#سرگذشت_مهرانا💫🌹✨
#پارت۱۸۲
مهرانا اونجا رو دستمال کشید مهرانا همیشه رو اون مبل قهوه میخورد
مهرانا رو اون صندلی میز ناهار خوری غذا میخورد مهرانا اونجا تلوزیون نگاه میکرد...
چرا همه جای خونم مهراناست...
کی بود این دختر راستی راستی بد دیوونه کرد و رفت
بغض کردم لبخند زدم لبخندم پوزخند شد پوزخندم اخم شد اخمم یه قطره اشک و چشمایی که اشک به خودش ندیده بود!
من داشتم گریه میکردم دلم میخواست عکس بگیرم و به تمام اطرافیان نشون بدم این منی که قلدرم بلدرم بود گریه میکنه
مهراناسد چیو تو این خونه نشکست؟؟
همه قانونام همه نقشه هام تمام سیستم بدنم عوض شدمهرانا اومدوچشم باز کرد دیوونه وار دل باز کردلیوانی که باحرص بلندکردم و محکم به دیوار کوبیدم
صدای شیشه خورده دلمو آروم کرد
بلندشدم دلم خنک باید بشه وگرنه بی شک از سوختنش گر میگیرم
بوفه ای که پر از بلوره رو با تمام قوا پرت کردم وسط خونه
کیومهر وسارا به طرفم دویدند و من بی هیچ ترسی از بی آبروی جلوی برادری که برادرم نمیدونست و زن برادری که براش یلی بودم اشک میریختم و بیچارگیمو فریاد میزدم دستمو گرفتن
کیومهر- دیوونه شدی احمق چیکارمیکنی باخودت داستان بی دردسرتموم شد چه مرگته....
نگاش کردم رو مبل نشوندنم و من زمزمه کردم:
-نمیخوام تموم شه نمیخوام بی دردسر تموم شه مرگم اینه ....
چشمام میسوخت از این که دیگه تو این خونه نمیدیدمش میسوخت..
سارا به آشپزخونه رفت و کیومهر سه چهارتادستمال کاغذی از روی
کانتر آورد و گفت:
-بگیرابروت خونریزی داره.
گرفتم گذاشتم رو ابروهام.
سارالیوان آبی به دستم داد و گفت:
-این رفتارت طبیعی نیست بهتره یه وقت از جاهد بگیری
ادامه دارد.....
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شش چیزی که هرگز نباید به مردم بگی؛
👈به کسی درباره برنامه هات چیزی نگو
برنامت رو خراب میکنن!
👈نقاط ضعفت رو به کسی نگو
چون بر علیه خودت ازش استفاده میکنن!
👈شکستت رو به کسی نگو
چون همیشه به عنوان یه بازنده میبیننت
و بهت هیچ فرصتی نمیدن!
👈درباره ی قدم بزرگ بعدیت بهشون نگو
در سکوت حرکت کن و کارهات رو انجام بده
و با نتیجه ی کارات متعجبشون کن!
👈رازهات رو به مردم نگو
فقط یه احمق رازهاش رو فاش میکنه!
روزتون زیبا❤️🌹
╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من مطمئنم خدایی که منو آفریده
هیچوقت بی خیالم نمیشه
و هیچوقت منو به حال خودم رها نمی کنه
و مطمئنم یه روزی خدا صدای دلم رو
میشنوه و به طرز معجزه آسایی
بهم یه خبر خوب میرسونه
و مطمئنم نجاتم میده و همه کارام
درست میشه
و مطمئنم یه روزی میرسه که
با تمام وجودم فریاد میزنم و
میگم خدایا شکرت
بالاخره مشکلم حل شد و
بالاخره بعد از مدت ها
به آرزوم رسیدم ۔ ۔ ۔
🛖@kolbehAramsh🌱
🔴 شادی و نشاط
مردی در حال نشاط و خوشحالى خدمت امام جواد (علیه السلام) رسید.
حضرت فرمود چه خبر است که این چنین مسرور و خوشحالى؟
آن مرد عرض کرد ای فرزند رسول خدا، از پدر شما شنیدم که مى فرمود بهترین روز شادى انسان، روزى است که خداوند توفیق انجام کارهاى نیک و خیرات و احسانات به او دهد و او را در حل مشکلات برادران دینى موفق بدارد.
امروز نیازمندانى از جاهاى مختلف به من مراجعه کردند و به خواست خداوند گرفتاری هایشان حل شد و نیاز ده نفر از نیازمندان را برطرف کردم، بدین جهت چنین سرور و شادى به من دست داده است.
حضرت فرمود به جانم سوگند که شایسته است که چنین شاد و خوشحال باشى، به شرط این که اعمالت را ضایع نکرده و نیز در آینده باطل نکنى.
📚 منبع: بحارالانوار، جلد ۶۸، صفحه ۱۵۹
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
🛖@kolbehAramsh🌿
15.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️
در گذار عمر، لحظات دل انگیز و پر نشاط زندگی، مملو از خاطره و یاد هستند....
زندگی همین اکنون است. زیباییهای آن
در همین لحظه نهفته هستند. نه چیزی در گذشته مانده و نه چیزی در آینده اهمیت
دارد...
خزان زیبا ...
ماسال، گیلان
🛖@kolbehAramsh🌱
#سرگذشت_مهرانا💫🌹✨
#پارت۱۸۳
دلم مچاله شدهمه فهمیدن یه چیزی درست نیست من طبیعی نیستم اما خودم از اعتراف میترسم مثل سگ میترسم..
((**مهـرانا**))
یک هفته کنار مادر و برادرم در کمال آرامــش گذشت تازه فهمیدم
چقدرذهنم پی آرامش مادربوده آرامشی از جنـس مادر...
بافرانک و دوستام قرارگذاشتم کتابخونه دیدمشون کلی ذوق کردیم ازشون پرسیدم چطوری میتونم بیام دانشگاه گفتن گواهی پزشکی ببرم و بگم این مدت حافظمو از دست دادم و پیش خونوادم نبودم.
تو راه برگشت چادرمو درست کردمو و منتظر تاکسی کنار خیابون
ایستادم برای دو سه تا ماشین دست بلند کردم یا مسیر نمیخورد یا واینمیستادن
خواستم برای ماشین بعدی دست بلند کنم که با دیدن ماشین مشکی
رنگ دستمو انداختم امااون جلوی پام ترمز کردچند قدم جلو رفتم اومد جلو عقب رفتم دنده عقب گرفت دست بردار
نبود خواستم لیچار بارش کنم سرمو که خم کردم با دیدنش خشکم زد.
-سوارشو
مطیع و آهسته در رو باز کردم و سوار شدم
واونم در کمال آرامش به راه افتاد.
دیدم قصدحرف زدن نداره دلم داشت پاره میشد نکنه اتفاقی براش افتاده لب باز کردم:
-سارا وکیومرث چطورن؟
لبخندخونسرد و گرم کیومهرکش اومد و گفت:
ماکان رادین چطوره درسته..؟؟
زل زدم به خیابون و تصمیم گرفتم جوابی ندم
ادامه دادم:
-تعقیبم میکنی؟
-اره خب حرف داشتم باهات.
-ادرس خونمون رو از کجا گیر آوردی؟
لبخند معناداری زد:
-باورت نمیشه بگم
-بگو
ادامه دارد.....
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پرفسور آنه ماری شیمل آلمانی
مولوی شناس معروف میگوید:
اگر از من سؤال شود که کدامیک از ابیات مولانا هست که در عمیق ترین غمهایی که احساس می کردم، بارها به من تسلّی خاطر داده است،
بیت زیر را می خوانم:
«و اگر بر تو ببندد همه ره ها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند»
╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗
🛖@kolbehAramsh🌱
بچه که بودیم، آرزومون بزرگ شدن بود
بزرگ که شدیم، حسرت برگشتن به بچگی رو داریم
بچه که بودیم، درد دل را به یک ناله می گفتیم، همه میفهمیدند
بزرگ که شدیم، درد دل را به صد زبان میگوییم و کسی نمیفهمد
بچه که بودیم، دلمان به جوجههای رنگیمان خوش بود
بزرگ که شدیم، همه دلخوشیهایمان رنگ باخت
بچه که بودیم، چه دلهای بزرگی داشتیم
حالا که بزرگیم، چه دلتنگیم
کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود
کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش
را از نگاهش می توان خواند...
╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗
🛖@kolbehAramsh🌱
❣ اگر طالب عشق بیشتری هستید به خود عشق بورزید ،
اگر خواهان پذیرفته شدن هستید خود را بپذیرید و
اگر از اعماق وجودتان خود را محترم شمارید
همان سطح احترام را از هستی فراخواهید خواند.🍃🍃🍃🍃
╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗
🛖@kolbehAramsh🌱
#سرگذشت_مهرانا💫🌹✨
#پارت184
داشتم برا ماکان غذا میبردم تو اتاقش از لای در دیدم دارن با کسی پشت تلفن حرف میزنه و همزمان به کوب دنبال چیزی میگرده آخــرسر یه رژلب از تو کشو در آورد و روی آینه ی اتاقش آدرس نوشت شک نداشتم آدرس توئه دقیقا این داستان مال فردای شبی که رفتی یک هفته اس آدرست رو آینه اتاقش با رژلب سرخ نوشته شده
پوزخند زدم:
-عروسیش چطور بود؟چرا تو مجازی خبری نبود
کیومهرنگام کردو گفت:
-پس توام یک هفته اس مجازی پیگیری؟
از این که خودمو لو داده بودم عصبی شدم و گفتم:
-نه ربطی نداره سر به پیجم که میزنم یه سرتو اینستاگرامم میچرخم
بالاخره خبری بشه اونجا اولین جاس که منتشر کنندس
کیومهرلب بازکرد:
-صحیح.
نزدیکای خونه بودیم اما اون قصد حرف زدن نداشت.
وقتی جلوی خونه ترمز زد گفتم
- حالش چطوره؟ گفتی حرف داری فقط زودت بگو من تو این محله با تو دیده بشم برام خوب نیست خندید و ماشین رو خاموش کرد و گفت:
-عروسی رو بهم زدسامره رو نمیخوادببینه از اون اتاقش با اون در فولادیش بیرون نمیاد بیرون ازخونه نمیره غذام براش نبری نمیخوره باشگاه رو ول کرده اصلن با رؤسای مجلس هماهنگ نمیکنه طرح و
ایده نمیده اصلن یه مـرده متحرک خالص!میفهمی؟
دلم زیرو رو شد:
-الان چرا اینجایی؟
-بیاباهاش حرف بزن میدونی که اون غده اصلن نمیادسمتت..
شونه ای باال انداختم:
-به درک کیومهر اصلن مهم نیست من یه مدت با اون هم خونه بودم اونم به اجبار اون. الانم نمیخوام نقش استامینوفن تو زندگیش داشته باشم
-داری مهرانا خیلی داری
با حرص گفتم..........
ادامه دارد.....
🛖@kolbehAramsh🌱
5.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹تـو بهترین درمان هـر دردی «اباالفضل»
🌹تـو در ولادت هم ادب کردی «اباالفضل»
🌹«یک روز» بعـد از روز میـلاد «حسینت»
🌹دیده گشودی،بس که تو مردی اباالفضل
💐چهارم شعبان، روز شکفتن گل معطر ابوالفضل (ع) بر شاخسار اهل بیت (ع) مبارک باد
🚩ولادتحضرتابوالفضل ( ع)مبارک
╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗
🛖@kolbehAramsh🌱|
13.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ بیماریهایی که اگر درمان نشود باعث فروپاشی زندگی میشود.
🎙#دکتر_سعید_عزیزی
╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗
🛖@kolbehAramsh🌱