eitaa logo
کلبه آرامش
17.7هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
4.3هزار ویدیو
2 فایل
اینجا کانالی سرشاراز حس خوب و آرامش است.😍 🤗باماهمراه باشید🤗 ‼️پستهای تبلیغاتی از نظرما ن رد و ن تایید میشوند‼️ ارتباط باما👇 @Fate77mehh ثبت تبلیغات👇 @ya_zeynabe_kobra0
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۲ بهمن
15.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بر اساس واقعیت.. 🌱 وقتی یک غلام بعد از سالها که برای یک ارباب کار میکرد و آزاد نبود ، در یک لحظه بخاطر لطف به یک حیوان خداوند او را نظر کرد و مهر او را در یک مرد مسافر گذاشت تا بواسطه ی او آزاد شود و صاحب زندگی خود شود. خداوند به دعاهای چندین ساله غلام گوش کرد ، خداوند بستر ثواب را برای عبدالله فراهم کرد ، به این میگن معجزه ، به این میگن جواب توکل هات ، به این میگن تقدیر ، به این میگن نتیجه امید به خدا داشتن. پس قوی باش و هر روز هر لحظه شاکر خدا باش و دعاگو. ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
۱۲ بهمن
5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 هر چه بر سرت آمد، هرگز تسلیم نا امیدی نشو! حتی اگر همه‌ی درها هم به رویت بسته شود،در پایان او از جایی که هیچکس نمی داند، پنجره ای می گشاید هر چند تو ابتدا نمی توانی ببینی. اما پشت روزنه های تنگ، چه بهشت هایی که پنهان است... پس شکر کن! وقتی به مراد خود رسیده باشی، شکر کردن آسان است اما صوفی کسی ست که حتی زمان برآورده نشدن آرزویش هم می تواند شاکر باشد. ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
۱۲ بهمن
🔸از خدا پرسید: «خوشبختی را کجا می‌توان یافت؟» خدا گفت: «آن را در خواسته‌هایت جستجو کن و از من بخواه تا به تو بدهم.» با خود فکر کرد: «اگر خانه‌ای بزرگ داشتم بی‌گمان خوشبخت بودم.» خداوند به او داد. «اگر پول فراوان داشتم یقیناً خوشبخت‌ترین مردم بودم.» خداوند به او داد. اگر... اگر... و اگر... اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود. از خدا پرسید: «حالا همه چیز دارم اما باز هم خوشبختی را نیافتم.» خداوند گفت: «باز هم بخواه.» گفت: «چه بخواهم؟ هر آنچه را که هست دارم.» خدا گفت: «بخواه که دوست بداری، بخواه که دیگران را کمک کنی، بخواه که هر چه را داری با مردم قسمت کنی.» او دوست داشت و کمک کرد و در کمال تعجب دید لبخندی را که بر لبها می‌نشیند و نگاه‌های سرشار از سپاس به او لذت می‌بخشد. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا خوشبختی اینجاست؛ در نگاه و لبخند دیگران.»💙❤️ ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
۱۲ بهمن
💫🌹✨ هرچی یه شتر مرغ بخوره کوآلارم میخوره. سارا قش قش میخندید و گفت: افرین مهرانا. رو به سارا گفتم: یعنـــی خیار چیه؟ مثل پوست خیار منو میفروشی کیومهر با لبخند و مهر فراوون به سارا نگاه کردو رو به ماکان گفت: صاب اختیاره بگه بمـیر باید بمیری. ماکان زمزمه کرد: چندش (مهـرانا) سارا خندید لب باز کرد: ول کنید این حرفارو، مهرانا،چی میخوای بپوشی. چشمام یکم گشاد شد:- چی باید بپوشم؟: سارا ابرویی بالا انداخت واسه عروسی برادر شوهرم دیگه. چشمام یکم متعجب شد.. مگه غیر از اینه!! عروسیشه دیگه. لبخندی زدم که فکر کنم فقط لبام کش اومد... نمیدونم،شاید لباسی که برای سالن چاووش بپوشم رو از چاووش قرض بگیرم. ماکان با حالت تهاجمی: لازم نکرده کارت بردار برو هر چـی میخوای بخر چشمام گرد شد: صدقه میدی؟ مهمون دو روز دیگه ام یه لباس کرایه ایه دیگه همـین که گفت سارا نگاه معنا داری به کیومهر کرد و گفت: داره با سامره میره زیر یه سقف؟ کیومهر لب باز کرد: دو سه روز دیگه.. سارا با خنده گفت: این اتفاق نمی افته ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
۱۲ بهمن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی سخته کسی بهت خیانت کنه که بهش خیلی اعتماد داشتی...!! اشتباه اول من این بود که؛ به تو اعتماد کردم اشتباه دوم من این بود که؛ عاشقت شدم اشتباه سوم من این بود که؛ فکر می کردم با تو خوشبخت می شم اشتباه بعدی من این بود که؛ تو رو صد بار بخشیدم اشتباه هزارم من این بود که؛ هیچ وقت خودم رو از پنجره پرت نکردم بیرون هنوز هم دارم اشتباه می کنم که؛ با تو حرف می زنم ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
۱۲ بهمن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسئله‌ ایجاد دنیایی متفاوت نیست. مسئله تنها، ایجاد تویی متفاوت است؛ تو دنیای خودت هستی. پس اگر خودت تغییر کنی، دنیایت تغییر میکند، اگر خودت تغییر نکنی، میتوانی بروی کل دنیا را تغییر بدهی، اما درنهایت چیزی تغییر نخواهد کرد. تو همان دنیا را بارها و بارها ایجاد میکنی. تو دنیای خودت را بوجود می آوری. دنیای تو، انعکاس خود توست. @╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
۱۲ بهمن
💫🌹✨ ماکان نگاه گنگ و مبهمی به سارا کرد و سارا بلند شد و شب بخیر گفت کیوومهرم طولی نکشید که بلند شد و رفت من و ماکان اما سکوت کرده کنارهم و خیره به روبه رو نشسته بودیم لب باز کرد: میـای؟ کجا؟ کت شلوار دامادی میخوام به سلیقه ات احتیاجه.. پوزخند زدم ازم چی میخواست؟؟ من با چشم دل دیدم که جانم میرود. سامره زنته- قبل از این که ازش درخـواستی کنم گفت وقت نداره برای کت شلوار زنت نــوبره رادین؟ زیر چشمی دیدم چشماش چین خورد و آهسته گفت نوبره فردا ۱۰بیدارم کن بعد ورزش و صبونه میام برا خرید کت شلوار ممنونم خواهش میکنم،رفیقیم. خواستم بلند شم که گوشه سوشرتمو گرفت و آهسته گفت: بمون مهرانا. نشستم یخ کرده بودم... بی خـوابی زده به سرت یا بی تابـی فکر کـنم پوزخند زد و آهسته گفت: بی قراری.. بی تابی... ترس.. ضعف حالیی که نمیفهمم از کی اومدن سراغم خسته شدم دم از محکم بودن میزنم اما نمیتونم به خودم دروغ بگم که خیلی سست شدم اصالن این ماکان نیست،دلم میخواد خودمو بکشم وقتی یادم می افته تمام ده سال گذشتمو... حالم از خالکوبی هایی که زدم بهم میخوره، چی شد که این شدم؟ مهرانا...چرخید و دقیق زل زد بهم و من شوکه حرفاش اون ادامه داد: تو واقعا کی هستی؟ چرا اومدی تو زندگیم؟ چرا باید روزنامه ای نزارم به چشمت بخوره که نبینی خانوادت دنبالتن و نری... مهرانا تو بهم کامل شدن دینمو یاد آوری کردی ازدواج با زن ... مملکت خودم نه یه مملکت بی دین و بی مسلمون.. چقدر تغیر اوردی تو خونه ی من چرا .! اینکارو کردی ؟ تمام سیستم زندگیم دستته همه جوره .. ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
۱۲ بهمن
میدونین چرا تا این حد در حسرت روزهای طلایی کودکی هستیم؟ نیچه: چون روزهای کودکی روزهای بی‌خیالی بودن روزهای عاری از دلواپسی، روزهایی که هنوز آوار گذشته‌ها و خاطرات دردناک و محزون بر ما سنگینی نمی‌کرده‌اند. 👤درمان شوپنهاور ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
۱۲ بهمن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا وقتی که قلبتان می زند، پای آدمهایتان بایستید. دل به حال هم بدهید و عاشقی کنید با هم. چای را دور هم باشید. لبخند های هم را سنجاق کنید به قلبتان تا مبادا فراموش شوند. دلخوری ها را بگذارید اشک شوق دیدار بشود، سر بگذارید روی سینه‌ی عزیزتان و صدای تپش‌های زندگی را بشنوید. روزی میرسد که دلتان برای همینها تنگ می‌شود. باید نگاهتان را بدوزید به حس و حال هم ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
۱۲ بهمن
💫🌹✨ نگاهش میکنم دقیق و آهسته میگم -بی حکمت نبوده هیچی... ازدواجت باسامره نزدیکه بساز باهاش چشم از نامحرم بگیر از من بگیـر سعی کن انگار بغض کرد آره قسم میخورم بغض کرد اما به سختی گفت: سعی کردم نشد.. نشد. دلم فرو ریخت چقد دلم میخواد دستمو فرو کنم تو موهایی که حالتش دلمو مالش میده ماکان بی نقص بود بی نظیـرترین! بلند شدمو گفتم: بخواب،چیزی به عروسی نمونده. استراحت کن الان فقط میخوابم وقت برای خواب زیاده. نفهمیدم منظورش رو اما بی تفاوت به طرف اتاقم رفتمو روی تخت ولو شدم... رسما زیر و رو شدم.. فردا رسید روزی که بایـد... از اون شب تقریبا ماکان رو ندیدم فرداش کت وـشلوارش رو خریدیم‌امشبم با کیومهر و سارا اومدم اینجا حتی چاووش سراغ ماکان رو گرفت و سامره ای که دائم با عصبانیت بهش زنگ میزد گریمور ساعتها روی صورتم کار کرد و کار کردتا بالخره لب باز کرد: میتونید خودتونو ببینیدبلند شدم و چرخیدم و به آیینه نگاه کردم باورم نمیشد اصلن شناخته نمیشدم.. پوشیده ترین لباس شیری براق تنم بود آستین دار و مروارید دوزی شده چاووش اسرار داشت رونمایی این لباس ۶۰ میلیونی به عهده من باشه.. توکتم نگام کرد و رو به شاگردش: دس مریزاد آلا، چه کردی. دختره نمیشه چشم ازش برداشت.. خندیدم و چشمکی زدم که چال لپم نمایان شد و توکتم با حالت نمایشی گفت: من مــردم.که باعث شد چند نفری بخندیدم. رفت و آمد زیاد شد فهمیدم داره کم کم شروع میشه.. چیزی نمونده بود،، کمی با استادا حرف زدیم و تو نوبت بودیم برای رفتن آهنگی که گذاشته بودن به آدم انرژی میداد.. ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
۱۲ بهمن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خودت زمینه سازِ شادی هات باش، نه اینکه در انتظارِ شادی بشینی! حالِ هر یه نفر رو، که خوب کنی؛ حالِ خودت بهتر و بهتر میشه! آب دادن به گُل، غذا دادن به حیوان، گره گشایی از یک انسان،رفعِ اضطراب از روحِ کسی و .....🌸🌱 ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
۱۲ بهمن