لطفا بین دعاهای قشنگتون به نیابت این شهید بزرگوار که از شهدای مرزبان هستند که دیشب شهید شدند ۵ صلوات هدیه کنید
به خاطر سرمای شدید دچار سرما زدگی شدند وشهید شدند .روحشان شاد 🤲
الهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
امنیت اتفاقی نیست...
•┈┈••••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈•
『• @kolebar_khoda •』
شهید «یوسف قربانی» در سنین کم والدین خود را از دست داد وشخصی رانداشت همرزم او میگوید هر روز میدیدم یوسف گوشهای نشسته و نامه مینویسد با خودم میگفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه کسی نامه مینویسد؟یک روز گفتم یوسف نامه برای چه کسی می نویسی؟کنار ساحل اروند رفت نامه را از جیبش در آورد، داخل آب انداخت چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه مینویسم کسی را ندارم که !!!!درواقع نامه نوشتن برای آب برای خدابود....
•┈┈••••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈•
『• @kolebar_khoda •』
🌹تقوا چیست؟!
تقوا یعنی این که
اگر از کار هایت به مدت یک هفته فیلم برداری کردند و آن را در تلویزیون پخش کردند
ناراحت و شرمنده نشوی...
•┈┈••••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈•
『• @kolebar_khoda •』
🌸🍃🌸🍃
آقای حاج شیخ اسماعیل جاپلقی گفت: جوانی به عتبات رفته و شش ماه در آن جا بود.
در ابتدای ورود، شبی در خواب دید در وادی السلام نجف است و کاغذهایی از آسمان میریزد و مردگان جمع میکنند؛ ولی یک نفر ایستاده و هیچ اعتنایی به آنها نمیکند!!
جوان گفت: نزدیک رفته، پرسیدم: این کاغذها چیست؟
جواب داد: دعای مسلمانان دنیا که میگویند: اللهم اغفر للمؤمنین والمؤمنات، به این صورت برای مردگان میآید؛
این کاغذها، براءت آزادی از آتش جهنم است.
پرسیدم: چرا شما استفاده نمیکنید؟
گفت: من پسری دارم که شبهای جمعه یک کاسه آب برای من میفرستد، این کاغذها را برای کسانی که کسی را ندارند، میگذارم.
پرسیدم: اسم پسرت چیست؟
گفت: حسین و در نزدیکی صحن، بساط خرازی پهن میکند.
صبح که از خواب بیدار شدم، به نشانی ای که گفته بود رفتم و آن جوان را دیدم.
گفتم: شما پدر دارید؟
جواب داد: نه، مدتی است که از دنیا رفته است.
پرسیدم: برایش خیرات میفرستید؟ گفت: من چیزی ندارم، فقط شبهای جمعه یک کاسه آب به نیت او میدهم.
پس از شش ماه، دوباره همان منظره را در خواب دیدم؛ ولی این بار، آن مرد که از آن کاغذها برنمیداشت، برمیداشت.
پرسیدم: شما که گفتید این کاغذها را برای افرادی میگذارم که کسی برایشان خیرات نمیکند، پس چرا حالا برمیداری؟
گفت: دو هفته است که آب برایم نیامده...
صبح که از خواب بیدار شده و از احوال آن جوان جویا شدم، گفتند: دو هفته قبل از دنیا رفته است.
•┈┈••••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈•
『• @kolebar_khoda •』
📗داستان مهر مادر
▫️در زمان حضرت موسی (ع) پسر مغروری بود که دختر ثروتمندی گرفته بود. عروس مخالف مادرشوهر خود بود. پسر به اصرار عروس، مجبور شد مادر پیر خود را بر کول گرفته بالای کوهی ببرد، تا مادر را گرگ بخورد. مادر پیر خود را بالای کوه رساند، چشم در چشم مادر کرد و اشک چشم مادر را دید و سریع برگشت.
▪️به موسی ندا آمد برو در فلان کوه مهر مادر را نگاه کن.
مادر با چشمانی اشکبار و دستانی لرزان، دست به دعا برداشت. و میگفت: خدایا! ای خالق هستی! من عمر خود را کردهام و برای مرگ حاضرم، فرزندم جوان است و تازهداماد، تو را به بزرگیات قسم میدهم، پسرم را در مسیر برگشت به خانهاش، از شر گرگ در امان دار. که او تنهاست.
▫️ندا آمد: ای موسی! مهر مادر را میبینی؟ با اینکه جفا دیده ولی وفا میکند.
بدان من نسبت به بندگانم از این پیرزن نسبت به پسرش مهربانترم.
•┈┈••••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈•
『• @kolebar_khoda •』
🌸🍃🌸🍃
حضرت عیسی (علیه السلام) را دیدند که از خانه زن فاجره ای بیرون می آید. گفتند: یا روح الله! این خانه جای تو نیست! چطور به این خانه رفتی؟
گفت: شب بیرون آمدم، تا به کوه روم و مناجات کنم، راه را بر ما پوشانیدند و ما به خانه این زن افتادیم.
در بنی اسرائیل، آن زن به نا پارسایی معروف بود، چون وی حضرت عیسی (علیه السلام) را دید. برخاست و به خاک افتاد و بسیار تضرع و زاری کرد و از راه خود برگشت و به راه راست و صلاح، روی آورد.
به عیسی وحی شد: ما می خواستیم که تو این زن را در رشته دوستان ما در آوری؛ از این جهت راهت را در آن شب تغییر دادیم
#كشف_الاسرار_ص٣١٢
عاقبت بخیری يعني این👌
•┈┈••••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈•
『• @kolebar_khoda •』
یه
اشتباه
رو
از
هر
زمانی
بذاری
کنار،
بُردی!
#تلنگر🌱
•┈┈••••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈•
『• @kolebar_khoda •』