eitaa logo
علمدارکمیل
344 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
42 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در نیمه‌ی ماه رمضان ماه برآمد سالار کریمان جهان از سفر آمد افطار کنید از رطبِ ذکرِ حسن جان چون بر علی و فاطمه زیبا پسر آمد 🌸میلاد امام حسن مجتبی مبارکباد🌸 🍃🌸 ✰ السلام عليك يا معز المؤمنين ، السلام عليك يا مذل الكافرين ، السلام عليك يا أبا محمد الحسن بن علي و رحمة الله و بركاته ❣🍃 💐به اندازه ارادتت به (ع) فوروارد کن و به اشتراک بزار 💐 @komail31 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃
🌺 📝 سید علی حسینی 🌺 3⃣3⃣ قسمت سی و سوم: نغمه اسماعیل این بار که علی رفت جبهه، من نتونستم دنبالش برم ... دلم پیش علی بود اما باید مراقب امانتی های توی راهی علی می شدم ... هر چند با بمباران ها، مگه آب خوش از گلوی احدی پایین می رفت؟ ... اون روز زینب مدرسه بود و مریم طبق معمول از دیوار راست بالا می رفت ... عروسک هاش رو چیده بود توی حال و یه بساط خاله بازی اساسی راه انداخته بود ... توی همین حال و هوا بودم که صدای زنگ در بلند شد و خواهر کوچیک ترم بی خبر اومد خونه مون ... پدرم دیگه اون روزها مثل قبل سختگیری الکی نمی کرد ... دوره ما، حق نداشتیم بدون اینکه یه مرد مواظب مون باشه جایی بریم ... علی، روی اون هم اثر خودش رو گذاشته بود... بعد از کلی این پا و اون پا کردن ... بالاخره مهر دهنش باز شد و حرف اصلیش رو زد ... مثل لبو سرخ شده بود ... - هانیه ... چند شب پیش توی مهمونی تون ... مادر علی آقا گفت ... این بار که آقا اسماعیل از جبهه برگرده می خواد دامادش کنه ... جمله اش تموم نشده تا تهش رو خوندم ... به زحمت خودم رو کنترل کردم ... - به کسی هم گفتی؟ ... یهو از جا پرید ... - نه به خدا ... پیش خودمم خیلی بالا و پایین کردم ... دوباره نشست ... نفس عمیق و سنگینی کشید ... - تا همین جاش رو هم جون دادم تا گفتم ... @komail31 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
🌺 📝 سید علی حسینی 🌺 قسمت سی و چهارم: دو اتفاق مبارک با خوشحالی پیشونیش رو بوسیدم ... - اتفاقا به نظر من خیلی هم به همدیگه میاید ... هر کاری بتونم می کنم ... گل از گلش شکفت ... لبخند محجوبانه ای زد و دوباره سرخ شد ... توی اولین فرصت که مادر علی خونه مون بود ... موضوع رو غیر مستقیم وسط کشیدم و شروع کردم از کمالات خواهر کوچولوم تعریف کردن ... البته انصافا بین ما چند تا خواهر ... از همه آرام تر، لطیف تر و با محبت تر بود ... حرکاتش مثل حرکت پر توی نسیم بود ... خیلی صبور و با ملاحظه بود ... حقیقتا تک بود ... خواستگار پر و پا قرص هم خیلی داشت... اسماعیل، نغمه رو دیده بود ... مادرشون تلفنی موضوع رو باهاش مطرح کرد و نظرش رو پرسید ... تنها حرف اسماعیل، جبهه بود ... از زمین گیر شدنش می ترسید ... این بار، پدرم اصلا سخت نگرفت ... اسماعیل که برگشت ... تاریخ عقد رو مشخص کردن ... و کمی بعد از اون، سه قلوهای من به دنیا اومدن ... سه قلو پسر ... احمد، سجاد، مرتضی ... و این بار هم علی نبود ... @komail31 🍃 🌸 🍃 🌸
🌹 زینب کمایی 🌹 زینب در دفتر خودسازی خود جدولی کشیده بود که بیست مورد داشت؛ از نماز به موقع، یاد مرگ، همیشه با وضو بودن، خواندن نماز شب، نماز غفیله و نماز امام زمان(عج)، ورزش صبحگاهی، قرآن خواندن بعد از نماز صبح، حفظ کردن سوره‌های قرآن کریم، دعا کردن در صبح و ظهر و شب، کمتر گناه کردن تا کم‌خوردن صبحانه، ناهار و شام. دخترم جلوی این موارد ستون‌هایی کشیده بود و هر شب بعد از محاسبه کارهایش جدول را علامت می‌زد؛ من وقتی جدول را دیدم به یاد سادگی زینب در پوشیدن و خوردن افتادم به یاد آن اندام لاغر و نهیفش که چند تکه استخوان بود، به یاد آن روزه‌های مداوم و افطارهای ساده، به یاد نماز شب‌های طولانی و بی‌صدایش، به یاد گریه‌های او در سجده‌هایش و دعاهایی که در حق امام خمینی(ره) داشت. زینب در عمل، تک‌تک موارد آن جدول خودسازی و خیلی از چیزهایی که در آن جدول نیامده بود را رعایت میکرد. 🍃 🌸 🍃 🌸 @komail31 راز درخت کاج من میترا نیستم زندگی نامه زینب کمایی
دعاى روز شانزدهم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ وَفّقْنی فیهِ لِموافَقَةِ الأبْرارِ وجَنّبْنی فیهِ مُرافَقَةِ الأشْرارِ وأوِنی فیهِ بِرَحْمَتِکَ الى دارِ القَرارِبالهِیّتَکِ یا إلَهَ العالَمین. خدایا توفیقم ده در آن به سازش کردن نیکان ودورم دار در آن از رفاقت بدان وجایم ده در آن با مهرت به سوى خانه آرامش به خدایى خودت اى معبـود جهانیان. @komail31 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
ترجمه دعای سحر دیگر (غیر معروف) بخش پایانی 🔸🔹🔸 خدایا؛ دلم را از محبت به حضرتت و ترس از خویش و باور به خود و ایمان به هستی‌ات و هراس از خود و شوق به سویت آکنده کن، ای دارای بزرگی و بزرگواری. خدایا تو را بر من حقوقی است، آن‌ها را بر من ببخش و هم برای مردم بر عهده من ستم‌های ناخواسته‌ای است، ادای آن‌ها را از جانب من بر عهده گیر، تو برای هر میهمانی پذیرایی واجب کردی و من میهمان توأم پس پذیرایی مرا در این شب بهشت قرار ده، ای بخشنده بهشت، ای بخشاینده آمرزش، جنبش و نیرویی جز به تو نیست. @komail31 🍃🌸🍃🍃🌸🍃 تعجیل در ظهور آقا امام زمان صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 💠کشف پیکر مطهر یک شهید در منطقه عملیاتی والفجرمقدماتی در روز میلاد با سعادت امام حسن مجتبی (ع) 🔸 شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹ پیکر مطهر یک در منطقه عملیاتی والفجرمقدماتی توسط گروههای تفحص شهدا کشف گردید. 💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خاطره رهبر انقلاب از روزهای اول شروع جنگ و ماجرای جالب شکار تانک به همراه چمران @komail31
🔻 ۲۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ 🚩 سالروز آزاد سازی در عملیات غرور آفرین الی بیت المقدس گرامی باد. @komail31 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃
از تہ دل کہ بگویے مهــم نیست پیری ، جوانے یا خردسال آن وقتـــــ سَرَت مےڪند برای عشـق بازی با ... فرزندان_روح_الله @komail31
شهیـدی که زندگی و تحصیل در تگزاس‌آمریکا را به عشق اسلام و انقلاب رها ڪرد و به ایران برگشت... در اسلام تماشاچـی نداریـم همه مسلمانان باید به هرنحوی در صحنه نبرد بین حـق و باطـل شرکت ڪنند وگرنه خود نیز باطلند ... ۲۷محمـدرســول‌الله ۲۰ اردیبهشت @komail31 🍃 🌸 🍃 🌸
کاش وصیت شهدا دل هامونو اشغال میکرد ، کاش دل حضرت زهرا «س» با اعمال ما خون نمی شد ، کاش مهدی فاطمه «س» ‌با اعمال ما ظهورش به تأخیر نمی افتاد... مدافع حرم « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » @komail31 🍃 🌸 🍃 🌸
قربان لبـــــان روزه دارت آقــا بی یار غریبـــانه کجا می گردی؟ سردار و امــــیر آسمانی آقـــــا تنها و طریـــــد در کجا می گردی؟ السلام علیــــــک یا صاحب العصروالزمان(عج) @komail31 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃
دعاى روز هفدهم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ اهْدِنی فیهِ لِصالِحِ الأعْمالِ واقْـضِ لی فیهِ الحَوائِجَ والآمالِ یا من لا یَحْتاجُ الى التّفْسیر والسؤالِ یا عالِماً بما فی صُدورِ العالَمین صَلّ على محمّدٍ وآلهِ الطّاهِرین. خدایا راهنمائیم کن در آن به کارهاى شایسته واعمال نیک وبرآور برایم حاجتها وآرزوهایم اى که نیازى به سویت تفسیر وسؤال ندارد اى داناى به آنچه در سینه هاى جهانیان است درود فرست بر محمد وآل او پاکیزگان. @komail31
🔻حضرت امام خمینی (ره) 🔸بایک دست قرآن و با دست دیگر سلاح را برگیرید و چنان از حیثیت وشرافت خود دفاع کنید که قدرت تفکر توطئه علیه خود را از دشمنان سلب نمایید
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 دعای روز هجدهم ماه مبارک رمضان 💖 ﷽ 💖 اللهمّ نَبّهْنی فیهِ لِبَرَكاتِ أسْحارِهِ ونوّرْ فیهِ قلبی بِضِیاءِ أنْوارِهِ وخُذْ بِكُلّ أعْضائی الى اتّباعِ آثارِهِ بِنورِكَ یا مُنَوّرَ قُلوبِ العارفین. خدایا آگاهم نما در آن براى بركات سحرهایش وروشن كن در آن دلم را به پرتو انوارش وبكار به همه اعضایم به پیروى آثارش به نور خودت اى روشنى بخش دلهاى حق شناسان 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 @komail31
خوشا آنان که دریا سکویِ پروازشان شد ... مراسم تشییع: صبح سه‌شنبه ۲۳ اردیبهشت در منطقه سوم دریایی کنارک جگر گوشه های شدند.
تصاویری‌ازشهدای‌ناوچه شادی‌روحشون پنج‌ صلوات @komail31
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔"من غسل هم کردم" این یکی از آخرین پیام‌های اسماعیل پورخسرو، از شهدای ناو بوده 💔 یعنی همین جوانان که میدانند جانشان در خطر است ولی همیشه می‌ایستند تا امنیت ما به خطر نیفتد... @komail31
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 استاد شجاعی 💢 چی میشه که خدا بعضیا رو میخره... براشون می نویسه؛ فلانی .... شهید ❤️ @komail31
دلم که از همه می گیرد "مُجیر" را باز می کنم "سُبحانَکَ یا اللهُ، تَعالَیتَ یا رَحمنُ، اَجِرنا مِنَ النارِ یا مُجیر" کم کم، معصیت هایم از ذهنم عبور می کند اشک، اشک... دانه های مروارید اشک هایم را به نخ می کشم، وقتی به صد و یکی رسید، نخ را گره میزنم، شروع می کنم: استغفرالله ربی و اتوب علیه... اما مگر معصیت های من با یک دور تسبیح پاک می شود؟ تو نگاهم کردی، گناه کردم گفتی توبه کن، نکردم گفته بودی "شما را نیافریدم مگر برای عبادت"، اما من........ اما تو باز هم روزی ام را نبریدی خندیدم و شکر نگفتم سالم بودم و سجده نکردم اما بعد از هر قطره اشک شکایت کردم باز نگاهم کردی و خندیدی ناشکرتر از من نیافریدی، نه؟ "سُبحانَکَ یا سَیِّدی، یا مَولی، اَجِرنا مِنَ النارِ یا مُجیر" ای مولای من معصيت هايم بسيار است. اما تو آن بخشنده ی مهربانی! یا رَفیقَ مَن لا رَفیقَ لهُ یا حَبیبَ مَن لا حبیبَ لَهُ جز خودت چه کسی رفیقم خواهد شد؟ من که جز تو کسی را ندارم! اگر تو هم نبخشی به چه کسی پناه ببرم؟ خیلی اللهم عجل لولیک الفرج @komail31
🌺 📝 سید علی حسینی 🌺 قسمت سی و پنجم: برای آخرین بار این بار هم موقع تولد بچه ها علی نبود ... زنگ زد، احوالم رو پرسید ... گفت؛ فشار توی جبهه سنگینه و مقدور نیست برگرده ... وقتی بهش گفتم سه قلو پسره ... فقط سلامتی شون رو پرسید ... - الحمدلله که سالمن ... - فقط همین ... بی ذوق ... همه کلی واسشون ذوق کردن... - همین که سالمن کافیه ... سرباز امام زمان رو باید سالم تحویل شون داد ... مهم سلامت و عاقبت به خیری بچه هاست ... دختر و پسرش مهم نیست ... همین جملات رو هم به زحمت می شنیدم ... ذوق کردن یا نکردنش واسم مهم نبود ... الکی حرف می زدم که ازش حرف بکشم ... خیلی دلم براش تنگ شده بود ... حتی به شنیدن صداش هم راضی بودم ... زمانی که داشتم از سه قلوها مراقبت می کردم ... تازه به حکمت خدا پی بردم ... شاید کمک کار زیاد داشتم ... اما واقعا دختر عصای دست مادره ... این حرف تا اون موقع فقط برام ضرب المثل بود ... سه قلو پسر ... بدتر از همه عین خواهرهاشون وروجک ... هنوز درست چهار دست و پا نمی کردن که نفسم رو بریده بودن ... توی این فاصله، علی ... یکی دو بار برگشت ... خیلی کمک کار من بود ... اما واضح، دیگه پابند زمین نبود ... هر بار که بچه ها رو بغل می کرد ... بند دلم پاره می شد ... ناخودآگاه یه جوری نگاهش می کردم ... انگار آخرین باره دارم می بینمش ... نه فقط من، دوست هاش هم همین طور شده بودن ... برای دیدنش به هر بهانه ای میومدن در خونه ... هی می رفتن و برمی گشتن و صورتش رو می بوسیدن ... موقع رفتن چشم هاشون پر اشک می شد ... دوباره برمی گشتن بغلش می کردن ... همه ... حتی پدرم فهمیده بود ... این آخرین دیدارهاست ... تا اینکه ... واقعا برای آخرین بار ... رفت ... @komail31 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸