى خودتون نمى دونید چه میخواهید، وقتى نمى دونید چه شغلى را دوست دارید، چه مقدار درآمد ماهانه براى زندگى ایده آل شما لازمه، چه خونه اى چه ماشینى، چه همسرى خواسته ی شماست، دنیا وكائنات در مقابل شما چه تصمیمى باید بگیرد؟ از همین حالا از بى تفاوتى دربیاید. خواسته هاتون را لیست كنید. بهترین هاشو دستچین كنید. وقتى خودتون هدفتون را مشخص كردین، دنیا و كائنات هم از بلاتكلیفى درمیادو متوجه میشه كه در چه زمینه اى باید دست بكار بشید. از امروز بین پرتقال و نارنگى، بین غذاها، بین رنگها و فرق قائل بشین یعنى سقف اعتماد به نفستون را بالا و بالاتر ببرید و هدف هاى مشخصى براى خودتون تعیین كنید... ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ مراقب حرف زدنت باش فهمیدی؟ -برای همین مشکلت بودکه اون همه التماست کردم قبولم نکـردی؟ سر تکون دادم و گفتم: -آره مشکل داشتم. سامره دستی به بازوم کشید وگفت: -درمان شو ماکان به خاطرمن. سری تکون دادم اصلن نمیدونستم چی بگم. نگاش کردم و زمزمه کردم: -بامن ازدواج میکنی؟ چشمــاش اول گردو بعد پر از اشک شدک در نهایت بالبخندفقط اشک ریخت ومن بی تفاوت فقط به صورتش و آسمون نگاه میکردم. به داخل برگشتیم واردکه شدیم چاووش تکیه به دیوار ایستاده بود وخبری ازمهرانا ومه لقا نبود. نگاهش به ما افتاد صداش بلند شد: -چه خبره معلوم هست؟ سامره لب باز کرد: -ماکان ازم خواستگاری کرد. چاووش با چشمای گردگفت: -توام قبول کردی؟ پوزخند زدم وگفتم: -اجازت لازم بود؟ چاووش بی توجه بهم رو به سامره گفت: -این مردنــرمال نیـ.... صدای مهراناو خروجش از آشپزخونه: -تانرمال ازنظر توچی باشه. چاووش به مهرانانگاه کردو گفت: -خواهش میکنم ازت دخالت نکن. لب با کردم: -با خدمه من درست حرف بزن....... ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
📗داستان پندآموز ▪️پیرمرد زرگری به دکان همسایه زرگر رفت و گفت: ترازویت را به من بده تا این خرده‌های طلا را وزن کنم. همسایه‌اش که مرد دور اندیشی بود گفت: ببخشید من غربال ندارم. پیرمرد گفت: من ترازو می‌‌خواهم و تو می‌گویی غربال نداری، مگر کر هستی؟ ▫️همسایه گفت: من کر نیستم، ولی درک کردم که تو با این دست‌های لرزان خود چون خواهی خرده‌های زر را به ترازو بریزی و وزن کنی مقداری از آن به زمین خواهی ریخت، آن وقت برای جمع‌ آوری آنها جاروب خواهی خواست و بعد از آنکه زرها را با خاک جاروب کردی آن وقت غربال لازم داری تا خاک آنها را بگیری، من هم از همین اول گفتم که غربال ندارم. ▪️هر که اول بنگرد پایان کار اندر آخر، او نگردد شرمسار ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ چاووش: -واسه همه خدمه هات اینطوری سینه چاک میدی؟ -هــــمه؟مه لقا یک نفره میتونی راجب اونم حرف بزنی ببینی عکس العملم چیه درضمن الان فقط بندکردی رومهرانا.. سامره لب بازکرد: -چاووش ماکان درمان میــــشه من میخوام کنارش بمـونم. نگاه نگـران مهرانا به زمین دوخته شدکاش بشه یه شب با خداخلوت کردو فهمیـد که وجوداین دخترتوعمـــارت من بی حکمت نیســت. ((**مــهرانا**)) یک ماهــی بود که از نامــزدیه رادین و سامـره میگذشت بیشتر وقتابیرون بودن حتی تـو این یک ماه رادین ده شب پی آ پی توخونه اش نبوده سامره یکسره باهاش توخریدو گشت وگذاربود رابطه من ورادین به هیچی رسیده بود ومیشه گفت اصلن همو نمیدیدیم... خبر ازدواج سیاستمداربزرگ مثل بمب پیچیدو سبد های گلی که براش فرستاده بودن تقریباباغ رو پـر کرده بودوقتی کیومهربهم زنگ زد توپوست خودش نمیگنجید انقدرشاد بودکه نتونستم بگم رادین با سامره چیکارکرده سامره ام خوش خیال فکر میکرد رادین دنبال درمانشه امشب هم یکی از شب هایی بود که عمارت غرق سکوت بود من و مه لقا داشتیم شام میخوردیم که شخصی وارد شدبامه لقا رو میز ناهارخوری سالن نشسته بودیم و راحت به در ورودی دید داشتیم. با دیدن رادین هم شوکه شدم و هم خوشحال. با لبخند بلند شدم و مه لقام به تقلید از من بلند شد رادین جلو اومدو رو به مه لقا گفت: -فقط یه مسکن به من بده. مه لقا سریع گفت: -چــشم آقابرم ببینم اگرتموم نکرده باشیم بیارم. به طرف آشپزخونه رفت من اماخواستم بشینم که رادین مخاطبم قرار داد: -مهرانا. نگاهش کردم و دست تو جیب شلوار لی هوووفی کشید و گفت: ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
اغلب هدفامون نه بعلت ناامیدی بلکه بدلیل *ترس از شکست* متوقف شدن. هیچوقت از شکست نترسید، همه چیزای بد به خودی خودشون بد نیستن همونجوری که همه چیزای خوب به خودی خودشون خوب نیستن.. شکست آخر ماجرا نیست بلکه یک مرحله از موفقیته. پای اهدافتون بایستید حتی اگر بهای اون تجربه شکست‌های مختلف توی مسیرتونه. اینم یادتون باشه آدم شکست خورده اونی نیست که هنوز به هدفش نرسیده بلکه اونیه که راکد مونده، یخ زده و منجمد شده.. پس بدون هیچ قید و شرطی به سمت اهدافتون بدویید و موفقیت رو در آغوش بگیرید😊😎 ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ دستی رو گوشام گذاشتم و زمزمه کردم: نگاهش زوم شدروم و چشماش یه حالتی شد￾خوش ندارم در موردش بدونم... مه لقااز آشپزخونه خارج شد وقرصو در حالی که به طرف رادین میگرفت گفت: -همین یه خشابم به زور پیدا شدآقا رادین بعد ازخوردن قرص بی حرف رفت بالا و من زانو هام خم شدو درنهایت رو صندلی نشستم.... صبح بلند شدم و بعداز سرویس بهداشتی و کارهای مربوطه به طرف اتاقش رفتم دلم میخواست ببینمش اینطورکه پیداست زیاد ندارمش تاآخر برج فقط!!!! در زدم دو باردر بازشد و با بالا تنه لخت ازلای در نگاهم کردبا دیدن من تعجب کردورفت عقب تا واردشم واردشدم و گفتم: -تیشرت تنت کن. تک خنده ای کردو تیشرتش رو از جالباسی برداشت و تن کرد: -بمون میرم یه آبی به صورتم بزنم. وارد سرویس اتاقش که شد همزمان برای گوشیش اس ام اس اومدصفحه روشن بودروی میز سرکی کشیدم پیام ازطرف یه ناشناس بود به این متن: -همه روخریدم اتیش زدم. همین! وا این مرد دیوانه بود... ازدستشویی که بیرون اومدگفت: -تند تند یادما میکنی چه خبـره؟ -گفتیم تا آخربرج بهره ببریم ازوجود مبارکتون. با لبخند دست دراز کردو گوشیشو برداشت رو انداخت تو جیبش. به میزتکیه داد ومنم درست کنارش رو به روش ایستادم: -سامره کجاست؟ -دیشب رفت کیش برای لباس عروس. لبخندی زدم و گفتم: -مبارکه. رادین خم شدو گفت: ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
موتور کشتی بزرگی خراب شد . مهندسان زیادی تلاش کردند تا مشکل را حل کنند اما هیچکدام موفق نشدند! سرانجام صاحبان کشتی تصمیم گرفتند مردی را که سالها تعمیر کار کشتی بود بیاورند.. وی با جعبه ابزار بزرگی آمد و بلافاصله مشغول بررسی دقیق موتور کشتی شد دو نفر از صاحبان کشتی نیز مشغول تماشای کار او بودند بعد از یک روز وارسی کامل و سپس خلوت کردن، فردا صبح مرد از جعبه ابزارش آچار کوچکی بیرون آورد و با آن به آرامی ضربه ای به قسمتی از موتور زد بلافاصله موتور شروع به کار کرد و درست شد. یک هفته بعد صورتحسابی ده هزار دلاری از آن مرد دریافت کردند. صاحب کشتی با عصبانیت فریاد زد : او واقعا هیچ کاری نکرد! ده هزار دلار برای چه میخواهد بگیرد؟ بنابر این از آن مرد خواستند ریز صورتحساب را برایشان ارسال کند؟ مرد تعمیر کار نیز صورتحساب را اینطور برایشان فرستاد : ضربه زدن با آچار : ۲دلار تشخیص اینکه ضربه به کجا باید زده شود : ۹۹۹۸ دلار و ذیل آن نیز نوشت : تلاش کردن مهم است اما دانستن اینکه کجا باید تغییر کند میتواند همه چیز را تغییر بدهد. قرار نیست همه زندگی ما تغییر کند تا زندگی مان متحول باشد. از خودمان بپرسیم کدام بخش از زندگی من نیاز به ضربه دارد؟ ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
5.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه از خوبی کردن به دیگران، خسته شدی و به خاطر بدی‌هایی که ازشون دیدی، دیگه دلت نمی‌خواد آدم خوبی باشی، ازت می‌خوام به یک سوال جواب بدی: 🟥فکر می‌کنی اگه رفتارت بد باشه، حال دلت چطوری میشه؟ ‌ قطعا حال دلت بد میشه چون تو یه فرد مهربون و خوبی و حالا نمی‌خوای به خاطر دیگران، این مسیر زیبا رو ادامه بدی❗ ‌‌ پس اگه نمی‌خوای عذاب بکشی و اذیت بشی، به جای اینکه برخلاف چیزی که هستی عمل کنی، خودت باش🌺 یادت باشه، مهم نیست آدم‌های دورت چقدر کوچک‌اند، تو بزرگ باش و به «مهربان بودن» ادامه بده رفیق❤️ ‌ ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱