eitaa logo
کلبه آرامش
15.7هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
4.1هزار ویدیو
1 فایل
اینجا کانالی سرشاراز حس خوب و آرامش است.😍 🤗باماهمراه باشید🤗 ‼️پستهای تبلیغاتی از نظرما ن رد و ن تایید میشوند‼️ ارتباط باما👇 @Fate77mehh ثبت تبلیغات👇 @ya_zeynabe_kobra0
مشاهده در ایتا
دانلود
📃 مجله نایت ‌اینجوری احوالپرسی حرفه ای و باکلاس بکن : حالت دلت چطوره؟ چقدر منتظر بودم ببینمت باعث خوشحالی منه ، اینجا میبینمت عرض ادب ،حالت چطوره؟ سلام ،چقدر دلتنگت بودم سلام ،چقد مشتاق دیدارت بودم سلام خیلی وقت بود ندیده بودمت، از دیدنت خیلی خوشحالم سلام به روی ماهت، همه چی خوبه(همه چی خوب پیش می‌ره) همه چی بروفق مراده؟ ببین چه عزیزی اینجاست! از حال و هوای این روزهای برام بگو مریم همیشه خندون چطوره؟ به به احوال شریف؟ سلام، خوشحالم که تندرست و سلامت میبینمت خوش احوالید توی فکرتون بودم، خوشحالم که می‌بینمتون همه چی مرتبه همه چی خوب پیش میره؟ ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
28.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️🍃 ✍تو ما و حتی روانشناسی غربی اومده که: 🔸حریم درخانواده باید:👇 🔮 محور باشد،نه محور ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ بنا به غر غر های چاووش (با طعم عسل)سامره و چاووش که آخرش هم نفهمیدم نسبتش با سامره چیه بلند شدن و سامره به سختی دل کند و از عمارت خارج شدن.وقتی رادین از بدرقه برمیگشت و در حالی که از کنارم رد میشد زمزمه کرد: چیکار کردیم ما مهرانا نگاهش کردم و اون یه قدم ازم جلوتر ایستاد و پشت بهم صدای بمش بلند شد: من اصلن به این دختــر هیچ حسی ندارم حتـی نمیتونم دستش رو بگیرم به نظر من کششی ندارم! چشـمام تا حد مـرگ گشاد شد و رو به روی رادین ایستادم و لب زدم: خول شدی! با کلافگی دست به کمـر ایستاد و هووف کشید و من زمزمه کردم: رادین اون یه دختره، با احساس پاک، درست رفتار کردن با زن ها رو بلد شو بزرگ فکر کن برای این دختر که تمام قد چـشماش برات گل بارونه.. رادین بفهم این دخترو نگاهم کرد و زمزمه کرد: کاش به جای فهمیدن اون دختر میفهمیدم چی بهت میرسه که این همه دست و پا میزنی برای من! دست به سینه ایستادم و گفتم: رفاقت رو در حقت تموم میکنم پوزخند معنا داری زد پلکم رو محکم میبندم قفل میزنم به چشمایی که گاهی عجیب صورت این مرد رو طلب میکنه گاهی خیر سربودن رو میخواد و گاهــی من خجالت میکشم از چادری که انگــار یار و یاور اون روزام بوده. رادین میره به طرف پله ها و نمیفهمه چی به سرمن میاد و من داغم از این همه اتفاق میجوشم که ای کاش کسی نفس مصنوعی بده به منی که مثل ماهی دو قدمی آب دارم جوون میدم.. دو روز بعد از اون روز سامره سرو کله اش پیدا شد اما بدون چاووش حق داشت اون پـسر، سامره انگار نقشه ی پلاس شدن داش.. وقتی اومد و دید رادین نیست مثل کش وا رفت وگفت: رادین کجاست؟ مه لقا با لبخند گفت: ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
تاوان حرف هايی که نمی توانيم بزنيم... موهای سفيدی ست که لابلای موهايمان داريم... ولی به همه می گوييم ارثيست ...!! به قول بزرگی که می گوید: درد دارد وقتی ساعت‌ها می‌نشينی و به حرفايی که هيچ وقت قرار نيست بگويی فکر ميکنی...!!! اعتماد ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
♥️🍃 روی هر پله‌ای که باشی خدا یک پله از تو بالاتر است. نه به این خاطر که خداست... برای اینکه دستت را بگیرد... ‌╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ بشین خانم جان یه چایی بخور آقا رفتن باشگاه میان تا قبل ناهار سامره تو لاکش فرو رفت و نشست منتظـر رادین! همونطور که مه لقا گفت رادین راس ساعت یک از در ورودی وارد شد و اول چشم تو چشم من شد از لباسام فهمید انگار سامره اومده چون به دور تا دور سالن نگاه کرد و من جلو رفتم و گفتم: سرویس بهداشتی، هستن.ابرو بالا انداخت و لب باز کرد: بعد دو روز ما مخاطب حرفای شما شدیم.. چه سعادتـیه پشت چشم نازک کردم دست خودم نبود فاصله از رادین رو نباید فراموش کنم این اصل ماجرا بود سامره از سرویس که بیرون اومد بادیدن رادین گل از گلش شکفت و از دور با لبخند به طرف رادین قدم های بلند برداشت و اومد: وای عزیزم بالاخره اومدی، دق کردم من از سوت و کوری عمارت تو نباشی انگار همه جا خالی از آدم و موجوده.نگاهی گذرا بهش انداختم بر روی مبل نشستند رادین چشم تو چشمم شد و من انگشت شست و اشاره امو رو لبام گذاشتم، لبخند زدم و بهش اشاره زدم یعنی بخند اونم سریع لبخند زد و خوش آمد گفت به سامره سامره یکم که حرف زد و رادین بی حوصله فقط سر تکون میداد آخر سامره یکم با جدیت گفت: نمیخوای اتاقت رو نـشونم بدی؟ رادین نمیدونست چیکار کنه نگاهم کرد که سر به زیر انداختم و رادین به سامره گفت: بریم سامره خوشحال بلند شد سمت پله رفت رادین پشت سرش رفت جورایی اون رو به زور با عجله به طرف پله ها میبرد خندم گرفته بود رادین به زور قدم برمیداشت مثل آدمایی بود که انگار میترسن مه لقا قهوه اورد و گفت: وا کجا رفتن؟ با انگشت به طبقه بالا اشاره زدم و مه لقا لبخندی زد ... ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای زیباترین خالق، هزاران بار سپاس لایق توست و من نمی‌توانم نعماتت را نام ببرم. بخاطر زیباترین تکرار این دنیا که بیداری‌ست، بخاطر حال خوبم، بخاطر اینکه در هر لحظه به جای اینکه مچم را بگیری، دستم را می‌گیری و بالا می‌کشی، بخاطر تمام داشته‌هایم، بخاطر هر آنچه که ندارم و ایمان دارم که اگر خیر و صلاح من در آن باشد تو خود به من می‌بخشی، بخاطر اینکه مسیر را برام روشن می‌کنی و راه را به من نشان می‌دهی، بخاطر اینکه خانواده‌ام در کنارم هستند، بخاطر دوستان خوبم که دوستشان دارم و دوستم دارند، تو را شکر می‌کنم. ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍️ برتراند راسل ‌ زندگی خلاصه ایست از : ناخواسته به دنیا آمدن ، ناگهان بزرگ شدن‌ ، مخفیانه گریستن ، دیوانه وار عشق ورزیدن و عاقبت در حسرت آن چه دل می‌خواهد و منطق نمیپذیرد ، مردن! ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ نیم ساعتی گذشت دیگه داشتم کفری میشدم کجا موندن اینا.. که دیدم سامره تنها از پله ها پایین اومد، اومد و کیف برداشت و از ما خدافـظی کرد و رفت مه لقا زمزمه کرد: بهتره بری باهاش حرف بزنی منظورش رادین بود از پله ها بالا رفتم باید باهاش حرف زد تقه ای به در زدم و اون در رو باز کرد از پشت در کنار رفت و من واردشدم سیگاری روشن کردو کنار پنجره تمام قد ایستاد و دود سیگار رو از در بالکن به بیرون هدایت کرد زمزمه کردم: آذر امسال زیادی سرده ببند در بالکن رو سرما میخوری نگاهم کرد و آروم در رو بست و به کشیدن سیگار ادامه داد و نجوا کرد: آذر و تیر و آبان نداره، برای من همیشه سرد بوده... مکث کردم، جلو رفتم و کنارش ایستادم: اینم نکش برات خوب نیـست نگاهش روم طولانی شد و لب زد: کی به تو جرات داده تو کارام دخالت کنی.؟ کلافه گفتم: شروع نکن رادین بگو سامره چرا نیومده رفت؟ پوزخندی زد و گفت: نیومده میگه عقدم کن چشمام از حیرت گشاد شد و اون ادامه داد: انقدرا هم ابله نیستم دخــتر فقط گفتم وقتش نیست اونم قهر کرد نفس آسوده ای کشیدم و رادین سیگارشو تو جاسیگاری خاموش کرد و صدای بمش بلند شد: من هیچ حسی بهش ندارم مهرانا سعی کن رادین فقط تلاش کن چون این تنها و آخرین راهه برگشتم و خواستم از اتاقش خارج شم که زمزمه کرد: فردا صبح حتما پیداش میشه هوادار باش.. باشه ای گفتم و از در خارج شدم.. ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
بی خیال قضاوت ها! این مردم در چیستی زندگی خودشان هم مانده اند اگر به حرف این ها اهمیت بدهی هر کس برایت حکمی صادر می کند گوش هایت را بگیر توی لاک خودت بمان و برای خودت زندگی کن...! ‎‌ ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
براے سه تا "و" ارزش قائل باش: وقت،وفاداری وجدان توزندگےعاشق سه تا‌ "ص" باش: صداقت،صُلح،صَمیمیت. سه تا"ش" تو زندگےخیلی تاثیرداره: شُکرِخُدا،شجاعت،شَهامَت: ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و چای دغدغه ی عاشقانه ی خوبیست... صبح زیباتون پر از عشق و نور ☀️❤️ ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱