eitaa logo
کلبه آرامش
17.9هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
4.3هزار ویدیو
2 فایل
اینجا کانالی سرشاراز حس خوب و آرامش است.😍 🤗باماهمراه باشید🤗 ‼️پستهای تبلیغاتی از نظرما ن رد و ن تایید میشوند‼️ ارتباط باما👇 @Fate77mehh ثبت تبلیغات👇 @ya_zeynabe_kobra0
مشاهده در ایتا
دانلود
6.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو انسان باش با قلب یک فرشته حتی اگر روزگار بی رحمانه شکستت داده حتی اگر آرزوهایت را در دل حبس کردی خودت باش مهربان و پر غرور..... ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
[📚🤍] اینجا یه دنیای قشنگ تره که میتونی توش زندگی کردنو تمرین کنی ...! 💜🦢 - و یاد بگیری تو دنیای واقعی باید چجوری خوشحال باشی :)🕊🌝 - اینجا کنار هم از پس سختیا برمیایم و کنار هم لبخند میزنیم ! :) 💗🌻 نیازی هم نیس قول بدیم همیشه شاد باشیم چون گریه و ناراحتی☕🪶 - هم بخشی از زندگیه پس خودتو اذیت نکن و یاد بگیر زندگی کنی🌸🧁 .خوب زندگی کنی 🤍🌱 ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ به حلقه ی پراز نگین سفیدرنگ خیره شدم ولبخند زدم ناخوداگاه زانونزدرمانتیکش نکردحتی نپرسید بامن ازدواج میکنی؟ دستور داده بودباهاش ازدواج کنم نگاهم به نگاه مهران گره خورد که بالبخند شونه ای بالاانداخت. بازنگاهش کردم اینباربی خجالت خیــــره به چشـــماش: -موهات؟؟ لبخندخوشگلی زد و زمزمه کرد: -با سر رفتم توشیشه فرستادمشون هوا خوری. دلم هوری ریخت زده بودبه سیـم آخــر.. جعبه رو ازدستش گرفتم و درش روبستم. کیومهرو سارا باکیومرث واردرستوران شدن کیومهر بادیدن ما گفت: -اه سارادیر رسیدیم!از دست دادم صحنه ای که براش لحظه شماری میکردم. صدای خنده ی جمع بلندشد... به جعبه چشم دوخت و گفت: -این یعنــی بله؟ زمزمه کردم: -ازم بپرس قصد ازدواج دارم یانه؟ تک خنده ای کردو دست تو جیب شلوارش کرد وگفت: -خانم قصد ازدواج دارن؟ چشمی توسالن چرخوندم همه منتظر بودن کیومهربا دهن باز به ماکان نگاه میکردنگاهم چرخید و روی صورتش زوم شد لب باز کردم: -بله... -پس حله دیگه... پریدم وسط حرفش: -نپرسیدی میخوام باتو ازدواج کنم یانه؟ لبخند زدو گفت: -چه بلاهایی سرم آوردی که هر لحظه منتظره اینم از روی تختم بیوفتم واز خواب بیدار شم لبخندم عمیق شد ادامه داد..... ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه زیبا گفته اند ‌در " گرفتاری " باید " اندیشه " را به "جنب و جوش" در آورد نه " اعصاب " را … همه با هم" متفاوتیم" خوشبخت کسی نیست که " مشکلی" نداره "خوشبخت " کسی است که با "مشکلات" مشکلی ندارد باید حوصله داشت، تحمل کرد، ایستادگی کرد و صبور بود تا موفق شد. ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
اينقدر صبر نكن! براى جمعه، براى تابستون ... براى اينكه يكى بياد و عاشقت بشه، براى زندگى ... خوشبختى زمانى بدست مياد كه از صبر كردن دست بكشى و از همين لحظه اى كه توش هستى بيشترين استفاده رو ببری!🍂 ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ افتخارمیدین از این به بعد خانم من باشـــید... با تمام عشقی که بهش داشتم در جعبه رو بازکردم وحلقه روخارج کردم و نگاهم افتاد به چشمای مشتاقـــش حلقه رو انداختم تو انگشتم وگفتم: -بله... وصدای کـــرکننده ی دست و سوت بچه ها ولبخند عمیق کیومهر ونگاه مست عشق ماکان روی صورتم بله دادن به عشقت شایدبهتـــــرین بله ی عمــرت باشه شاید بهترین کلمه ی دنیا اون ثانیه بله باشه من شونه های این مـــرد رو میطلبم! فردابه جای حاج فاتح کیومهر و ماکان و سارا مهمون خونمون بودن خواستگارهای ازته دل خواستن مامان قبول کرد قبولش کردم. هفته بعدبـه اسرار زیادماکان عقد کردیم، باشکوه ترین مراسم وباشکوه ترین لباس دنیاتنم بود داشتم تو اینه ی آرایشگاه به دختــری نگاه میکــردم که زیادی عوض شده بودخانم شده بود و حالا زن بودن برازنده اش بود صدای آرایشگـــر: -خانم رادین؟همسرتون اومدن. برگشتم استرس گرفتم کاش تو چشماش خوب به نظـــر بیام. شنل شیری رنگم رو روی لباس شیری دنباله دارم انداختم و به طرف در رفتم دلنیا وارد آرایشگاه شد وبا لبخند اومد طرفم: -چقدرماه شدی. لبخندزدم که گفت: -تو بروماکان دم دره من وسایلتو برمیدارم بامهران و فیلم بردارمیام پلک آرومی زدم وجلو افتادم توحیاط پراز گل وگیاه آرایشگاه دیدمش کت سفید و شلوار مشکی اسپرتش دیوونم میکرد. چرخیدطرفم با دیدنم خشکش زد موهاش هنوز کوتاه بود اما تو دلبرو بودبه شدت بالبخندجلو اومدوگفت: -ببخشیدمن شمارو میشناسم........ ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱
هرگاه عیبی در من دیدی، به خودم خبر بده نه کسی دیگری... چون تغییر آن دست من است!! کار اولت باعث پیشرفت و بهبودم میشود اما گزینه دوم غیبت است و مرا در تاریکی نگه میدارد... چرا موقعی که چیز منفی در کسی می بینیم، جز خودش همه را خبر میدهم؟؟؟ جمله ای که در یک هتل نوشته بود، شگفت زده ام کرد: اگر سبب رضایتت شدیم از ما سخن بگو وگرنه با خود ما بگو بر خود تطبیقش دهیم تا غیبت از میانمان از بین برود!!! 🛖@kolbehAramsh🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. سالها ناگفته ماند این شرح درد دردمندی خوش نفس سر بر نکرد عاشقان رفتند ازین صحرا خموش بر نیامد از دل تنگی خروش دردها را سر به سر انباشتند انتظار سینه ما داشتند تا نفس داری دلا فریاد کن بستگان سینه را آزاد کن... ناله را دم می دهم هر دم از آن کان نهان در ناله بگشاید زبان بی لب و دندان آن دانای راز نشنوی از نی نوای دلنواز از نوازشهای آن نوش آفرین می شود این ناله نی دلنشین دلنشین تر می شود وقتی که او می نشیند با دلت در گفت و گو ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
یعنی: واقف بودن به اینکه هر چه داریم از رحمت خداست وهرچه نداریم ازحکمت خدا احساس خوشبختی یعنی همین! خوشبختی رسیدن به خواسته ها نیست، بلکه لذت بردن از داشته هاست شبتون بخیر ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
به خاطر 3 چیز هیچگاه کسی رو مسخره نکن "چهره" "والدین" "زادگاه" چون انسان هیچ گاه حق انتخابی در مورد آنها ندارد. به زیباییت نناز تو «خلقش» نکرده ای... افتخار به اصل و نصب خودت نکن تو «انتخابش» نکرده ای.... اگه میتونی به اخلاق... مَنِش.... و انسانیتت بناز.... چون خودت هستی که اونو «میسازی»... ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
6.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شب نیمه شعبان مثل شبهای قدر هست..... ╔══ ●♡● 🍃 ೋ•══╗ 🛖@kolbehAramsh🌱
💫🌹✨ بله من همونی ام که زدبه سرش و به شمابله گفت... -شماسروری کردی بله دادی دلبــــرجان من رنگ موهای خوشگلت خودش خواسته بو تو موهام لایت دربیارم از این همه دقتش دلم قنج رفت از این حرفا بلدبود؟؟؟ یک هفته چشمام سفیدشد رو لباش که قربون صدقه ام بره نرفت که نرفت دلم گرفته بودحالا برای من بلبل شده بود... خجالت زده سر به زیر انداختم و آروم گفت: -فقط بشین بریم مهـرانا مامان خواسته بود قبل عقد صیغه بخونیم که روز آرایشگاه راحت باشیم. برای بار اول بعد این همه مدت دستم رو گرفت یخ بودم و جووووش بود کمکم کرد تو ماشین بشینم اروم در رو بست نفس عمیقی کشیدم بوی عطـــرش تو ریه ام رفت وهوش از سرم بردبه حلقه ی سفید تو دستم که با سفیدی جلوه ی زیبایی ایجاد کرده بودنگاه کردم داشتم زنش میشدم واین یه دنــــیاخوشبختی بودنزاشت حرفم تموم شه تکاف کشید و گاز دادحرف نزدلبخند رو لبام اومد وحرف نزدم لبخندزد و دستم رو گرفت و بوسید من دیوانه وار عاشق مردی شدم که هر لحظه عوض شدن و آقا شدن رو بلد بود رمانتیک بودن بهش نمیومد اما من تشنه ی حرفا و محبتاش بودم. دستم رو ول کردو گفت: -میخــوامت انقدر که عرش خدا بلرزه من تورو ازخــدا دارم اگه قرار باشه برات با همه بجنگم یه تنه میجنگم که برای من باشی تومعجزه ی منــــی،معجزه ستودنــی!!!!!!!! پایان........ 🛖@kolbehAramsh🌱