#سرگذشت_مهرانا💫🌹✨
#پارت۱۶۹
هرچی یه شتر مرغ بخوره کوآلارم میخوره.
سارا قش قش میخندید و گفت:
افرین مهرانا.
رو به سارا گفتم:
یعنـــی خیار چیه؟
مثل پوست خیار منو میفروشی
کیومهر با لبخند و مهر فراوون به سارا نگاه کردو رو به ماکان گفت:
صاب اختیاره بگه بمـیر باید بمیری.
ماکان زمزمه کرد:
چندش
(مهـرانا)
سارا خندید لب باز کرد:
ول کنید این حرفارو،
مهرانا،چی میخوای بپوشی.
چشمام یکم گشاد شد:-
چی باید بپوشم؟:
سارا ابرویی بالا انداخت واسه عروسی برادر شوهرم دیگه.
چشمام یکم متعجب شد..
مگه غیر از اینه!!
عروسیشه دیگه.
لبخندی زدم که فکر کنم فقط لبام کش اومد...
نمیدونم،شاید لباسی که برای سالن چاووش بپوشم رو از چاووش قرض بگیرم.
ماکان با حالت تهاجمی:
لازم نکرده کارت بردار برو هر چـی میخوای بخر
چشمام گرد شد:
صدقه میدی؟
مهمون دو روز دیگه ام یه لباس کرایه ایه دیگه
همـین که گفت
سارا نگاه معنا داری به کیومهر کرد و گفت:
داره با سامره میره زیر یه سقف؟
کیومهر لب باز کرد:
دو سه روز دیگه..
سارا با خنده گفت:
این اتفاق نمی افته
ادامه دارد.....
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی سخته کسی بهت خیانت کنه
که بهش خیلی اعتماد داشتی...!!
اشتباه اول من این بود که؛
به تو اعتماد کردم
اشتباه دوم من این بود که؛
عاشقت شدم
اشتباه سوم من این بود که؛
فکر می کردم با تو خوشبخت می شم
اشتباه بعدی من این بود که؛
تو رو صد بار بخشیدم
اشتباه هزارم من این بود که؛
هیچ وقت خودم رو از پنجره پرت نکردم بیرون
هنوز هم دارم اشتباه می کنم که؛
با تو حرف می زنم
╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسئله ایجاد دنیایی متفاوت نیست. مسئله تنها، ایجاد تویی متفاوت است؛
تو دنیای خودت هستی.
پس اگر خودت تغییر کنی، دنیایت تغییر میکند،
اگر خودت تغییر نکنی، میتوانی بروی کل دنیا را تغییر بدهی، اما درنهایت چیزی تغییر نخواهد کرد.
تو همان دنیا را بارها و بارها ایجاد میکنی. تو دنیای خودت را بوجود می آوری.
دنیای تو، انعکاس خود توست.
@╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗
🛖@kolbehAramsh🌱
#سرگذشت_مهرانا💫🌹✨
#پارت۱۷۰
ماکان نگاه گنگ و مبهمی به سارا کرد و سارا بلند شد و شب بخیر گفت
کیوومهرم طولی نکشید که بلند شد و رفت
من و ماکان اما سکوت کرده کنارهم و خیره به روبه رو نشسته بودیم لب باز کرد:
میـای؟
کجا؟
کت شلوار دامادی میخوام به سلیقه ات احتیاجه..
پوزخند زدم ازم چی میخواست؟؟
من با چشم دل دیدم که جانم میرود.
سامره زنته-
قبل از این که ازش درخـواستی کنم گفت وقت نداره برای کت شلوار
زنت نــوبره رادین؟
زیر چشمی دیدم چشماش چین خورد و آهسته گفت
نوبره
فردا ۱۰بیدارم کن بعد ورزش و صبونه میام برا خرید کت شلوار
ممنونم
خواهش میکنم،رفیقیم.
خواستم بلند شم که گوشه سوشرتمو گرفت و آهسته گفت:
بمون مهرانا.
نشستم یخ کرده بودم...
بی خـوابی زده به سرت یا بی تابـی فکر کـنم
پوزخند زد و آهسته گفت:
بی قراری..
بی تابی...
ترس..
ضعف حالیی که نمیفهمم از کی اومدن سراغم خسته شدم دم از محکم بودن میزنم اما نمیتونم به خودم دروغ بگم که خیلی سست شدم اصالن این ماکان نیست،دلم میخواد خودمو بکشم وقتی یادم می افته تمام ده سال گذشتمو...
حالم از خالکوبی هایی که زدم بهم میخوره، چی شد که این شدم؟ مهرانا...چرخید و دقیق زل زد بهم و من شوکه حرفاش اون ادامه داد:
تو واقعا کی هستی؟
چرا اومدی تو زندگیم؟
چرا باید روزنامه ای نزارم به چشمت بخوره که نبینی خانوادت دنبالتن و نری...
مهرانا تو بهم کامل شدن دینمو یاد آوری کردی ازدواج با زن ...
مملکت خودم نه یه مملکت بی دین و بی مسلمون..
چقدر تغیر اوردی تو خونه ی من
چرا .!
اینکارو کردی ؟
تمام سیستم زندگیم دستته همه جوره ..
ادامه دارد.....
🛖@kolbehAramsh🌱
میدونین چرا تا این حد
در حسرت روزهای طلایی کودکی هستیم؟
نیچه: چون روزهای کودکی
روزهای بیخیالی بودن
روزهای عاری از دلواپسی،
روزهایی که هنوز آوار گذشتهها و خاطرات
دردناک و محزون بر ما سنگینی نمیکردهاند.
👤درمان شوپنهاور
╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا وقتی که قلبتان می زند،
پای آدمهایتان بایستید.
دل به حال هم بدهید و عاشقی کنید
با هم.
چای را دور هم باشید.
لبخند های هم را سنجاق کنید
به قلبتان تا مبادا فراموش شوند.
دلخوری ها را بگذارید
اشک شوق دیدار بشود،
سر بگذارید روی سینهی عزیزتان
و صدای تپشهای زندگی را بشنوید.
روزی میرسد که دلتان برای همینها
تنگ میشود.
باید نگاهتان را بدوزید
به حس و حال هم
╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗
🛖@kolbehAramsh🌱
#سرگذشت_مهرانا💫🌹✨
#پارت۱۷۱
نگاهش میکنم دقیق و آهسته میگم
-بی حکمت نبوده هیچی...
ازدواجت باسامره نزدیکه بساز باهاش چشم از نامحرم بگیر از من بگیـر سعی کن
انگار بغض کرد آره قسم میخورم بغض کرد اما به سختی گفت:
سعی کردم نشد.. نشد.
دلم فرو ریخت چقد دلم میخواد دستمو فرو کنم تو موهایی که حالتش دلمو مالش میده ماکان بی نقص بود بی نظیـرترین!
بلند شدمو گفتم:
بخواب،چیزی به عروسی نمونده.
استراحت کن الان فقط
میخوابم وقت برای خواب زیاده.
نفهمیدم منظورش رو اما بی تفاوت به طرف اتاقم رفتمو روی تخت ولو شدم... رسما زیر و رو شدم..
فردا رسید روزی که بایـد...
از اون شب تقریبا ماکان رو ندیدم فرداش کت وـشلوارش رو خریدیمامشبم با کیومهر و سارا اومدم اینجا حتی چاووش سراغ ماکان رو گرفت و سامره ای که دائم با عصبانیت بهش زنگ میزد
گریمور ساعتها روی صورتم کار کرد و کار کردتا بالخره لب باز کرد:
میتونید خودتونو ببینیدبلند شدم و چرخیدم و به آیینه نگاه کردم باورم نمیشد اصلن شناخته نمیشدم..
پوشیده ترین لباس شیری براق تنم بود آستین دار و مروارید دوزی شده چاووش اسرار داشت رونمایی این لباس ۶۰ میلیونی به عهده من باشه..
توکتم نگام کرد و رو به شاگردش:
دس مریزاد آلا، چه کردی.
دختره نمیشه چشم ازش برداشت..
خندیدم و چشمکی زدم که چال لپم نمایان شد و توکتم با حالت نمایشی گفت:
من مــردم.که باعث شد چند نفری بخندیدم.
رفت و آمد زیاد شد فهمیدم داره کم کم شروع میشه..
چیزی نمونده بود،،
کمی با استادا حرف زدیم و تو نوبت بودیم برای رفتن آهنگی که گذاشته بودن به آدم انرژی میداد..
ادامه دارد.....
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خودت زمینه سازِ شادی هات باش،
نه اینکه در انتظارِ شادی بشینی!
حالِ هر یه نفر رو، که خوب کنی؛
حالِ خودت بهتر و بهتر میشه!
آب دادن به گُل، غذا دادن به حیوان،
گره گشایی از یک انسان،رفعِ اضطراب از روحِ کسی و .....🌸🌱
╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗
🛖@kolbehAramsh🌱
دنیا به آخر نرسیده…
فقط دیروز نتوانستے
به آنچه ڪه میخواستے برسے
هنوز فرصت داری... 🌸
نگذار با سهلانگارے،
امروزت هم رنگِ حسرتِ دیروز را بگیرد
زمان هنوز مانده
تا امروزت رنگے دیگر به خود بگیرد:
رنگِ اُمید، رنگِ تلاش، رنگِ رضایت!
امروز همان روزیست ڪه …🍃
بعد از شڪست دیروز منتظرِ آمدنش بودے
تا جبران ڪنے
تعلل نڪن، حرڪت ڪن
هنوز وقت باقے است...🌸🍃
╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗
🛖@kolbehAramsh🌱
هیچ اشکالی نداره که مسیرت فرق کنه،
هیچ اشکالی نداره که وسطش خسته شی
و بخوای یکم به خودت زمان بدی.
هیچ اشکالی نداره راههای متفاوتی رو
امتحان کنی.
این که همیشه خط صاف نباشه و بالا و پایین داشته باشی هیچوقت به مشکل نیست، اتفاقا خوبه و نشونه زندگیه...
اما بدون اون مسیری که داری مسیر
خودت رو باهاش مقایسه میکنی.
اون چیزی نیست که تو میبینیش،
پس رهاش کن، بذار از ذهنت محو شه..
و عاشق مسیر خودت باش
╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗
🛖@kolbehAramsh🌱
#سرگذشت_مهرانا💫🌹✨
#پارت۱۷۲
بالخره نوبتم شد و از در خارج شدم جمعیت خیلی زیاد بود و مهم نبود هیشکی اجازه عکس نداشت فعلن...
واسه همین با دیدن من همهمه ای به پا شدچرخیدم و با غرور و محکم برگشتم.
سریع برای لباس بعدی آماده شدم و باز بعد ده دقیقه زدم بیرون اما با دیدنش دلم فرو ریخت شکسته تر شده بود انگار
لباس مشکی کار شده ی آستین دارم تو چشم بود خیره بود بهم جلو رفتم خواستم بچرخم که بلند داد زد:
بمون.یکم هول شدم خواستم بچرخم که جلو اومد بازومو گرفت و محکم به طرف در بردم.
همهمه به پا شد و نصفی بلند شدن و نصفی اعتراض کردن و چاووشی که حیرون با سامره به ما خیره بود
کیومهری که خواست جلومونو بگیره که سارا نذاشت شالی از روی میزی برداشت و روی سرم انداخت ومنم مثل ربات فقط دنبالش در ورودی که باز شد تمام فلش ها خورده شد دم در پر از خبر نگار بود برای ماکان بد میشد؟
اصان میدونن اینجا سالن مده؟
سوال ها پشت سر هم...
همسرتونن آقای رادین؟
ایران میمونید؟؟؟
ما خیلی مشتاق دیدار شما بودیم؟
ازدواج کردین اقای رادین؟
نامزدتونن؟
تو مجلس حضور پیدا میکنید برای این نشست خبری...نگفتید نسبت خانم با شما چیه?ا
ین همه عکس برای چی بود؟
ماکان با سکوت و به سرعت منو به ماشین رسوند و در رو برام باز کرد سریع نشستم و اون گاز داد فقط گاز داد انقدر تند میرفت که ازش میترسیدم چشمامو محکم بستم و اون فقط گاز داد
ادامه دارد.....
🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥هر جا شکست بیرونی داری بخاطر اینه که تو نماز شکست خوردی
✅کلیپ بسیار زیبا و قابل تامل حتما ببینید
╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗
🛖@kolbehAramsh🌱